کد خبر: 1135978
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۲:۳۰
علی حسن حیدری
وقوع انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۱۳۵۷ منافع راهبردی امریکا را در منطقه غرب آسیا و خلیج فارس به خطر انداخت. این منطقه از نظر استراتژیک، ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک با اهمیت‌ترین نقطه جغرافیایی برای امریکا محسوب می‌شد؛ رژیم پهلوی نیز به‌عنوان بازیگر کلیدی امریکا، در تأمین منافع واشینگتن بود. ازاین رو فروپاشی رژیم پهلوی تأثیرتعیین‌کننده‌ای بر آینده منافع امریکا و اسرائیل در خلیج فارس و غرب آسیا برجای گذاشت. امریکا به دلیل روابط گسترده راهبردی با رژیم پهلوی هیچ‌گونه ارتباطی با اپوزیسیون واقعی پهلوی نداشت. این عامل باعث سردرگمی سیاستمداران و دیپلمات‌های امریکایی در مورد نحوه مواجهه با روند انقلابی و غافلگیری آن‌ها در روز‌های منتهی به انقلاب اسلامی شد. امریکا به عنوان کارگردان حکمرانی دوران پهلوی، چنان به تدابیر اتخاذ شده اتاق فکر مشترک خود با شاه و رژیم صهیونیستی مطمئن بود که در دقایق پایانی رژیم هم «ایران را جزیره ثبات» خواند و برحمایت پیدا و پنهانش از رژیم ادامه می‌داد. نگاهی به دکترین نیکسون و کارتر می‌تواند هدایتگر تحلیل درست اوضاع داخلی و نقش‌آفرینی‌های سیاست خارجی امریکا در نظام تصمیم‌گیری و اجرای سیاست خارجی باشد و درارزیابی مواضع آن کشور در مقطع سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی ایران روشنگر باشد. در مقطع سقوط شاه و پیروزی انقلاب، سیاست خارجی نیکسونی امریکا در سه سطح جهان، منطقه وایران بر چند سیاست استوار بود:
۱. تأمین و تدارک نیاز‌های نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی متحدان خود (دکترین نیکسون) با هدف تجدید قدرت برای حفظ موقعیت خود در نظام جهانی؛ ۲. تلاش برای ایجاد ابرقدرت‌های منطقه‌ای مانند اسرائیل و ایران با هدف مقابله با رژیم‌های تندرو عربی و کمونیستی با ایجاد شبکه منسجم از متحدان امریکا در غرب آسیا و ۳. تبدیل ایران به ژاندارم منطقه و قراردادن ایران به عنوان یکی از دو پایه راهبرد نیکسون در خلیج فارس. طبق دکترین نیکسون، امریکا سال ۱۹۶۹ برای حفظ موقعیت خود درنظام جهانی تصمیم گرفت قدرت‌های منطقه‌ای مانند ایران و اسرائیل و برزیل را ایجاد کند؛ و از این طریق متحدانش را درغرب آسیا منسجم کند (پیمان‌های ناتو، سیتو و سنتو) و ایران بر اساس این دکترین، ژاندارم خلیج فارس شد.
