در روزهايي كه بر ما گذشت، شاهد چالشهايي ميان به اصطلاح احزاب دموكرات و كومله بوديم كه موجد تحليلهاي متنوعي شد و احتمالات گوناگوني را مطرح کرد. در اين ميان اما نبايد از نظر دور داشت كه به اين وقايع نبايد بيش از حد خويش وزن داد و آنها را به گونهاي غير منطقي مهم قلمداد كرد. در گفتوشنود پي آمده، حسین اسماعیلی پژوهشگر تاریخچه گروههای دموکرات و کومله کردستان، پيشينه هر دو گروه، موقعيت كنوني ايشان و نهايتاً شرايط آنها در حال حاضر را، مورد بازخواني قرار داده است. اميد آنكه تاريخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفيد و مقبول آيد.
مباني فكري و ريشههاي عقيدتي گروههاي كومله و دموكرات چيست؟ دو حزب چه تفاوت نگرشي با هم دارند و اختلافات آنها از چه چيز نشئت ميگيرد؟
براي اينكه به اين پرسش پاسخ روشن دهيم، لازم است به جريان شناسي سياسي در سده اخير ايران مروري داشته باشيم. ما يكي از مهمترين جريانهاي فكرياي كه در عرصه سياست فعال ميبينيم و متأسفانه با هر نگاهي، تأثيري انكارناپذير در شكلگيري جريانات و تحولات سياسي داشته، تفكر چپگرايي يا به عبارتي تفكر ماركسيستي است كه البته داراي گرايشات و انشعابات مختلفي است. اين تفكر گاه با گرايشات ماركسيستي، گاهي با گرايشات مائويستي و گاهي هم با تفكراتي از نوع امريكاي لاتين خودنمايي کرده است. آنچه در كشور ايران به عنوان تفكر غالب مطرح بوده، تفكر چپ ماركسيستي است. البته تا حدودي تفكر مائويستي هم بين جريانهاي فكري موجود در كشور ما وجود داشته است.
سازمان كومله و حزب دموكرات در منطقه كردستان ايران، به تبع احزاب و گروههاي سياسي ديگر منبعث از اين جريان فكري است. حزب كومله در كنگرهها و بيانيههايش كه در بعد از دهه 40 داشته است، به صورت مشخص خود را پيرو تفكر ماركسيستي- لنينيستي در ايران دانسته و با اين تفكر وارد عمل شده است. درون جريان ماركسيستي، همزمان جرياني شكل ميگيرد كه به مطالعه افكار مائو پرداخته و مطالعاتي در اين زمينه داشته است. اساساً كومله يك سازمان فكري چپ ماركسيستي با تمايلات مائويستي است. شاخصه چپگرايي، عمدهترين مشخصه فكري كومله از دهه 40 تا حال حاضر بوده است. وقتي مباني فكري حزب دموكرات كردستان ايران را بررسي ميكنيم، مهمترين پايهها را در تفكرات عبدالرحمن قاسملو به عنوان مغز متفكر اين نحله سياسي مشاهده مينمایيم. حزب دموكرات در بيانيههاي خود بعد از اعدام قاضي محمد، به صورت مشخص گرايشات سوسيال دموكراسي را مطرح ميكند. تفاوتهايي بين كومله و دموکرات، صرفاً در حوزه فكري نيست! به عبارتي ديگر نقش و بدنه تشكيل دهنده دو حزب، تفاوت آنها را آشكارتر ميكند. حزب دموکرات كردستان يك حزب سنتي است كه بدنه آن را مردم عوام اعم از جماعت شهري و روستايي تشكيل ميدادند. طبيعتاً با توجه به نقشي كه مذهب در ميان مردم كردستان ايفا ميكرد، حزب نميتوانست گرايشات سوسياليستي خود را آشكار كند. به رغم اينكه قاسملو را در رأس سازمان با گرايشات ماركسيستي ميبينيم، اما اين گرايش در سطح سران آن بوده است. بدنه اين جريان، بر اساس باورهاي سنتي رفتار ميكرد. بر خلاف حزب دموکرات، سازمان كومله از همان ابتداي تشكيل، در نشست با تعدادي از دانشجويان كُرد شروع به مطالعات چپگراي ماركسيستي كردند، به طور خلاصه ميتوان بيان كرد در سطح سران دو گروهكي كه از آن سخن ميگویيم، تمايلات ماركسيستي وجود داشت و حزب دموکرات به دليل تحليلي كه از شرايط جامعه ارائه ميكرد، سعي مينمود تا تفكرات خود را بروز ندهد و در اختفا نگه دارد! بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اين حزب در كردستان، عمدتاً با گرايشات ماركسيستي در سطح سران فعال شدند، اما در ميدان عمل ظهور ديگري پيدا كردند. در سالهاي اخير ما شاهد شكلگيري سازمان جديدي در كردستان عراق هستيم كه تركيبي نو از تفكرات جديد را دارد كه اكنون موضوع بحث ما نيست. در يك كلام آنچه در گذشته به عنوان مباني فكري دو حزب بوده و آنچه طي دو دهه اخير شاهد آن بوديم، تفاوتهاي اساسي با هم داشته است. در حال حاضر كومله و دموکرات، هريك در پي سودجويي و نفع بردن بيشتر از شرايط هستند. امروزه دو حزب مذكور با جهت دهي رژيم صهيونيستي و امريكا در منطقه اقليم كردستان عراق در خدمت منافع آنها فعاليت ميكنند. آنها در سه دهه اخير، آرمانهاي گذشته خود را فراموش كرده و صرفاً درصدد ضربه به جمهوري اسلامي، با همراهي ديگر اضلاع استكبار هستند.
