کد خبر: 1037997
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۷
خاطراتی از دوران انقلاب در گفت‌وگوی «جوان» با جانباز دفاع مقدس
روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، خبر آمد که ستاد کل ارتش اعلام بی‌طرفی کرده است. این خبر یعنی انقلاب به پیروزی رسیده بود. روز قبل بسیاری از اماکن و خیابان‌های شهر شاهد یک جنگ تمام‌عیار بود، اما حالا همان خیابان‌ها شاهد مردمی بود که همگی با خوشحالی فریاد پیروزی سر می‌دادند
زهرا محمد‌زاده

سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در روز‌های ۱۹ الی ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، کشورمان دستخوش حوادث بسیاری بود. پس از بیعت تاریخی همافران با حضرت امام، به خوبی مشخص شد که بدنه ارتش با انقلاب است، لذا آن دسته از عوامل رژیم که هنوز به بقای آن امید داشتند، سعی کردند با افزودن به اقدامات خشونت بار، به هر ترتیبی که شده از فروپاشی رژیم طاغوت جلوگیری کنند. محمد سریری از جانبازان دفاع مقدس، یکی از جوان‌های انقلابی است که ماجرای پیوستنش به صف مردم شیرین و شنیدنی است.

ورود ایرانی ممنوع


من کمی قبل از پیروزی انقلاب، برای کار به تهران آمدم. در محله جوادیه ساکن شدم و اغلب اوقاتم به کار در یک کارگاه ریخته‌گری می‌گذشت. آن روز‌ها وقتی به مسجد می‌رفتیم، حرف‌هایی از شخصی به نام آیت‌الله خمینی زده می‌شد. من آن موقع ایشان را نمی‌شناختم. کمی که گذشت، تصویر امام را دست یکی از دوستانم دیدم. بعد کم کم از امام و طرز فکرش بیشتر دانستم. یادم است در مسجد یک نفر به اسم آقای علوی بود که اطلاعات سیاسی بیشتری نسبت به ما داشت. یکبار از ایشان پرسیدم شما چرا به سمت انقلاب گرایش پیدا کرده‌اید؟ ایشان گفت جوان‌تر که بودم می‌خواستم به یک پارک بروم. اما روی در پارک نوشته بود: «ورود سگ و ایرانی ممنوع.» علوی می‌گفت این حرف برایش خیلی سنگین آمده است. وقتی من حرف‌هایش را شنیدم، احساس بدی پیدا کردم و از همان روز تصمیم گرفتم با جدیت بیشتری وارد جریان انقلاب بشوم.


گونی پر از اسلحه


زمستان سال ۵۷ خیلی از مشاغل در اعتصاب به سر می‌بردند. کار ما هم تا حدی معلق شده بود. من اغلب اوقات به تظاهرات می‌رفتم. چشم که باز کردم دیدم شده‌ام یک انقلابی تمام‌عیار! یادم است شامگاه ۲۰ بهمن ماه بود که از لابه‌لای صحبت‌های برخی از دوستانم شنیدم در شرق تهران درگیری رخ داده است. آن زمان حکومت نظامی بود و کسی جرئت نمی‌کرد شب‌ها تردد کند. روز بعد که ۲۱ بهمن ماه بود، خبر رسید گاردی‌ها به پادگان نیروی هوایی در شرق تهران حمله کرده‌اند. ما درست جنوب غرب تهران بودیم. وسیله نداشتم. صبر کردم یکی از دوستانم که موتور داشت از سرکار برگشت. همراه او به شرق تهران رفتیم. زمانی که رسیدیم، تقریباً درگیری تمام شده بود. اما خیلی از اماکن نظامی توسط مردم تصرف شده بود و دست خیلی‌ها اسلحه بود. حوالی میدان شهدا دیدم یک نفر گونی پر از اسلحه روی دوشش دارد. نمی‌دانم چطور شد که چند نفر ریختند و اسلحه‌ها را از او گرفتند. طرف داد می‌زد این‌ها مجاهد هستند. من هم رفتم و یک اسلحه برداشتم. یکی از مهاجمان به من گفت: شما هم خلقی هستید؟ نفهمیدم منظورش چیست. گفتم: بله و بعد همراه با موتور از آنجا دور شدیم.


نبرد در مرکز شهر


همان روز با اسلحه‌ای که همراه دوستم برداشته بودیم به حوالی میدان پاستور و میدان حر کنونی رفتیم. آنجا پر از پادگان بود. از هر طرف صدای گلوله شنیده می‌شد. با چند نفر از انقلابی‌ها که مشخص بود مذهبی هستند، به یک پادگان وارد شدیم. گاردی‌ها آنجا مقاومت می‌کردند. من برای اولین بار آنجا تیراندازی کردم. نمی‌دانم گلوله‌هایم به هدف می‌خورد یا نه، ولی ما هم گوشه‌ای از کار را گرفته بودیم و قطره‌ای از دریای مردم شده بودیم. خلاصه تا عصر آن روز خیلی از پادگان‌ها به اشغال مردم درآمدند.


۲۲ بهمن


روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، خبر آمد که ستاد کل ارتش اعلام بی‌طرفی کرده است. این خبر یعنی انقلاب به پیروزی رسیده بود. روز قبل بسیاری از اماکن و خیابان‌های شهر شاهد یک جنگ تمام‌عیار بود، اما حالا همان خیابان‌ها شاهد مردمی بود که همگی با خوشحالی فریاد پیروزی سر می‌دادند و از اینکه حکومت ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را ورانداخته بودند به خودشان افتخار می‌کردند. آن روز یک مقطع تاریخی برای ایران رقم خورده بود. مردم ایمان داشتند که قادر به انجام هر کاری هستند. امید به آینده و اتکا به خود، در بین مردم موج می‌زد. همه جای شهر پر از مردمی بود که شیرینی و شربت پخش می‌کردند. واقعاً ۲۲ بهمن یوم‌الله بود. روزی که به یکباره ورق برگشت و انقلاب به پیروزی رسید.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار