کد خبر: 989446
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۷
چطور می‌شود از فاجعه «سردشت» یک فیلم ضد ملی ساخت؟
فیلمی که می‌توانست با یک روایت صادقانه و نه شعاری سندی باشد بر حقانیت و مظلومیت ایران در جنایت سردشت برای جهانیان، با یک حرکت مغرضانه به نفع دشمن روایت شده است.
ایزد مهرآفرین
سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: در همین ابتدا می‌گویم به عنوان کسی این یادداشت را می‌نویسم که از دقیقه ۵ تا دقیقه آخر فیلم «درخت گردو» گریه کردم و ناله سر دادم. پس کاملا بر توانایی فیلمساز و اینکه فیلم تا چه میزان تاثیر گذار و تکان دهنده است، واقفم. ولی آیا می‌توانم به عنوان یک ایرانی چشمم را به روی سیاسی کاری جناب فیلمساز و ناحق کردن حق و وارونه کردن روایت از فاجعه بمباران شیمیایی سردشت ببندم.

روایت فیلم از همان ابتدا با یک شیطنت و غرض و مرض آغاز می‌شود. کولبر‌های کرد در کولاک و برف همگی درخانه «قادر» (پیمان معادی) جمع شده اند تا در لحظات آخر مرگ این مرد کنارش باشند.

با یک فلاش بک به گذشته می‌رویم. هفتم تیر ماه سال ۶۶ است و روستای در نزدیکی سردشت، بچه‌ها در مزارع خوشحال شاد هستند، به مدرسه می‌روند. پدرشان (پیمان معادی) بنایی است که در حال ساختن خانه و اتفاقا روز، روز عروسی برادرش است. دو هواپیمای جنگنده که هیچ نام و نشان و آرمی ندارند بر فراز آسمان روستا ظاهر می‌شوند.

نریشن (راوی) اینطور روایت می‌کند. «دیدن هواپیما برای روستاییان و بچه‌های روستا امری عادی بود «مال مال» پسر کوچک «قادر» عاشق هواپیما است و آن‌ها را دنبال می‌کند. ولی امروز برای آن‌ها روز ویژه‌ای است. خلبانان هواپیما هم خانواده دارند، شاید در خانه بچه‌ای دارند که منتظرشان است تا زودتر به خانه بگردند و برای آنکه در هنگام فرود حادثه‌ای متوجه اش نباشند بمب‌ها را به اشتباهی در مزارع رها می‌کردند. فیلم دقیقا از همین نقطه خط و ربط و عناد و غرض و مرضش را آشکار می‌کند.

یک: چرا هواپیما‌های جنگی بعثی هیچ نام و نشان و آرمی ندارند. مخاطب چه ایرانی و چه غیر ایرانی از کجا باید بداند که این هواپیما یک هواپیمای خودی نیست و برای دشمن است.

دو: آیا بمباران سردشت حاصل یک حادثه اشتباهی بوده که مثلا خلبان هواپیما برای اینکه سبکبال بنشیند بمب‌ها را بر سر مردم خالی کرده است؟ شهر سردشت در آن روز چهار نقطه پرجمعیت اش مورد حمله مستقیم شیمایی بعثی‌ها قرار گرفت. توجه کنید بمباران آن هم نه یک نقطه بلکه چهار نقطه، آنهم نه به اشتباهی بلکه عامدانه و خودخواسته. پس چرا فیلم روایتی دیگر برای مخاطب نشان می‌دهد روایتی که نه حزب بعثی در آن است و نه صدامی و نه جنگی. این روایت نوعی تبرئه کردن بعثی‌ها را از این جنایت روایت می‌کند.

جلوتر می‌رویم. بمباران می‌شود و زن و بچه «قادر» به همراه مردم شیمایی می‌شوند. یارو یاوری نیست. «قادر» یکه و تنها بچه‌ها را از این شهر به آن شهر می‌کشاند. به تبریز می‌رسند. بیمارستان پذیرای زنان و بچه‌ها نمی‌شود و می‌گوید باید به حمام بروند. مرد حمام چی کسی را به داخل حمام راه نمی‌دهد. سرباز سپاهی دخالت می‌کند ولی راه به جایی نمی‌برد و باز این خود «قادر» است که در را می‌شکافد و مردم و بچه هایش را به حمام می‌برد. بیمارستانی درب و داغان و کاری از دستش بر نمی‌آید. مهدویان تابلوی کوچه بن بستی را نشان می‌دهد به اسم «وحدت» که بالای آن یک «دوشکا» قرار دارد.