تاريخچه اختلاف احزاب دموکرات و كومله به چه زماني بازمي گردد و موضوع آن چه بوده است؟
ما شاهد اختلاف كمي و كيفي بارزي، در دو حزب دموکرات و سازمان كومله هستيم. كومله جرياني تند و ماركسيستي بود كه خود را جرياني در سطح ملي معرفي ميكرد و تلقياي شبه ملي داشت. اعضاي آن تعداد اندكي دانشجو بودند كه در تهران شروع به عضوگيري از شهرهاي كشور كردند. براي آنها در ابتداي فعاليت، مسئله قوميت و نژاد مطرح نبود و بر مبناي مباني ماركسيستي پيش ميرفتند. فعاليتهاي عمده آنان مطالعه روي موضوعات چپگرايانه بود كه آيا جامعه ايراني در حال گذر از فئوداليته به بورژوازي است، يا نه! اينگونه تحليلها را تا سال ۱۳۵۷ مطرح ميكردند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي شرايطي براي حزب پيش آمد كه به سمت جريانهاي قوميتي منطقهاي كشيده شد. حزب دموکرات بر خلاف سازمان كومله، يك نگاه منطقهاي به موضوعات قوميتي داشت كه در سال ۱۳۲۲ و بعد از تشكيل حكومت خود خوانده مهاباد به رهبري قاضي محمد و همچنين بعد از سركوب آن، جريان فكري جديدي تشكيل شد كه در رأس آن قاسملو قرار ميگرفت. قاسملو خط مشي قبلي را بازسازي كرد و بيشتر با شعارهايي كه گرايشات سوسیاليستي داشت، در مناطق كردنشين فعال شد. شعار وي در اوايل «خود مختاري براي كردستان و دموكراسي براي ايران» بود، اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بين رفتار ميداني و فكري حزب، شكاف عميقي به وجود آمد. قاسملو متأثر از جريانات به اصطلاح روشنفكري تلاش ميكرد تا با ايدههاي به روز، نوعي ايدئولوژي مطابق با فرهنگ گفتماني احزاب سياسي جديد ايجاد كند، اما در حوزه عمل، نفوذ اين تفكر به دليل ماهيت بدنه اجتماعي كردستان و همچنين گرايشات عميق مذهبي بين مردم نميتوانست تفكري راهبردي باشد. بنابراین حزب دموكرات دچار نوعي تضاد تئوريك و ميداني شد و طبيعتاً به دليل تحليل خود از وضعيت موجود، تمركز خويش را بر موضوع خودمختاري براي كردستان و دموكراسي براي ايران متمركز ساخت. در واقع بر خلاف سازمان كومله، حزب دموكرات براي بسترسازي تحركات خود و امكان غائله آفريني، مجدداً به شعار «كردستان خودمختار» تكيه و تلاش کرد با اين گفتمان، بدنه اجتماعي را جذب حزب كند. حزب دموكرات سعي داشت از گرايشات مذهبي جامعه كمك بگيرد و افكار ايدئولوژيكي خود را بروز ندهد، اما سازمان كومله صراحتاً با ايدههاي چپ گرايانه و ماركسيستي خشن، وارد ميدان آشوب در منطقه شد و شعارهاي تند را مبناي عمل خويش قرار داد. نكته ديگري كه ميتوان به عنوان وجه تمايز اين دو جريان اشاره برشمرد، پيروان دو حزب بودند. همانطور كه به آن اشاره كرديم، اعضاي حزب كومله بيشتر طيفي از دانشجويان و كارگران بودند، اما اعضاي حزب دموکرات مردم حاشيهنشين بودند كه اكثراً در روستاها مقيم بودند.
