از مقطع پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از مؤلفههایی که افراد و گروهها را نسبت به خط اصیل مبارزاتی امام نسبت سنجی میکرد، مسئله «سازشکاری» بود. بر اساس خط امام، در عین عدم افراط در مبارزه با دشمنان بالفعل (استبداد شاهنشاهی و استعمار بیگانگان) و بالقوه (منحرفان داخلی همچون سازمان موسوم به مجاهدین خلق)، هرگونه سازش نفی شده است. با این همه افراد و گروههایی با توجیهات گوناگون، رویکرد سازشکارانه را در دستور کار خود قرار داده بودند، اما در این میان برخی از یاران صادق و خادم امام، با پایبندی به ایستادگی و سازش ناپذیری، شهره تاریخ شدند. از جمله این افراد، شهید آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی بودند. ایشان چه در دوران نهضت اسلامی و چه بعد از پیروزی انقلاب، با اعتقاد راسخ به اینکه جریان انقلاب سنخیتی با سازش ندارد، همواره در برابر این خط فکری ایستاد و همین ویژگی نیز تهمتها و سمپاشیهای فراوان و نهایتاً ترور آن بزرگ را در پی داشت. در این روزها که مجدداً در عرصه سیاسی، دوگانههایی با سازش باز تعریف شدهاند و به مناسبت چهلودومین سالروز شهادت شهید بهشتی، نوشتار حاضر، به واکاوی منش این اندیشمند مبارز در مواجهه با مسئله سازش و تقابل با پهلوی، ایالات متحده امریکا و جریانات منحرف پرداخته است.
«خط سازش» از منظر شهید بهشتی
شهید آیتالله بهشتى طی یک سخنرانی در جمع مردم اصفهان در مورخه ۱۹/۱۱/۱۳۵۹، به مرزبندی و تبیین وجوه تمایز «خط سازش» و «خط امام» پرداختهاند. از منظر ایشان خط سازش مطرود و سیاسی کاری محور تلاش سازشکاران است و بر این اساس به صورت واضح، خط سازش را تعریف کردهاند: «خط امام و خط سازش، مقابل همدیگرند. خط امام از نظر ایدئولوژیک، یعنى خطى که اسلام اصیل را با اندیشه باز مىشناسد و مىپذیرد و عمل مىکند و نمىترسد که به او بگویند مرتجع یا امل و نمىترسد که به او بگویند آدمى است که خیلى روشنفکر شده. نه از برچسب روشنفکر منحرف مىترسد، نه از برچسب ارتجاع... خرافى و ظاهربین، نه دچار انحراف اندیشههاى التقاطى مىشود، نه با این مىسازد، نه با آن. سازشکار نیست. مسلمان خط امام از نظر ایدئولوژیک نه با خرافیون سازشکارى نشان مىدهد و نه با التقاطیون سازشکارى نشان مىدهد... براى خط امام (نه خط سازش) مبارز، مبارزهاش هر قدر مىخواهد باشد، درجه مبارزاتش هر قدر مىخواهد باشد، اما باید اصالت داشته باشد، معاملهگر نباشد، اهل داد و ستد سیاسى مطلقاً نباشد، بنابراین ویژگى «نه»اش را هم به خاطر بسپاریم که خط امام، طرد خط سازش است... فرق است بین مبارز سیاسى و سیاسى کار... اصطلاح سیاسى کارى را این نوجوانهاى داخل خط انقلاب خوب درک مىکنند که فرقش با مبارزه سیاسى چیست. مبارز سیاسى، کسى است که تا مرز جهاد مسلحانه جلو نمىرود، اما هر جا دستش برسد یک ضربه سیاسى بر دشمن مىزند. سیاسى کار، کسى است که مىآید در گود سیاست، اگر دید هوا پس است بعد مىرود با دشمن به گفتگو مىنشیند، بلکه یک آوانس بدهد، یک آوانس بگیرد. این نوع فعالان سیاسى از نظر امام و خط امام مطرود، مردود و حتى ملعون هستند.» (۱)
