در بررسی ابعاد مختلف شخصیت امام (ره) نخستین وجهی که جلوه بارزی دارد، تاریخنگری ایشان است. بزرگان دیگری هم بودهاند که دید تاریخی داشتند و وقایعی، چون تغییر سلسله قاجار، مشروطه و ملی شدن نفت را به چشم دیدند و مراتب علمی مشابهی هم با امام داشتند، اما خروجیای را که در ذهن امام تحقق پیدا کرد و نظامی را که شکل گرفت، نتوانستند رقم بزنند. برخی از بزرگان گذشته، بعضاً باورهای سیاسی نسبتاً آگاهیبخشتری هم داشتند، اما از ساختار فکری منسجمی، چون امام برخوردار نبودند.
مسعود بهنود سالها بعد نوشت: «زمانی که امام را به ترکیه تبعید کردند، دو افسر ساواکی محافظ ایشان بودند؛ یکی سرهنگ افضلی و دیگری سرهنگ عصار. سرهنگ عصار نقل میکند که امام در آنجا خانهنشین نشد و عزا نگرفت، بلکه راه افتاد و گفت برویم مسجد ایاصوفیه و جاهای دیگر را ببینیم. انگار گردشگری بود که میخواست همه جا را ببیند. حتی او را بردیم و تنگه بسفر را هم دید. طوری که واقعاً همه خسته شدیم و ایشان نشد!»
امام پدیده متفاوتی است. درکی که امام از استعمار و استبداد دارد، با دیگران متفاوت است و لذا اشتباهی را که دکتر مصدق و آیتالله کاشانی کردند، امام نکرد.
امام از جهان معاصر خود درک عمیقی پیدا میکند و علاوه بر آن بهخوبی میداند که واقعیت تاریخی خود او چیست. او بهدرستی میداند که چرا آمده و موظف به انجام چه کاری است؛ لذا برنامه و اسلوب و روش و هدفگذاری دارد و هدفش بسیار بالاتر از اهداف کسانی، چون مرحوم میرزای شیرازی، شهید مدرس، آیتالله کاشانی و دکتر مصدق است.
انسان در برابر امام با دنیایی از آگاهیهای مستمر و در پیوند با یکدیگر مواجه میشود. گستره آگاهی و گستره عقل توحیدی و گستره عقل عرفانی امام به سایر حوزههای مطالعاتی وی گره میخورد. امام اگر برای خود وظیفه مبارزه با استعمار را تعریف میکند، این وظیفه در پیوند با توحید، رساندن جامعه به خدا و آزاد کردن انسان از سیطره طاغوت است؛ لذا این عرصههای مختلف، در ارتباط با امام، جهان عظیمی را فراروی انسان قرار میدهد که در گوشهای از آن عرفان میبینی، در گوشه دیگرش تاریخنگری و در گوشهای دیگر سیاست.
یکی از وجوه برجسته شخصیت امام برتری عقلانی ایشان است. شما امام را در برابر هر یک از فلاسفه دنیا که قرار بدهید، سطحش بالاتر و درک فلسفی او از جهان، واقعیتر است، در حالی که اکثر فلاسفه تصور خود از جهان را مطرح میکنند و جهانشان واقعیت ندارد. امام نظام هستی واقعی را در ارتباط با توحید فهمیده است. یکی از نکات عجیب اتصال به عقل امام علی (ع) است، یعنی که انسان بتواند جهان را از چشم علی بن ابیطالب (ع) ببیند.
جهانبینی و هستیشناسی امام با دیگران قابل قیاس نیست؛ لذا نسبتسنجی دستگاههای اطلاعاتی امریکا، موساد و ساواک از امام مانند نسبتسنجی ترازویی است که بخواهید با آن ماست و شیر را وزن کنید تا ترازویی که قادر باشد کامیون هجده چرخ را با بارش توزین کند. بدیهی است که نتیجه چه خواهد بود. جریان سلطنت و امریکاییها شناختی از روحانیت بما هو روحانیت نداشتند و ندارند. آنها حتی روحانیت ساده شیعه را هم نمیشناختند و حالا در روحانیت شیعه، پدیدهای فوق تصور و ذهن و کشش مغزی اینها آمد. درک امام از مسائل و ربط آنها به تصمیماتش عینی و واقعی است و به دلیل سازگاری با دوره و زمانه خود، دیگران از درک آن درمانده شده بودند. به قول همیلتون جردن هر فنی میزدند و هر کاری که میکردند، امام چند گام از آنها جلوتر بود.