در دو دهه اخير، از اختلافات كومله و دموکرات كاسته شده است. جريانهاي تندرو در دو حزب، عملاً در عرصه عمل و خشونت ورزيهاي گذشته خويش به نتيجه مطلوب نرسيدند. حضرت امام ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، احزاب كومله و دموکرات را به مصالحه دعوت كردند، اما آنها دست به اسلحه بردند و جنايتهاي كم نظيري را مرتكب شدند كه در تاريخ ثبت شده است. امروزه دو حزب مذكور، آرمان گرايي گذشته را ندارند و مثلاً يكي از تفاوتهاي امروزين اينها با گذشته در اين است كه در دهههاي پيشين عقبه پشتيبان دو حزب معاند بعثيها بودند. البته در دو، سه دهه گذشته و خصوصاً تحولات اخير، روشن شد كه هر دو حزب مزدور مخالفان نظام، به ويژه در رأس آنها رژيم صهيونيستي هستند. اسناد متقنی وجود دارد كه نشان ميدهد احزاب كومله و دموکرات، از بدو شكلگيري با رژيم صهيونيستي ارتباطي بسيار تنگاتنگ داشتهاند. هر دو حزب تحت حمايت و پشتيباني مالي و آموزشي صهيونيستها بوده و هستند. در مجموع ميتوان چنين نتيجه گرفت كه اختلاف حزب دموکرات و كومله بر سر تاريخ است. امروز اختلافات چشمگير و بنيادي ندارند و هر دو براي جلب رضايت دشمنان جمهوري اسلامي با هم رقابت ميكنند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، احزاب كومله و دموکرات، در كدامين مقاطع تاريخي و بحرانهاي امنيتي نقش داشتند؟
احزاب كومله و دموکرات بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، به رويارويي مسلحانه با جمهوري اسلامي پرداختند. اعضاي اين دو گروه، سراغ پادگانها رفتند و شروع به جمع آوري اسلحه كردند. در استانهاي آذربايجان غربي و كردستان، كمتر شهري را داشتيم كه در آن درگيري نباشد! اوج درگيريها در پاوه و حماسه شهيد چمران و يارانش از جمله شهيد اصغر وصالي بود. در طول سالهاي متمادي، شاهد آشوبها و جنايتهاي كومله و دموکرات بوديم تا اينكه شهيد سردار احمد كاظمي در عمليات معروف «كوي سنجق» مقر حزب دموکرات در عراق را نابود كرد و رگ حيات ضد انقلاب در همان عمليات زده شد و ديگر رمقي براي تداوم فعاليت نداشت.
در مجموع ميتوان گفت اين احزاب پس از پيروزي انقلاب اسلامي، داراي عملكردهاي يكساني بودند و مهمترين عملكرد آنها، ارتكاب جنايتهاي متعدد در مناطق كردنشين بود. يكي از مهمترين مقاطعي كه در تاريخ كردستان ثبت شده است و هرگز از كارنامه اين دو جريان به اصطلاح كردي پاك نخواهد شد، عكسالعمل سران اين دو جريان در جنايتهاي صدام، در شهرهاي حلبچه و سردشت بود، در حاليكه صدام با حمايت امريكا و اروپاييها، فجيعترين جنايت بينالمللي را در شهرهاي حلبچه و سردشت انجام داده بود، موضع سران اين دو حزب اعجاب آور بود. موضع سكوت و تأييد اين جنايت، به شكلي كه تاكنون اشارهاي از طرف اين دو جريان واگرا، به اين جنايت ضد بشري نشده و اين مهمترين سند براي نگاه جنايت آميز اين احزاب به اصطلاح كرد، به ويژه گروههاي كومله و دموكرات است. در كنار اين رفتار عجيب، تاريخ كردستان شاهد كشتارها و جنايتهايي غريب از سوي هر دو گروه بوده است. ميتوان در كنار رفتارهاي ددمنشانه آنان، به اين مهم نيز اشاره كرد كه حضور جريانهاي آشوبطلب در كردستان از مهمترين دلايل عقب ماندگيهاي اقتصادي- فرهنگي اين منطقه بوده است.