سازش ناپذیری با رژیم پهلوی
در دوران نهضت اسلامی و مبارزه با رژیم منحوس پهلوی، افراد و جریانات مختلف از جمله بسیاری از لیبرالها (شامل ملی مذهبی و سکولار) و برخی روحانیت متحجر، دم از سازش میزدند. اما شهید بهشتی در مواضع و رفتار، سبک مبارزاتی خود مبتنی بر عدم سازش با رژیم پهلوی را نشان میدادند. به طور مثال ایشان با تأکید بر حفظ شأن مبارزاتی انقلاب، در خاطرهای از علت عدم حضورشان در دیدار با قرهباغی و سران ارتش رژیم پهلوی بیان میکنند: «دشمن باید بداند که حریف او قوی است و چه بهتر که این را از نزدیک ببیند و این عقیده شخصی خود من بود و برای اینکه از همان اول با یک ژست سیاسی این را به دشمن نشان بدهم، در چند موردی که پیش آمد، بدون استثنا وقتی تقاضای ملاقات میکردند، گاهی که نمیپذیرفتیم، اگر مکرر میشد، میگفتم فقط در منزل خودم یا منزل یکی از اعضای شورا! پس از اینکه فرمان امام (ره) آمد که جوانهای ما از ارتش فرار کنند، اینها که مرعوب شده بودند، تقاضای ملاقات کردند، قرهباغی و دیگران. من شخصاً گفتم فقط در خانه. پیغام دادند ما امنیت نداریم و نمیتوانیم از محل ستادمان بیرون بیاییم، در ستاد. گفتم بنده که نمیآیم و نرفتم. من از این به عنوان یک نشانه اعتماد به نفس و قدرت استفاده میکردم. همین اولین برخورد با آنها، نشانه بىنیازى ما بود.» (۲)
سازش ناپذیری با جریان سازش داخلی
جریان لیبرال (در قالب جبهه ملی و نهضت آزادی) که براساس روایات و اسناد لانه جاسوسی، از سالها قبل از پیروزی انقلاب با سفارت امریکا روابط عمیق داشتند، همواره درصدد انحراف مسیر انقلاب از خط اصیل خود به سمت غربگرایی بودند. آنان با طرح سیاست گام به گام، سازش با دشمن را تئوریزه میکردند. سیاستی که بعدها شهید بهشتی، آن را دلیل اصلی اختلاف خود با اعضای نهضت آزادی بیان میکنند: «اختلاف حزب [جمهوری اسلامی]با نهضت آزادی، بر سر همان مواضع فکری و سیاسی است. حزب معتقد است با ابرقدرتها باید مثل یک قدرت کامل که از این ابرقدرتها بینیاز است، برخورد کرد. نهضت آزادی معتقد است که باید گام به گام و آرام آرام مطلب را حل کرد.» (۳) این سازشکاری لیبرالهای ملی و نهضت آزادی، اما محدود به امریکا و غرب نبود، بلکه نسبت به مبارزه با رژیم شاه هم چنین رویکردی داشتند. چنانچه شهید بهشتی با اشاره به دیدار مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی با امام در پاریس و طرح سیاست گام به گام توسط اعضای نهضت آزادی میگویند: «سه ماه قبل از انقلاب، همین آقای مهندس بازرگان در پاریس آمده بود که امام را قانع کند که اگر شورای سلطنت باشد و یک آزادی انتخابات هم باشد، مبارزه تا همینجا ختم شود و ایشان (امام)تشریف بیاورند. امام هم بعد از دیدار گفته بودند که اینطور نمیشود. اگر میخواهی با من دیدار دوم داشته باشی، باید برضد این رژیم سلطنتی اعلامیه بدهی. اگر اعلامیه دادید، میتوانید با من ملاقات دوم داشته باشید والا نه... و، چون آقای بازرگان آنجا اعلامیه ندادند... دیدار دومی هم با امام نداشتند.» (۴)
