شهید سلمان اسماعیل زاده

برچسب ها
صدای گریه و هق هق‌شان آمبولانس را برداشته بود یکی از مجروحین گفت نگاه کنید این شهید را دستانش حنایی است انگار خودش را برای شهادت آماده کرده بود صدای گریه هم‌رزم شهید بالا رفت دیگر زجه می‌زد که جواب مادرت را چه بدهم دستانم خالی است من چطور برگردم، چمباتمه زده بود سرش را بالا گرفت، شهادت کجا بود سلمان تازه داماد است.
کد خبر: ۱۱۸۸۰۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۶