دليل همگرايي و اتحاد گروههاي كومله و دموکرات، در اغتشاشات 1401، به رغم اختلافات و درگيريهاي گذشته چه بود؟
درخصوص همگرايي دو جريان ذكر شده، لازم است به مطالب پي آمده اشاره شود. اولاً: اختلاف احزاب ملحد و در رأس آنها كومله و دموكرات در شمال غرب كشور، مبنايي نيست. براي روشنتر شدن اين موضوع، لازم است به گذشته ارتباطي اين دو جريان دقت بيشتري شود. از نكات قابل توجه در اين حوزه آن است كه از زمان فعاليت احزاب فوق، رابطه بسيار وسيعي بين رژيم صهيونيستي و سران گروههاي فوق ديده ميشود. بررسي تاريخ ارتباط سران احزاب فوق نشان ميدهد سران اين دو حزب از بدو پيروزي انقلاب اسلامي با حضور در سرزمينهاي اشغالي، تحت آموزشها و حمايتهاي بسيار وسيع مالي و تسليحاتي سرويس جاسوسي رژيم صهيونيستي قرار گرفتند. سفرهاي مكرر سران اين دو حزب، از جمله مهتدي، عليزاده و قاسملو به سرزمينهاي اشغالي و گذراندن دورههاي مختلف، در كارنامه اين اشخاص ثبت شده است و به طور كلي جريانهاي واگرا و فعال در شمال غرب كشور، از چنين سابقهاي برخوردار هستند. طي دو دهه اخير و با استقرار امريكاييها در شمال عراق و به دنبال فروپاشي رژيم صدام حسين، حمايت فوق وسيعتر و در كنار حمايت اسرائيل، امريكاييها حمايت بيشتري از جريانهاي واگرا داشتند و حتي در شمايل اصليترين حامي اين گروهها ظاهر شدند. به طور كلي ميتوان گفت راهبرد امريكاييها قبل و بعد از فروپاشي ساختار سياسي عراق، حمايت از جريانهاي واگرا براي تجزيه و فراتر از آن براندازي جمهوري اسلامي از طريق دامن زدن به واگراييهاي قومي، زباني و مذهبي بوده است. اوج اين رفتار امريكاييها و رژيم صهيونيستي را در تحولات سال گذشته و اغتشاشات صورت گرفته طي آن ميتوان ديد. البته تأكيد بر دو مخالف برانداز خارجي، دليل بر دخالت نکردن بقيه جريانات برانداز نيست. بازشناسي جريان اغتشاشات در پایيز 1401، نشان دهنده يك برنامهريزي همه جانبه سختافزاري و نرم افزاري، از سوي بسياري از دولتها و جريانهاي مخالف جمهوري اسلامي ايران است. آنچه در پاسخ به سؤال فوق مهمتر به نظر ميرسد، اين است كه در اغتشاشات 1401، دو حزب فوق صرفاً مأمور اجراي وظيفهاي بودند كه از طرف جريان مخالف و برانداز جمهوري اسلامي ايران طراحي شده بود و طبيعي است در اين حوزه، نميتوان انتظاري غير از همگرايي همه جريانات ضد انقلاب داشت.
البته با فاصلهگيري بيشتر از تحولات سال 1401، واقعيتهاي شگفتآوري از ماهيت اين جريانات برانداز روشن ميشود. بررسيها نشان ميدهد مهمترين مركز نظامي سنتكام در منطقه اقليم كردستان عراق، طراحي بسيار وسيعي براي اغتشاشات فوق داشتهاند. اين مركز با سازماندهي 17هزار نفر از اعضاي حزب دموكرات و كومله در منطقه كوي سنجق، در قالب 15 كمپ و 35 پادگان و با حضور جريان برانداز عبري- عربي، درصدد بود با اشغال يكي از شهرهاي كردستان و حمايت امريكا از اين اقدام، پروژه سوريهسازي را از اين منطقه شروع كند. در اين زمينه بررسيها نشان ميدهد تمام دولتهاي اروپايي در كنار برخي از دولتهاي منطقه، درصدد اجراي پروژه براندازي بودند و با استفاده از خبرهترين كارشناسان نظامي و اطلاعاتي ميخواستند نظام را با چالش بنيادين مواجه سازند. حتي كار به جايي رسيد كه با آمادهسازي تعداد زيادي از نيروهاي داعش و با ايجاد همگرايي خاصي، در پي آن بودند كه به اهداف شوم خود برسند. اما آنچه در عمل حاصل شد، شكست سخت و مفتضحانه اين طرح 110 روزه بود كه امريكاييها با همكاري احزاب منطقهاي ميخواستند آن را اجرا كنند. امريكاييها در حوزه عمليات رواني و ميداني، فرصتهاي وسيعي را در اختيار دموکرات و به ويژه كومله قرار داده بودند كه دليل آن مضاميني بود كه در شعارهايشان وجود داشت. در حوزه جغرافيايي نيز جريانهاي قوميتگراي كومله و دموکرات -كه در اين منطقه سابقه تاريخي داشتند- وارد عرصه عمل شدند. طبيعتاً اينها نميتوانستند يا بنا نبود يا حق نداشتند كه با هم اختلاف داشته باشند. كومله و دموکرات، صرفاً مأمور و متعهد به اجراي آشوب بودند. در اين مقطع تصور باطلي در ذهن سران جريانات فوق شكل گرفته بود كه با آشفتگي شرايط و طراحيهاي صورت گرفته، فرصت تحقق تصورات تاريخي و البته باطل آنان فرا رسيده بود و براي آينده پيشرو، آنان بايد سهمي را براي خود به دست میآوردند. شايد بتوان اين ذهنيت باطل را با توهم جريان نفاق در كمينگاه مرصاد مقايسه كرد كه تصور ميكردند تمامي مقدمات براندازي نظام جمهوري اسلامي فراهم شده است و صرفاً ميتوان با راهپيمايي ادوات نظامي به طرف تهران حركت كرد و به مركز تصرف قدرت پرداخت! اين همان تصور باطل سران واگراي منطقهاي از جمله سران احزاب كومله و دموکرات بود.
همكاري گروههاي كومله و دموکرات در اغتشاشات سال گذشته، در چه سطح و موضوعاتي شکل گرفته است؟
به نظر ميرسد بخش ميداني و عملياتي آشوبها به دليل سابقه عمليات ميداني وسيعي كه حزب دموکرات داشت، بر عهده آنان قرار داشت. پايگاه آنان در داخل عراق، مركز پشتيباني اصلي آشوبها در داخل كشور بود. با اين همه و به لحاظ ماهيتي كه قبلاً هم بدان اشاره شد، آنها خطاياي استراتژيكي در ميدان عمل مرتكب شدند كه منجر به تنبه مردم شد. ايرانيان با ديدن رفتارهاي شنيع آنان نفرت خاصي از ايشان پيدا كردند. شلتاق در بخش جنگ رواني و عمليات در فضاي مجازي، بيشتر بر عهده سازمان كومله بود. آنها به لحاظ سابقه و ماهيتي كه در گذشته داشتند، ايدئولوژي و جريانسازي سياسي- فكري را بر عهده گرفتند.
در روزهاي اخير شاهد درگيري بين اعضاي حزب دموکرات و كومله در سليمانيه بوديم. دليل منازعه دو گروهك به رغم اتحاد سال گذشته، چه موضوعي بوده است؟
چندان معتقد نيستم كه تفرقه و جدايي اينها معنادار باشد. نميتوان پذيرفت كه در گذشته، دو حزب در مقر و جايگاهي مشترك، تحت حمايت صدام به فعاليت پرداخته و داعيه اختلافات بنيادين داشته باشند. در گذشته هم دعواي اصلي اين دو جريان معاند، در واقع براي جلب منفعت از متكفل امر، يعني دولت امريكا بود. اگر بخواهيم در سطوح خُردتر ماجرا را بررسي كنيم، بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه هر حزب و سازماني، براي اينكه بتواند ماهيت ظاهري خود را حفظ كند، بايد در عرصه عمل اقدام به مانورهاي فريب كند و فضاي فعاليت خود را كاملاً مسكوت نگذارد.