مقابله شهید بهشتی با خط سازش - که از قبل از پیروزی انقلاب آغاز شده بود- بعد از آن نیز همچنان ادامه داشت. چنانچه با پیروزی انقلاب اسلامی، این جریان در رأس دولت موقت قرار گرفت. دولت موقت نیز برمبنای همان اعتقاد و رویکرد، در مواجهه با دشمنان داخلی و خارجی، سیاست سازش را در پیش گرفته بود. در چنین شرایطی یکی از مهمترین انتقادهای شهید بهشتی به دولت موقت، نقد سیاستهای سازشکارانه این دولت بود. سردار رحیم صفوی در خاطرات خود با اشاره به انتقادهای شهید بهشتی از شیوه اداره کشور توسط دولت موقت میگوید: «در زمانی که استان کردستان تقریباً از حاکمیت دولت مرکز خارج شده و از دست رفته بود، آقای بازرگان بعد از بازگشت از سفر کردستان، در جمع اعضای شورای انقلاب حاضر شد و اعلام کرد دولت چارهای ندارد جز اینکه در مقابل حزب دموکرات تسلیم شود و یک نوع خودمختاری به آنها اعطا کند و شرایط آنها را بپذیرد. در همین جلسه بود که شهید بهشتی و شهید مطهری بلند شده، فریاد میکشیدند یعنی چه آقا؟ شما میخواهید ما در مقابل نیروهای دموکرات و کمونیست تن به سازش بدهیم؟! خیر چنین نیست و سازش معنی ندارد.» (۵) شهید بهشتی نیز خود درخصوص ماجراهای کردستان و خسارت سیاست سازش دولت موقت، چنین میگویند: «ملت به ما اجازه نمیدهد با آن روش [شیوه سازش]، سر سازگاری نشان دهیم که در حساسترین لحظات کردستان، وزیر کشور وقت، آقای دکتر یونسی یعنی یک افسر تودهای مارکسیست را به عنوان استاندار کردستان در حکومت جمهوری اسلامی به آنجا میفرستد.» (۶)
از سوی دیگر تلاش برای سازش با امریکا، از دیگر انتقادات مهم شهید بهشتی به دولت موقت بود. شهید بهشتی در این باره میگویند: «ما همین مسئله بیاعتنایی به امریکا و استقلال هر چه سریعتر جامعه را مکرر مطرح میکردیم و معتقد بودیم جامعه حاضر است یک مقدار سختی تحمل کند، ولی زودتر روی پای خودش بایستد. جامعه بالاخره یک دوره مشقت میخواهد، انقلاب بدون زحمت که نمیشود، ایشان [مهندس بازرگان]میگفتند لزومی ندارد، ما میتوانیم روابطمان را با آنها [امریکا]بهطور حسنه حفظ و دفاع جامعه را هم تأمین کنیم، این دو سلیقه بود.» (۷)
همین تفکر سازشکارانه سبب شد تا با تسخیر لانه جاسوسی امریکا، دولت موقت در اولین عکسالعمل استعفا کند. شهید بهشتی در گفتگو با روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۵۸، در تحلیل این استعفا عنوان کردند: «من هر دوی این برادرها [بازرگان و یزدی]را همچنان برادرهای دوست داشتنی و برخوردار از درجه بالایی از صداقت و صمیمیت میدانم، ولی خط فکریشان را در مورد سیاست انقلابی ایران، از اول هم خطی که با ما بخواند، نمییافتم و ما از همان اول حس میکردیم که نقطه نظرهایمان مختلف است... ما معتقد بودیم انقلاب ایران یک انقلاب جهانی است، لااقل در جهان اسلام و در دنیای مستضعفین. شاید آقای بازرگان اینطورها نمیاندیشیدند. ما معتقد بودیم که در داخل مملکت، باید خارج از این فرم بوروکراتیک عمل کرد. آقای مهندس بازرگان عجیب تکیه داشتند روی اینکه همه کارها را ببرند توی همین کانالهای بوروکراتیک و به همین دلیل، خیلی ضربه خوردیم.» (۸)