جلوتر می‌رویم بچه‌های «قادر» یکی یکی شهید می‌شوند و قادر برای اینکه آن‌ها را به سردشت ببرد به ناچار به یک بسیجی که پلاک گردنش است خواهش و التماس می‌کند. بسیجی هم وسط راه «قادر» را رها و به امان خدا می‌گذارد تا جنازه بچه هایش را به دوش بگیرد و پیاده به دل جاده بزند. بچه هایش را تک و تنها در زیر درخت گردو دفن می‌کند و بر قبرشان نماز می‌خواند.

جلوتر می‌رویم مریم زن حامله «قادر» هم شهید می‌شود و دختر بچه‌ای که از مانده به عنوان بی سرپرت معلوم نمی‌شود به کجای ایران فرستاده می‌شود.

«قادر» یکه و تنها بدون اینکه نشانی از جمهوری اسلامی داشته باشد برای احقاق حق به داداگاه «لاهه» در قلب اروپا می‌رود. با اینکه در واقعیت تمام کارهاری دادگاه «لاهه» را ایران انجام داده است. این دیگر اخر بی معرفتی و نمک نشانسی است که «مهدویان» شخصیتش را در مقابل کسانی می‌نشاند و از آن‌ها می‌خواهد حقش را به او بدهند که خود باعث و بانی این بمب‌های شیمایی بودند و آن‌ها بودند که این بمب‌ها را به صدام دادند. این یعنی جمهوری اسلامی حتی عرضه گرفتن حق مردم خودش را هم نداشته است.

حداقل‌ترین کاری که فیلمساز می‌توانست نمایش دهد این بود که ماشین بنزی که از درب هتل قادر را به دادگاه می‌برد یک پرچم ایران داشته باشد که متاسفانه آقای مهدویان از آن هم دریغ می‌کند که مبادا فیلم به نفع ایران و جمهوری اسلامی مصادره بشود.

در دادگاه هم همه حرفی زده می‌شود جز ایران. هر چه هست از ظلم بر کردهاست در طول تاریخ. با این دیالوگ که «اگر کرد صبور نبود که تا الان از بین رفته بود».

به انتهای فیلم می‌رسیم «قادر» می‌میرد. صدای نریشن (روای) می‌آید که «قادر» خوشحال است از اینکه دخترش (همان که معلوم نیست الان کجاست) در این روستا نیست که مثل دختران این روستا محروم از تحصیل و رفاه باشد.
دختران بی سرپرستی را می‌بینم که شاد و خندان سرودی می‌خوانند با این مضمون که «ما می‌گذریم از دل سیاهی».

در واقع فیلمی که می‌توانست با یک روایت صادقانه و نه شعاری سندی باشد بر حقانیت و مظلومیت ایران در جنایت سردشت برای جهانیان، با یک حرکت مغرضانه به نفع دشمن روایت شده است. فیلم یک گل به خودی نیست. فیلم ویران کردن گل خودی است.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۴
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۳۹ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۶
0
2
یکی پارسال هم گفت به این مهدویان مشکوکم. آقای رضوی، همه تخم مرغهایت را درسبد مهدویان نگذار. فردا اگر طوری دیگه از آب در آمد بتوانی دفاع کنی از خودت. البته نمی دانم تهیه کننده این فیلم رضوی است یا نه.
سعید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۵۴ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۶
0
3
عجیب است بعد از این همه مثلا ممیزی تازه بعد از نمایش میگن نمایش ضد... یکجای کار ایراد عمدی دارد چرا قول نمی کنید ؟؟؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۷
0
1
فیلم را ندیده ام ولی با این اوصاف چرا باید پروانه نمایش بگیرد!؟
علوی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۸
0
1
یک روایت بزک شده از خودی و از دشمن!
این هم نوعی جنگ است.... جنگ روایتها!
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار