سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: خداوند در زمان خلقت جهان هستی برای هر چیز، چه انسان یا حیوان و حتی گیاهان و اجرام آسمانی و هر چیز، مکمل و زوجی قرار داده است، اما قبل از جفتوجورشدن زوجها، هر چیز باید مکمل خود باشد. ما انسانها در میان خودمان این جفت و جور شدن نیمهها را ازدواج مینامیم؛ ازدواج تنها به جورکردن شرایط مالی نیاز ندارد بلکه شرایط اخلاقی و رفتاری هم به همان اندازه و چه بسا بیشتر اهمیت دارد. اینکه ما در ازدواج به دنبال خوشبختی رویایی باشیم فقط فانتزی ذهن ماست. درست است که ازدواج بخشی از خوشبختی است، اما خوشبخت واقعی کسی است که بتواند خود را خوشحال سازد و در قدم اول تکیه گاه محکمی برای خود باشد. زندگی مشترک تنها روی دوش یک نفر نیست بلکه هر دو ستون این خانه باید تکیه گاه بودن را یاد گرفته باشند.
زندگی مشترک تنها به حمایتهای مالی یک طرفه نیازی ندارد، بلکه هر دو طرف باید برای پیش بردن اهداف مالی مشترک تلاش کنند. زندگی مشترک یعنی همهچیز مشترک است. زندگی مشترک به تلاشی مشترک برای شاد بودن، سالم بودن، رو به راه و رو به رشد بودن نیاز دارد. اگر یک نفر فقط یاد گرفته باشد که دیگران او را خوشبخت کنند به طور قطع زندگی مشترک موفقی نخواهد داشت. یک انسان، چه پسر و چه دختر، در ابتدا باید بتواند خود را رشد دهد و از پس بالا و پایین زندگی بربیاید تا بتواند مکمل دیگری باشد. مکملی که خود هنوز اندر خم یک کوچه است چگونه میتواند باعث رشد دیگری شود؟
زن و شوهر باید در کنار هم رشد کنند و کامل شوند، اما برای این تکامل و رسیدن به حداکثرها باید در ابتدا حداقلهای رفتاری، اخلاقی و مادی را برای خود ایجاد کرده باشند. زندگی، هیچ فرشته نجات و چوب جادویی به شما بدهکار نیست که شما از زندگی مشترک خود انتظار دارید. فرشته نجات خود شما هستید و چوب جادو هم تلاش و همت شماست. نمیشود که از دیگری انتظار خوشبختکردن خود را داشته باشیم، اما کوچکترین تلاشی برای خوشبخت کردن او انجام ندهیم. نمیشود از شریک احساسی خود انتظار پول و ماشین و خانه داشته باشیم، اما خودمان هیچ تلاشی برای بهبود اوضاع مالی زندگی مشترک انجام ندهیم.
حق نداریم از شریک احساسی خود انتظار آرامش و روی خوش داشته باشیم. در حالی که خودمان همیشه با چهرهای همچون برج زهرمار به خانه میآییم. در نتیجه اگر اسم این رابطه، زندگی مشترک شده است پس نیاز به قدم برداشتنهای مشترک دارد. درست است یک زمانهایی انسان خسته و ناتوان میشود و میخواهد دریافت حال خوب داشته باشد، اما این نباید به یک انتظار یک طرفه تبدیل شود. اگر خود را برتر از دیگری میدانید هرگز با او زیر یک سقف نروید؛ چراکه در این خانه ارباب و بردهای وجود ندارد. این خانه یک «ما» بزرگ دارد. «ما» یی که اگر «من» و «تو» در آن به وجود آید، دیگر به آخر خط رسیده است. پس هر تلاش و موفقیتی را بین من و تو بودنش تقسیم نکنید.
این ما هستیم که هر دو با هم شاد خواهیم بود، غمگین خواهیم بود، ثروتمند یا تنگ دست خواهیم بود، گاهی بالا و گاهی پایین خواهیم بود. حال اگر این ازدواج فامیلی هم باشد، انتظار شناخت و درک مشترک از آن بیشتر میرود. زوجهایی که به طور فامیل وار با یکدیگر وصلت کردهاند نسبت به هم آگاهی بیشتری دارند، اما هر چیز در این دنیا دو رو دارد. همانقدر که ازدواج فامیلی میتواند پردرکتر و پرشناختتر باشد، میتواند مایه دردسر هم شود، البته اگر از کنترل خارج باشد. چون طرفین به طور فامیلی وصلت کردهاند پس بعضی خانوادهها به خود اجازه دخالتهای افراطی میدهند و بدتر موجب فصل هستند تا وصل.
اگر دختر و پسر از ابتدای زندگی دخالتهای خانوادگی را مدیریت نکنند و از خود اراده و توانی نداشته باشند در آینده کار آنها به جاهای باریک کشیده خواهد شد. ازدواجهای فامیلی این روزها به علت دخالتهای افراطی خانوادهها کمرنگتر شده است. اکثر انسانها فکر میکنند بهتر است با یک خانواده غریبه وصلت کنیم که فامیل سرک در زندگی ما نکشد. فکر میکنند هر چه فامیل کمتر از کارهای آنها خبر داشته باشد بهتر است. در حالی که گزارش تک به تک لحظههای عقد و عروسی و بعدها هم حتی شام و ناهار خود را در هزار و یک صفحه ارتباط جمعی منتشر میکنند و باز هم فامیل از آنها با خبر میشود. این روزها انسانها فقط دنبال بهانه هستند تا از قوم و خویش خود دورتر شوند و این را نشانه مدگرایی و پیشرفت میدانند.
این روزها خیلی از تفکرات حاکم بر خانوادهها و فامیلها اشتباه است. ازدواجهای فامیلی از بسیاری جهات میتواند موفقتر و پر ثمرتر باشد. این روزها شناخت یکی از مهمترین مؤلفههای ازدواج است و ازدواج فامیلی از این جهت پربارتر است. ازدواجهای فامیلی حس ثبات بیشتری به آدم میدهند. احترام و پایبندی بیشتری در آنها به چشم میخورد، اما ازدواج هم مانند هر چیزی دو رو دارد و در مجموع فرقی ندارد که فامیلی یا با خانوادهای غریبه باشد. مهم رعایت اعتدال است که در اصل موجب ثبات و دوام یک ازدواج میشود. زیادهروی و زیادهخواهی در هر امری جدایی ایجاد میکند. در نتیجه، طرفین یک ازدواج هستند که میتوانند زندگی مشترک خود را با وصل و پایداری ادامه دهند یا آن را به فصل بکشانند. هیچ فرقی ندارد که با فامیل وصلت انجام شود یا با غریبه. در اصل خود دختر و پسر هستند که باید مسائل را با تدبیر مدیریت کنند. اگر هر دو طرف اهل زیاده روی و زیادی خواهی باشند، پس به نتیجه نمیرسند، اما اگر سعی کنند که در هر موضوعی به میانهترین شکل ممکن تصمیم بگیرند به طور قطع زندگیای سرشار از آرامش و پایداری را تجربه خواهند کرد. اگر دختر و پسر آرامش را تجربه کنند قطعاً این حس رضایت را به خانوادههای خود نیز منتقل میکنند و آنها هم با یکدیگر منسجمتر میشوند.