سازش ناپذیری در برابر استکبار جهانی
عینیترین نمود سازشناپذیری شهید بهشتی را میتوان در تقابل ایشان با نمایندگان امریکا قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یافت. درخصوص سازش با امریکا، شهید بهشتی در مصاحبهها و سخنرانیهای خود، مکرراً موضع خود را شفاف بیان و صورت بندی خویش را از انوع سازش ترسیم میکنند: «به نظر من دو نوع سازش وجود دارد در عالم سیاست که فکر میکنم هر دو مردود باشند؛ یکی سازش خیانتکارانه و دیگری سازش مصحلتاندیشانه است. من شخصاً هر دو نوع سازش را رد میکنم. در مورد سازش خیانتکارانه، مطلب روشن است. کسانی هستند که برای اینکه در یک کشوری در دنیای سوم به حکومت برسند، میآیند و با آن ابرقدرتی که حامی حکومت وقت است، وارد مذاکره میشوند و زیر پای حکومت قبلی را خالی میکنند تا خودشان با حمایت آن ابرقدت به جای او بنشینند. این سازش خیانتکارانه است و معمولاً در این رویه، اینگونه افراد یا گروهها مجبور میشوند امتیازی به آن ابرقدرت بدهند تا او را راضی کنند، یا اینکه خودشان جانشین حکومت قبلی باشند. نوع دوم سازش این است که یک گروه علاقهمند به مصلحت ملت و کشور، خط مشی سیاسی انتخاب کرده که در آن خط مشی سیاسی معتقد است به جای مبارزه قوی و نیرومند با ابرقدرتهای استعمارگر، بیاید و با آنها وارد مذاکره هم بشود و به خیال خودش آنها را هم قانع کند که دست از سر یک کشور دنیای سوم و یک ملت دنیای سوم بردارند و بخواهد با منطق، آنها را از استعمار و استثمار منصرف کند، بیآنکه واقعاً بخواهد به ملت خودش خیانتی کند. به این میگوییم سازش مصلحتجویانه و از نظر من این نوع سازش هم محکوم است. خط امام هم نوع اول سازش را که همه رد مىکنند، رد مىکند، هم نوع دوم سازش را. مىگوید تا گرماى انقلاب و هیجان انقلاب در مردم هست باید تکلیف شاه، تکلیف کل رژیم سلطنتى و تکلیف حامیان و پشتیبانان این رژیم را یکسره معین کرد.» (۹)
ایشان در ادامه تأکید میکنند که نفس مذاکره با دشمن مورد بحث نیست، بلکه این نوع و هدف مذاکره است که تکیلف را مشخص میکند: «گفتوگوی مستقیم با دشمن، اگر آهنگ مذاکره مصلحتجویانه و سازشآمیز داشته باشد، محکوم است ولی گفتوگوی رویارویی با دشمن، به منظور نشان دادن قدرت نفس و اعتماد به نفس و آگاهی انقلاب و انقلابیون و دریافتن نقطههای ضعف دشمن، مفید و در بسیاری موارد لازم است... من معتقدم در میدان سیاست و مبارزه و انقلاب، یک انقلابى مىتواند با نمایندگان دشمن حرف بزند، به یک شرط، به شرط اینکه در این حرف زدن ذرهاى از او چیزى نخواهد، هیچ چیز از او نخواهد، نه نظر بخواهد، نه کمک بخواهد. چون کسى نمىتواند از دشمن انتظار کمک داشته باشد. پس چه؟ پس براى چه با دشمن رودررو بنشینند؟ براى اینکه آگاهى سیاسى، قدرت نفس، اعتماد به نفس، قدرت ایمان و قدرت برخورد خودش را به دشمن نشان بدهد و او را مرعوب کند... با هرگونه ارتباط با شرق و غرب و با این اشخاص که جنبه کمک خواهی یا جنبه تبانی و سازش باشد، همیشه مخالف بوده و خواهم بود و خودم هم هیچ وقت نداشتهام.» (۱۰)