به گفته سایروس ونس، اهداف عمده امریکا از ژاندارمی ایران در خلیج فارس عبارت بود ازتأمین ثبات و امنیت منطقه برای حفظ منافع بلوک غرب، تضمین صدور نفت به کشور‌های غربی، ایجاد سد مستحکم و مطمئن در مقابل اهداف و سیاست‌های شوروی و بهره برداری از حمایت‌های ایران به عنوان هم پیمان غرب در سازمان اوپک. کارترخلاف دکترین حقوق بشری خود در دوره انتخابات با تکرار دو شعار محوری 
«یک ویتنام جدید نمی‌خواهیم» و «یک پینوشه جدید نمی‌خواهیم» که براساس آن ممنوعیت فروش سلاح به دولت‌های دیکتاتور را اعلام کرده بود، بعد از ورود به کاخ سفید با زیرپا گذاشتن این شعارها، ضمن تقویت رابطه با شاه، فروش اسلحه به او را از سرگرفت. کارتر به خاطر اهمیت ژئوپلیتیک ایران و خلیج فارس و همجواری ایران با شوروی حتی رعایت حقوق بشر در ایران را نادیده گرفت. او یک هفته قبل از قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ قم، گفت: «تحت رهبری‌های داهیانه و شکوهمند شاه، ایران به یک جزیره ثبات در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان تبدیل گشته است؟! روند شتابان روابط ایران و امریکا در عمل تا بدان حد پیش رفت که به قول گازیوروسکی (استاد امریکایی دانشگاه آکسفورد)، منجر به پیدایش «کلیانتالیسم» یا سیاست دست نشاندگی در ایران شد. شاه به گونه‌ای غیرقابل باور وابسته به تصمیمات امریکایی‌ها شده و رفتار او درحد غیرقابل وصفی مشروط به سیاست‌های ایالات متحده شده بود. کارتر و همکاران او انقلاب مردم ایران را حتی تا آبان ماه ۱۳۵۷ جدی نگرفتند و به تصور آنان اگر «شاه» سهمی به مخالفین (جبهه ملی) بدهد و مثلاً شاپور بختیار مسئول تشکیل کابینه گردد، آتش انقلاب به سردی می‌گراید. سازمان C. I. A هم در مرداد ۱۳۵۷ اعلام کرد «ایران در شرایط انقلاب و حتی در شرایط ماقبل انقلاب نیز قرار ندارد.» یک ماه بعد یعنی در شهریور ۵۷ سازمان دفاعی امریکا اعلام داشت: «شاه همچنان بر سر قدرت خواهد بود و حداقل یک دهه قدرت در اختیار او خواهد بود.» برژینسکی می‌گوید: «به نظر سفیر امریکا سرنوشت شاه و امریکا کاملاً به هم گره خورده است و به همین دلیل بایستی در کنار او باقی ماند و به کار با او ادامه داد. چراکه سرنگونی شاه برای کارتر فاجعه‌ای سیاسی به شمار می‌آمد». 
لازم به ذکر است که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بعد از سرنگونی دولت ملی دکترمصدق، «شاه» تاج و تخت خود را مرهون دکترین سیاست خارجی امریکا می‌دانست. هرچه ازکودتا می‌گذشت وابستگی رژیم به امریکا شدیدتر می‌شد. از این رو متعهد به حفاظت از منافع امریکا در منطقه به عنوان ژاندارم خلیج فارس، با حفظ سلطنت و تداوم آن در خانواده پهلوی گره خورده بود. به همین دلیل کشور‌های غربی تمام تلاش خود را روی حفظ شاه درقدرت متمرکز کرده بودند. مثلاً در کنفرانس گوادلوپ که در ۵ ژانویه ۱۹۷۹ (۱۵ دی ۱۳۵۷) با شرکت جیمی کارتر دموکرات و رهبران چهارکشور بزرگ صنعتی جهان تشکیل شد، تحولات ایران کلیدی‌ترین موضوع نشست بود. ابتدا «کالاهان» با استناد به اطلاعات مأموران اطلاعاتی انگلیس گفت شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راه‌حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. رجال سیاسی که در ایران باقی مانده اند، توانایی‌های محدودی دارند. جیمی کارتر هم تصریح کرد اوضاع ایران به کلی تغییرکرده است. شاه دیگرنمی‌تواند باقی بماند. مردم ایران او را نمی‌خواهند و سیاستمداران باقی مانده نیز حاضر به همکاری با اونیستند. اما جای نگرانی نیست، نظامی‌ها هستند، آن‌ها قدرت را در دست خواهند گرفت. ارتش ایران باید متحد باقی بماند. به نظر می‌رسد کارتر می‌خواست برای جلوگیری از انقلاب در ایران که کشور دست نشانده امریکا بود، سطح دست نشاندگی را کاهش دهد و با اجرای اصلاحات دیکته شده از سوی امریکا، مخالفان داخلی و خارجی شاه را خلع سلاح کند. ازاین رو در دقیقه ۹۰ با طرح «اصلاحات و انتخابات ملی آزاد و سالم» تلاش کرد مخالفان ملی را ساکت کند و با خود همراه نماید. طرح شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» از سوی جبهه ملی نیز یک سیگنال دقیق از سوی ملی‌گرا‌ها به اصلاحات امریکایی و شاه بود. ولی شرایط بر وفق مراد آن‌ها رقم نخورد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار