سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «خانه چوب کبریتی» از داستانهای ماندگار حوزه ادبیات جنگ است که توسط فروزنده خداجو برای نوجوانان نوشته شده است. نویسنده کتاب با زبانی ساده و نوجوانانه موفق شده تصویری واضح از روزهای جنگ و مهاجرت پیش روی مخاطب بگذارد. داستان در مورد پسر نوجوانی به نام رضاست که در بمبارانهای شهر اهواز یک دستش را از دست داده است. یک روز که رضا به همراه دوست صمیمی و بچه محلش علی در خانه تنها بودند و مشغول انجام تکلیفهایشان، هواپیماهای عراقی خانهشان را بمباران میکنند که رضا و علی زیر آوار میمانند. رضا وقتی به هوش میآید خودش را در یکی از بیمارستانهای تهران میبیند. در آنجاست که متوجه میشود یک دستش قطع شده و همچنین از برادر بزرگترش عباس میشنود که علی دوستش شهید شده است. شهادت علی و قطع شدن دستش ضربه روحی بزرگی به رضا وارد میکند. برادرش عباس برای جنگیدن به اهواز برمیگردد ورضا و مادرش در یک خانه اجارهای زندگی تازهای را شروع میکنند. مادر رضا مجبور است برای چرخاندن زندگی خیاطی کند. داستان از لحظهای شروع میشود که فصل پاییز از راه رسیده و مدرسهها باز شده است. رضا از طرفی دلش برای اهواز تنگ شده و از طرفی دیگر خجالت میکشد که با دستی معلول سر کلاس حاضر شود، از طرفی هم از تمسخر در مدرسه واهمه دارد. مشکل بعدی او این است که عادت ندارد با دست چپ تکالیف مدرسهاش را بنویسد، اما کمکم برخلاف تصورش دوستان خوبی در کلاس و مدرسه پیدا میکند و رفته رفته غم غربت را فراموش میکند.
در سطرهای پایانی داستان رضا با تمرین زیاد موفق میشود برای برادرش در جبهه اهواز نامه بنویسد، همچنین او به درخواست معلمشان با چوب کبریت خانه زیبایی درست میکند و به عنوان کاردستی به مدرسه میبرد. داستان خانه چوب کبریتی قصه اراده، تلاش و پشتکار نوجوانی است که با کمک دوستان و معلمش میتواند امید به زندگی را در خود زنده نگه دارد. نویسنده کتاب با انتخاب کاردستی که یک خانه چوب کبریتی است با یک تیر دو نشان زده؛ هم اراده و تلاش رضا در ساختن خانه را به مخاطب نشان داده و هم اینکه نگاهی رمزی داشته به خانهای از چوب کبریت که توسط دشمنان بعثی به آتش کشیده شده است. رضا با ساختن کاردستیاش انگار خواسته به مادرش بگوید که به زودی به شهرشان بازخواهند گشت و خانهشان را دوباره خواهند ساخت. یکی از ایراداتی که در قصه هست این است که نویسنده در طول داستان هیچ اشارهای به پدر رضا که سایهاش بالای سرشان نیست نکرده است.ای کاش نویسنده با اشارهای کوتاه حتی در یک سطر علت مرگ پدر و دلیل نبودن او را به مخاطب میگفت تا در پایان داستان مخاطب دنبال پاسخ این سؤال نماند. ناشر این کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.