علاوه بر این شهید بهشتی، در اصل قبول مذاکره و محدود دانستن آن، مکان مذاکره، لحن و موضوع مذاکرات و نتایج حاصل از آن، خطوط قرمزی غیر قابل سازش را طرح و عمل میکنند. چنانکه در ذکر خاطرهای که خویش آن را «جالب» میخوانند، به نمونهای از رفتار خود در این خصوص اشاره میکنند و میگویند: «در یکى از این برخوردها، یکى از همین امریکایىها که او را به عنوان سبکشناس معرفى کرده بودند... گفتند این اصرار دارد با برخى از اعضاى شوراى انقلاب صحبت کند. تصمیم بر این شد که صحبت کنیم، اما آن موقع ما دفتر و دبیرخانه نداشتیم. یکى از چیزهایى که به کار مىبردم، این بود که مىگفتم هر کس با ما مىخواهد حرف بزند، براى حفظ عزت و اینکه از موضع قدرت برخورد کنیم، به خانه بیاید، ما به جایى نمىرویم، ما که با آنها حرفى نداریم... به هرحال این آقا هم آمد اینجا صحبت کند... وقتى پیرامون مشکلات انقلاب و پیروزى این انقلاب مقدارى بحث کرد، ارتش شاه را به رخ ما کشید، گفت شما فکر نمىکنید که دارید یک ملت بىسلاح را با یک ارتش ۵۰۰ هزار نفرى از بیخ دندان و فرقسر تا نوک پا مسلح با بهترین سلاحها روبهرو مىکنید؟ گفتم چرا، مىدانم، ولى شما هم فکر نمىکنید که این ارتش، ارتشى است که به آسانى از شاه جدا مىشود؟ گفت فرض کنید که نصف اینها از شاه جدا شوند، ۲۰۰هزارتاى اینها به شاه وفادار بمانند، فکر نمىکنید که کشتارهاى میلیونى راه بیندازند؟ همین شماها را همین تو را مىگیرند و نابود مىکنند! در اینجا بود که هیچ ضابطه و هیچ بیانى نمىتوانست این پیام را با آن روحیه و احساس به این امریکایى نماینده استعمار منتقل کند، با یک هیجان و روحیه گرم به او گفتم مىفهمى چه مىگویى؟ آیا شنیدهاى عاشقى را از معشوق خود بترسانند؟... براى ملت به پاخاسته و ما که مسئولیتهاى بزرگ را به عهده گرفتهایم، شهادت عشق است و حالا شما ما را از معشوق مىترسانید؟ سخن به همینجا پایان یافت و بعد آن آقایى که با این فرد آمده بود، به او گفتم چه یافتى؟ گفت این جمله آخر او را مأیوس کرد! بله با دشمن سخن بگو و او را از خود مأیوس کن. دندان طمع دشمن را بکن. من این را یک روش بسیار مفید و پیروزمندانه در مبارزه مىدانم. خط امام از نظر برخورد با استبداد، استعمار، دشمنان و اصالت انقلاب اسلامى ما، خط قدرت و برخورد با شجاعت و قدرت و پیروزمندى است و نه خط سازش، نه در شکل سازش خائنانه و نه در شکل سازش مصلحتى.» (۱۱)