منشأ اختلاف، بيشتر درون حزبي بود. يك عده در حزب كومله بر اين باور بودند كه رفتار سازمان در تحولات سال گذشته ايران، كليت پيشينه سازمان را به ثمن بخس بخشيده و جايگاه آنان در ميان مردم را به باد داده است. اين عده معتقد بودند سازمان نبايد بهانه به دست نظام و مردم ميداد تا ماهيت آن را به روشنترين و خشنترين شكل ببينند. جريان تندروي اين حزب كه در ميدان عمل حركتهاي خشونتآميز از خود نشان داد، اعتبار حزب را نابود كرد و پايگاه مردمي و البته موهوم آن را از بين برد، به گونهاي كه بازسازي مجدد آن بسيار سخت و زمانبر شده است. طبيعتاً به دليل اينكه حزب دموکرات در حوزه ميداني فعال بود، بيشتر از كومله بدنام شد. مهمترين دليل اختلاف دموکرات و كومله، به همين دليل ميتواند باشد. در حال حاضر حاميان اين دو حزب در اقليم كردستان، درصدد هستند تا نگذارند اين اختلاف ديدگاه، منجر به انشقاق بين آنان شود. جريان فعال در شمال عراق - كه صاحب پول و قدرت هستند- تبديل به عامل بيثباتي در منطقه شدهاند. نبايد از نقش اقليم غافل شويم كه در تلاش است سرانجام كومله و دموکرات به فروپاشي نينجامد، چراكه از وجود آنان منتفع است. اقليم در جهت حفظ ساختار احزاب فوق، سالانه 500 ميليون دلار از پول مردم عراق را صرف حفظ اين جريان واگرا در منطقه ميكند. اين در حالي است كه كانونهاي مهم تصميمگير در اقليم، در حال توسعه ديدگاههاي واگرايانه در احزاب مستقر در كردستان است و متأسفانه به نظر ميرسد به رغم هشدارهاي جدي داده شده، اين پيام از طرف اقليم به خوبي دريافت نشده و جاي آن است كه از شيوههاي جديتر و تنبه آميزتر استفاده شود.
آينده روابط به اصطلاح احزاب كومله و دموکرات را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
بحث روشني كه در مورد گروههاي كومله و دموکرات وجود دارد، اين است كه ما با يك نسل فرسوده فكري مواجه هستيم، همانند اعضاي پير و فسيل شده سازمان منافقين كه دچار فروپاشي شدند. تنها كاري كه ميتوانند انجام دهند، اين است كه پيگير ترفندهاي رواني و فضاسازيهاي رسانهاي باشند. احزاب مخالف جمهوري اسلامي، ساختار سازماني خود را از دست دادهاند. اينها ديگر قادر به جذب نيروهاي جوان، نظريهپرداز و خلاق نيستند. ديگر آرمان گرايي ذهني جوانان چند دهه قبل وجود ندارد. فقر شديد و نبود امكانات رفاهي در دوران رژيم پهلوي از مهمترين دلايل جذب مردم و جوانان به احزابي مانند كومله و دموکرات بود. خوشبختانه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و بهبود شرايط اقتصادي، اجتماعي و رفاهي، بخش زيادي از مردم را علاقهمند به جمهوري اسلامي كرده است و مردم به هيچ وجه راضي نيستند وارد اينگونه تشكلها شوند و شبانهروز و اسلحه به دست، آواره كوه و بيابان گردند! نارضايتي عمومي مردم از اين دو حزب و طبعاً ريزش بدنه اجتماعي و به علاوه فرسودگي فكري سران اين گروهها، استعداد و ظرفيت بازسازي را از آنها گرفته است و با روشن شدن ماهيت گروههاي وابسته براي مردم، آنان به اين نتيجه رسيدهاند كه كومله و دموکرات جز قتل، جنايت و ناامني، ارمغاني براي منطقه نداشتهاند. با تمام آنچه بدان اشارت رفت، ناگفته نماند پيچيدگيهاي سياسي و تحولات منطقه شمال غرب، مانعي براي توسعه عده و عُده كومله و دموکرات نيستند. آنچه در نگاه به آينده از متغيرهاي اساسي در تحولات كلي شمال غرب و به ويژه جريانهاي واگراي كردي قابل اغماض نيست، توجه به اين امر است كه سرمايهگذاري چندين دههاي رژيم صهيونيستي، استقرار پايگاههاي اطلاعاتي و جاسوسي امريكا و طمع برخي دولتهاي منطقه، از موارد مهم شكل دهنده به آينده جريانهاي واگرا در شمال غرب است. اشاره به آخرين تحولات شكل گرفته در سياستهاي امريكا، در زمينه ايجاد پيوند بين جريان قوميت گراي شمال غرب و تلاشها و مواضع غير حرفهاي كشور آذربايجان و اقدام عجيب و ضد ديني يكي از عناصر طرفدار بارزاني در قرآن سوزي كشور سوئد، نشان از لزوم توجه و رصد دقيق تحولات شمال غرب دارد كه قطعاً بايد در كانون توجه عناصر تصميم گير در كشورمان باشد و آن را در تحليلهاي خود، مورد دقت كافي قرار دهند.