امام کاملاً حواسش جمع بود که مثل مشروطه و نهضت ملی نشود که روحانیت انقلاب را به ثمر برساند و اداره امور را به دیگران بسپارد. برای همین هر چه مهندس بازرگان اعتراض کرد که بروید دنبال زندگیتان و کارها را به ما بسپارید، فهمید که امام حواسش جمع است و به قول او، امام دسته کارد را به دست آنها داده و تیغهاش را به دست دوستانش. امام میدانست دارد چه کار میکند، منتها نکته جالب این بود که دیگران فکر میکردند که حواسش نیست و با او میشود هر کاری کرد. هر کدامشان هم فنی زدند، اما امام با عقلانیت و هوش سرشار خود همه را خنثی کرد و مسیر را تغییر داد.
امروز هم انعکاس عقل خمینی را در بدنه اجتماعی جامعه حزباللهی میتوان مشاهده کرد. بعضیها مثل حاج قاسم سلیمانی بوی خمینی را میدهند و افکارشان افکار خمینی است. من همواره به دانشجویان تأکید میکنم که سعی کنید فکر خمینی و انگارههای ذهن خمینی را پیدا کنید که اگر این گونه شدید، درک خواهید کرد که امام بهشدت در طلب توسعه بود.
امام یکی از جنگگریزترین شخصیتهای تاریخ معاصر است. اما زمانی که دشمن با تمام عده و عده خود به کشورتان حمله میکند، چه باید بکنید؟ جنگ قاعده دارد. بسیاری از دوستان، چون علم استراتژی نمیدانند و این حوزه را درک نکردهاند، از تحلیل درست مسائل تاریخی عاجزند و تصور میکنند هر کاری که طرف بکند، توهم توطئه است. در حالی که انسان همواره در مواجهه استراتژیک با طرف مقابل بازی میکند.
امام بسیار مواظبت داشت که کسی درگیر جنگ نظامی نشود و اساساً مخالفت او با جنگ چریکی و چریکبازی و آدمکشیهای بیحساب و کتاب بر این مبنا بود که نسبت به خون آدمها تعهد داشت و اگر با درایت و هوشمندی خاص خود ارتش را خلع سلاح نمیکرد، انقلابی به این عظمت با ۳ هزار و چند شهید به ثمر نمیرسید.
امام حتی در جنگ هم همین گونه بود. ما اگر نمیجنگیدیم، تلفات بیشتری میدادیم. در جنگ شاید زورمان نرسید و امکانات و تشکیلات نداشتیم، اما دشمن فهمید که اگر دست به روی ما بلند کند، سیلی میخورد؛ و سخن آخر اینکه ما متأسفانه در ایران امامشناسی و خمینیشناسی نداریم. بخشی از تقصیر این قضیه متوجه مؤسسه حفظ و نشر آثار امام است که در این بخش کار جدی نکرده است. حتی متأسفانه از دانشکدهای هم که به اسم امام درست کردند، خمینیشناس بیرون نیامد و بیشتر جریان چپ از آن درآمد. متأسفانه از شجاعت، ایستادگی، درایت، هوشمندی، مرزبندیها و درک امام چیزی در این مؤسسه پیدا نمیکنید، در حالی که جامعه ما بالذات به خمینی نیاز دارد. جهان امروز ما همچنان که به علیبنابیطالب (ع) نیاز دارد، به خمینی نیز نیاز دارد. ما در حال حاضر در ایران، افول خمینیشناسی داریم. ما حتی یک فیلم سینمایی درباره امام نساختهایم، در حالی که جهان مستضعفین و جهان در حال توسعه اگر بخواهد بماند و به حقیقت برسد، به درک خمینی از هستی، توحید و عاشورا نیاز دارد.
ما به تکثیر خمینی در ایران نیاز داریم و بخشی از این تکثیر را باید در درون خود متجلی کنیم. خود ما بیشتر نیاز به این کار داریم. این طور نیست که بگوییم فقط جامعه نیاز دارد. برای خمینی شدن و برای رسیدن به شعاع نور امام باید کار و مطالعه و فکر کنیم، کتاب بخوانیم، دشمن را رصد و هستههای هدفگیری او را پیگیری کنیم و مثل امام که همچون عقابی تیزپرواز بر همه جا احاطه و تسلط داشت، احاطه و توجه آگاهانه و عالمانه و مبتنی بر اندیشه توحیدی و عاشورایی و متکی به عقل علوی را پیش ببریم. به نظرم سعادت دنیا و آخرت ما در این نکته نهفته است.
کاماهای نابه جا، پیروی نکردن از فرهنگستان (مثلا جدا نوشتن اینها و آنها) و...... آزاردهنده است