در نمونهای دیگر از منش و روش سازش ناپذیر و قاطع و صریح شهید بهشتی در مقابل دشمن، برخلاف جوسازی مخالفان ایشان، بر اساس اسناد لانه جاسوسی روز ۲۸ اسفند ۱۳۵۷، سولیوان سفیر امریکا به دیدار شهید بهشتی میرود و ایشان هم طبق صلاحدید شورای انقلاب، برای رساندن مستقیم پیام انقلاب به سران امریکا میپذیرند. سولیوان پس از این ملاقات، در نامهای به وزارت خارجه کشور متبوع خود، بهشتی را اینگونه توصیف میکند: «او به وضوح سیاستمداری خبره است. زبان انگلیسی را خوب میداند. او متفکری قوی و روشمند و مدیری تواناست. سخنانش متمرکز است و از شاخهای به شاخه دیگر نمیپرد. بهشتی میگوید شاید مردم ایران مطالب زیادی نخوانده باشند، ولی بسیار شنیدهاند و به خوبی میفهمند که امریکا شاه را در همه این سالها، بر سر قدرت نگه داشت. تلاش میکنیم به مردم خود بیاموزیم که شکیبا باشند و سعی کنند کسانی را که تاریخ گذشته ایران آنان را لایق نمیشناسد، درک کنند. او این سخنان را در پاسخ به سؤالی درباره روابط ایران و امریکا مطرح کرد. او گفت سیاستهای امریکا برای مخالفان اسلامی، دردسرهای زیادی ایجاد کرده و همه مردم جهان از این سیاستها متنفرند.» (۱۲)
در سند دیگری که مربوط به آخرین روزهای فعالیت سفارت امریکا در ایران و دیدار لینگن کاردار سفارت و یکی از دیپلماتهای امریکایی با شهید بهشتی در ۵ آبان ماه میباشد، آمده است: «ما هفته پیش از یکی از رهبران مذهبی (ملاهای پیشتاز)، در مجلس سنا درخواست ملاقات کردیم. مذاکرات جالبی بود. مردی که عمیقاً به ما ظنین بود ولی ظاهراً حاضر بود حرفهای ما را بشنود... بهشتی شخصیت مؤثر و گیرایی میباشد. مطمئناً در ظاهر و اگر بتوان بر اساس این گفتگو قضاوت کرد، از لحاظ فکری و عقلی هم مؤثر و گیراست. او با اعتماد به نفس فوقالعاده و به طور آرام و شمرده و انگلیسی، خوب صحبت میکند. رفتار او در تمام مدت، آرام و غیراحساسی بود. به نظر میرسید که او سعی داشت به ما بفهماند که بهبود روابط، بیشتر به نفع امریکا بوده تا به نفع ایران. ایران انقلابی از حمایت و تفاهم امریکا استقبال خواهد نمود، ولی به هیچوجه به امریکا وابسته نخواهد بود.» (۱۳)
منابع:
۱. سیدمحمدحسینی بهشتی، سخنرانیها و مصاحبههای آیتالله شهید دکتر سیدمحمدحسینی بهشتی، به تدوین محمدرضا سرابندی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶، جلد ۳، ص ۵۷۵،
۲. سیدمحمدحسینی بهشتی، سخنرانیها و مصاحبه ها... جلد ۱، ص ۳۸۶،
۳. روزنامه کیهان، ۲ اسفند ۱۳۵۸، ص ۲،
۴. خاطرات ماندگار؛ از زندگی آیتالله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی، مرتضی نظری، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، صفحه ۱۷۳،
۵. از جنوب لبنان تا جنوب ایران، خاطرات سردار سیدرحیم صفوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۵۲،
۶. او به تنهایی یک ملت بود، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید، ۱۳۸۱، جلد ۱، ص ۲۵۰،
۷. روزنامه کیهان، ۲ اسفند ۱۳۵۸، ص ۲،
۸. روزنامه اطلاعات، ۱۲ آذر ۱۳۵۸، صفحه ۳،
۹، ۱۰ و ۱۱. سیدمحمدحسینی بهشتی، سخنرانیها و مصاحبه ها... جلد ۲، صص ۱۹۱ تا ۱۹۴،
۱۲ و ۱۳. اسناد کامل سفارت امریکا از شهید بهشتی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۸/۴/۱۴۰۱