کد خبر: 996799
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۰
تحلیل فرامتن انتخابات 2020 آمریکا در گفت‌وگو با دکتر سید جواد میری
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است: «اگر نگاهی به ساختار سیاسی در آمریکا بیندازید می‌بینید که در بالای هرم قدرت اتفاقی مشابه آنچه که در شوروی رخ داد در حال تکرار است. به نظر می‌رسد یک حالت کهن سالی و عدم چرخش نخبگان سیاسی به همان صورتی که نیم قرن پیش در اتحادیه جماهیر شوروی اتفاق افتاده بود در آمریکا در حال وقوع است.»
محمد صادق عبداللهی
سرویس بین‌الملل جوان آنلاین: حدود شش ماه دیگر تا انتخابات باقی‌مانده است و همه حواس‌ها متمرکز عملکرد سیاسی دموکرات‌ها و جمهوری‌خواه‌هاست که در نبرد انتخابات کدامیک می‌تواند دیگری را به زمین زند و پیروز رینگ انتخابات 2020 باشد. در این میان دکتر سید جواد میری معتقد است آنچه که از تحولات سیاسی آمریکا مهم‌تر است توجه به ساختار کلان سیاسی آمریکاست که نشانه‌های افولش در این انتخابات بیش از پیش خودنمایی می‌کند. او معتقد است رده‌ی سنی کاندیداهای نهایی که همگی بالای ۷۰ سال هستند نشان از انسداد نخبگانی در آمریکاست و این می‌تواند بار دیگر آخرین دهه‌ی حیات اتحاد جماهیر شوروی را یادآوری کند. مشروح این گفت‌وگوی خواندنی در ادامه تقدیم می‌گردد:
 
جناب دکتر! همان‌طور که شاهد هستید در انتخابات آمریکا عمده کاندیداهای نهایی جناحین از نسل‌های گذشته و با سن‌های بالای ۷۰ سال هستند. این را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟
 
نکته‌ای که قابل توجه است و کمتر از این منظر به تغییر و تحولات و مسائل ساختاری عرصه سیاست در آمریکا پرداخته شده، شباهت‌ها و قرابت‌های تاریخی بین دهه آخر اتحادیه جماهیر شوروی و آمریکای کنونی است. کسانی که در حوزه تغییر و تحولات شوروی به صورت تاریخی یا شفاهی مطالعه کرده‌اند، می‌دانند که تقریباً از سال‌های ۱۹۷۸ به بعد اتفاقی در اتحادیه جماهیر شوروی می‌افتد که زمینه ساز فروپاشی آن می‌شود. در این سال‌ها گویا در بین نیرو‌های طراز اول سیاسی قحط الرجالی پیش آمده و تقریباً رهبران حزب کمونیست که آخرینش آقای گورباچوف بود، رده‌های سنی بالای ۸۰ و ۷۰ داشتند. بعضی از آن‌ها حتی بعد از پنج یا شش ماه که به قدرت می‌رسیدند سکته کرده و کناره‌گیری می‌کردند. در واقع به نظر می‌رسد آن چرخه نخبگانی که قرار بود در سال‌های ۲۰ و ۴۰ هسته اصلی قدرت را در شوروی شکل دهد، در دهه ۸۰ میلادی در ساختار سیاسی اتحاد جماهیر شوروی دیده نمی‌شود؛ نه به این معنا که جوان‌تر‌ها نبودند بلکه عملاً ساختاری نبود که جوان‌تر‌ها بتوانند در رده‌های طراز اول نقش آفرینی کنند و در سطح کلان سیاسی در بازی قدرت شرکت کنند. نتیجه این تنش‌های داخلی آن شد که نیرو‌های سیاسی شوروی به این جمع‌بندی رسیدند که تنهاترین و بهترین راه فائق شدن بر تنش‌های داخلی سیستم این است که تنش‌های داخلی را به سمت ساحت بین‌الملل سوق دهند و لذا می‌بینیم که در همان حوالی دهه ۷۰ میلادی قرن بیستم شوروی به افغانستان حمله می‌کند. مهم اینجاست که این موارد هیچکدام کارگر نمی‌افتد و در کنار عوامل دیگر به فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ می‌انجامد.

حالا اگر نگاهی به ساختار سیاسی در آمریکا بیندازید می‌بینید که در بالای هرم قدرت اتفاقی مشابه آنچه که در شوروی رخ داد در حال تکرار است. رقبایی از حزب دموکرات که قرار است در برابر ترامپ رقابت کنند، رنج سنی‌شان بین ۷۵ تا ۸۵ است، شخص ترامپ هم که ۷۴ ساله است و به نظر می‌رسد یک حالت کهن سالی و عدم چرخش نخبگان سیاسی به همان صورتی که نیم قرن پیش در اتحادیه جماهیر شوروی اتفاق افتاده بود در آمریکا در حال وقوع است. مثلاً سندرز ۷۹ سالش است و مشکلات قلبی دارد. جو بایدن ۷۸ سالش است و آن هم مشکلات و بیماری‌های دیگری دارد. این موارد یعنی در این دو جناح بزرگ سیاسی که قدرت را در سطح کلان آمریکا بین خودشان تقسیم کرده‌اند، چرخش نخبگان سیاسی رخ نداده است.
 
به نظر من این طلیعه برخی از تغییرات و تحولات است و می‌توان گفت سیستم نئولیبرالیسم و کاپیستالیسم آمریکا با تمامی قدرتی که توانسته است ۷۵ سال در سطح ملی و جهانی از خود بروز دهد و در ساحات مختلف خودش را نیروی پیشرو در جهان نشان دهد، در یک دهه اخیر دیگر آن چالاکی و چابکی را ندارد. برای ما این باید پرسش اساسی باشد که چه اتفاقی در جامعه آمریکا افتاده است که حتی تنش‌های جناحی و تضاد‌های حزبی داخلی آمریکا دارد آرام آرام به جنگی تمام عیار بین دو گروه تبدیل می‌شود.

آیا این تحولات نشانی از افول قدرت سیاسی آمریکا است؟

البته بحث افول اقتصادی و تمدنی آمریکا بحث جدیدی نیست، بلکه از سال‌های ۱۹۷۰ میلادی اندیشمندان و نظریه‌پردازان بزرگ آمریکایی آن را مطرح کرده‌اند. به عنوان مثال ایمانوئل والراشتاین در سال‌های ۷۰ و ۷۱ به رگه‌هایی از افول اقتصادی آمریکا در سایه ظهور اقتصاد‌هایی در این سوی اقیانوس آرام که چین و ژاپن و کره می‌شود، اشاره کرده است. یا آندره گوندر فرانک یکی از متفکران بزرگ آمریکایی در کار‌های خود اشاره کرده بود که آرام آرام بحث انتقال قطب‌های اقتصادی از آن سوی آتلاتینک به این سوی اقیانوس آرام اتفاق می‌افتد.

اما شرایط موجود آمریکا را که عرض کردم، می‌توانیم به عنوان پیش‌فرضی مهم از افول قدرت سیاسی آمریکا تلقی کنیم، اما آنچه که مهم‌تر است، پیامدی است که این شرایط می‌تواند داشته باشد. این دوران، دوران خطرناکی برای جهان و هم برای منطقه ماست چرا که آمریکا پتانسیل این را دارد که برای کاهش تضاد‌ها و تنش‌های داخل سیستمی خودش مانند اتحادیه جماهیر شوروی که ۲۰ سال پیش از فروپاشی تنش‌های درون سیستمی‌اش را به نظام بین‌الملل کشاند، در خارج از مرز‌های آمریکا تنش‌آفرینی کند. مثلاً الآن شاهدیم که در حوزه اقتصادی و مصادیقی چون بورس، قیمت نفت و گاز آمریکایی‌ها ترفند‌هایی پیچیده‌ای را لحاظ می‌کنند تا عقب‌ماندگی‌های خودشان را در برابر غول‌های نوظهوری مثل چین، کره جنوبی، ژاپن، برزیل، آفریقای جنوبی و هند جبران کنند. در ساحت سیاسی و نظامی هم افول قدرت سیاسی آمریکا می‌تواند منجر به یک تنش جهانی تمام عیار شود.
 
بر این اساس معماران سیاست خارجی ایران باید این موارد را در محاسبات بین‌المللی خود لحاظ کنند. ما با قدرتی روبه‌رو هستیم که دارای تنش‌ها و تضاد‌های بنیادی در درون سیستم است و این یک واقعیت تمدنی - تاریخی است که نمی‌توان آن را رد کرد. از سوی دیگر همین قدرتی که در حال فروپاشی و تضعیف است، قدرتی دارد که می‌تواند در ساحت بین‌المللی چالش‌های بنیادینی درست کند که البته نهایتاً به فروپاشی خودش منجر خواهد شد؛ همان‌طور که ورود ارتش سرخ به افغانستان با فروپاشی بلوک شرق و فروریختن دیوار برلین همگام شد و به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انجامید و شوروی را از یک کشور برتر در سطح جهانی به قدرتی جهان سومی بدل ساخت که هنوز نتوانسته است آن قدرت اولیه را به صورت کامل بازسازی کند؛ بنابراین وقتی وضعیت انتخابات در آمریکا را دنبال می‌کنیم حتماً باید یک سطحش، تحلیل و آنالیز گفتمان دموکرات‌ها و جمهوری‌خواه‌ها باشد تا فهم کنیم چطور رأی‌ها را به خودشان جلب می‌کنند و چه خرده گفتمان‌هایی در هر یک وجود دارد. به عنوان مثال در میان دموکرات‌ها یک گفتمان مرکزی، یک گفتمان راست و یک گفتمان چپ که در منتها علیه آن فردی مثل بابی سندرز است که سوسیال دموکرات است. اما یک سطح دیگر تحلیل این است که بررسی کنیم چه عواملی موجب شده است که چرخش نخبگانی در داخل قدرت سیاسی آمریکا به سهولت رخ ندهد. این نوع تحلیل جایش خالی است و نیازداریم از این منظر به تغییر و تحولات انتخابات در آمریکا نگاه جدیدی داشته باشیم.

آنچه که فرمودید چقدر با بحث فوکویاما که دموکراسی را به جهت میل گروه‌های سیاسی به سیاست‌های هویتی رو به افول می‌داند، قرابت دارد؟

به نظرم از این نقطه نظر آقای فوکویاما هم تنش‌های داخلی آمریکا قابل تأمل است، ولی پرسشی که باید در برابر این نقطه نظر فوکویاما طرح کرد این است که اساساً چه عوامل بنیادی و تمدنی باعث شده است که سیاستمداران نه فقط در آمریکا بلکه حتی در اروپا به سمت سیاست‌ها و گفتمان‌های هویتی یا به زبان دیگر نژادپرستانه بروند؟ چه اتفاقی در وجدان جمعی اروپایی و آمریکایی و در سطح جهانی افتاده است که قدرت گفتمانی آمریکا دچار چالش شده است؟
 
باید به این مسائل فکر کرد تا عوامل تمدنی دراز مدت را پیدا کنیم و بفهمیم چرا بیش از دو سوم جامعه آمریکا اکنون نمی‌توانند خودشان را در داخل گفتمان‌های دموکرات و جمهوری‌خواه تعریف کنند. این عوامل مهم است که ما کم روی آن اندیشیده‌ایم و بیشتر تحلیل‌هایی که در میان دانشمندان ایران، عرب و روسیه می‌شود متمرکز بر تحولات سیاسی دموکرات‌ها و جمهوری‌خواه‌هاست در حالی که هر دوی این‌ها در واقع از منظر گفتمانی، گفتمان واحد نئولیبرالیسیم مبتنی بر سرمایه‌داری هستند با این تفاوت که یکی سرمایه‌داری خرد را دنبال می‌کند و دیگری سرمایه‌داری کلان را، ولی اکثریت جامعه از این دو جناح بیرون مانده‌اند و آن ایده آمریکا که قرار بود در برابر اروپای قدیم، اروپای نوین را برپا کند و رویای آمریکایی را شکل دهد، غایب است و باعث شده رگه‌هایی از تفکر سوسیال دموکرات مثل گفتمان برنی سندرز در بین بسیاری از نخبگان دانشگاهی و سیاسی مورد استقبال باشد، اما قادر به نفوذ در بلوک‌های قدرت نیست و بعید می‌دانم که بتواند در آمریکا جای پایی باز کند.

خلاصه آنکه به نظر من این مجموعه موارد ما را به شباهات وضعیت آمریکا به دهه آخر شوروی می‌رساند و به نظرم مطالعه دهه آخر جماهیر شوروی می‌تواند ما را برای فهم افول آمریکا کمک کند.

برخی معتقدند تفاوت‌هایی میان آمریکا و شوروی وجود دارد که مانع از تکرار سرانجام شوروی برای آمریکا خواهد شد.

من برعکس کسانی که معتقدند نظام شوروی نظام بسته‌ای بود و یقیناً هم در مقایسه با آمریکا نظام بسته‌تری بود، از آنجا که بنیان‌های نظری شوروی و آمریکا هر دو از آبشخور اروپا سرچشمه می‌گیرد، فرضیه تکرار آمریکا برای شوروی را ممکن می‌دانم. ما باید این مسئله را در تحلیل‌های خود لحاظ کنیم که تفکر اروپایی در جهان به دو جناح تبدیل شد که یکی قائل به عدالت و بعد آزادی بود و دیگری آزادی را به عدالت پیشی می‌داد. یکی از این دو در اواخر قرن بیستم سقوط کرد و آن یکی احتمالاً در دهه‌های آینده به همان سرانجام مبتلا خواهد شد.
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
امید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۱
1
0
امریکا به مردمش کمک بلاعوض میکنه و در رفاه هستند ولی دولت ما تا الان ۱ ریال به این ملت کرونازده نداده و خ‌ودش منتظر کمکهای مردمیه
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار