سرویس تاریخ جوان آنلاین: نبوغ و ابتکار شهید آیت الله سید حسن مدرس در عرصه عمل سیاسی، از سرفصلهای شاخص کارنامه وی به شمار میرود. به واقع همین لیاقت و کاردانی او بود که پس از ورود به مجلس در کسوت یکی از علمای ناظر بر شرعیت احکام، مردم در ادوار متوالی او را به وکالت خویش برگزیدند و نهایتا نیز با تقلب و زورمداری رضاخانی، از ادامه حضور در مجلس بازماند. در مقالی که پیش روی شماست، زندگی سیاسی آن رجل وجیه المله تاریخ معاصر ایران بازخوانی شده است. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقمندان را مفید و مقبول آید.
آرا، نظرات و فعالیتهای سیاسی شهید آیت الله سید حسن مدرس در دوران نمایندگی او در مجلس در یک نگاه کلی نشانه مجموعه کارهای اوست. فعالیتهای مدرس در مجلس را میتوان در حوزههای مختلف مورد بررسی قرار داد، از جمله رفتار او با دولتها، واکنش نسبت به رویدادهای آن دوره که در چهارچوب عمل سیاسی او قابل تأمل هستند و دیگر فعالیتهای مربوط به وظیفه نمایندگی و تلاش برای تصویب قوانین در حوزه عمل اجتماعی. این دو حوزه را میتوان مهمترین حوزههای فعالیتهای او به شمار آورد.
مدرس و دولتی در مهاجرت
و در زمینه رفتار مدرس با دولتهای مختلف دو رویداد بسیار مهم، قابل توجه و زمینهساز اقدامات عملی وی بودند. یکی از این رویدادها ماجرای مهاجرت اوست که در حوزه فعالیتهای سیاسی مدرس نقطه عطفی محسوب میشود. مجلس دوره سوم همزمان با آغاز جنگ جهانی اول تشکیل شد. در این جنگ اتریش، عثمانی و آلمان تحت عنوان متحدین در یک طرف قرار داشتند و انگلستان، امریکا، ایتالیا، فرانسه و روسیه در طرف مقابل جبهه متفقین را تشکیل میدادند. در این دوره مستوفیالممالک اداره امور کشور را به عهده داشت. روسیه بخشهایی از شمال و شرق ایران و انگلستان خوزستان را اشغال کرده بود. دولت عثمانی هم برای جلوگیری از نفوذ روسها بخشهایی از آذربایجان را اشغال کرده بود. در این هنگام احمدشاه تصمیم میگیرد پایتخت را از تهران به اصفهان منتقل کند. گروهی از آزادیخواهان با این نظر مخالف هستند و جلسات مشاوره متعددی تشکیل میشود. در این شرایط بود که به پیشنهاد مدرس یک دولت موقت به وجود آمد تا جدای از دولت مرکزی و در جهت مخالف آن دست به اقداماتی بزند. متحدین این دولت را به رسمیت شناختند. هدف این بود که در صورت پیروزی متحدین این دولت به عنوان حکومت رسمی ایران به رسمیت شناخته شود و در صورت پیروزی متفقین همچنان دولت مرکزی رسمیت داشته باشد تا به این شکل از آسیبها و خرابیهای جنگ مصون بماند. به دنبال این سیاست مهاجرت آغاز شد و ۲۷ تن از وکلای مجلس همراه با عدهای از رجال به قم رفتند و در آنجا مهاجران کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند. رهبران و رؤسای این کمیته عبارت بودند از مدرس، نظامالسلطنه مافی، سلیمان میرزا و میرزا محمدصادق طباطبائی. مهاجرین سپس از قم به کرمانشاه رفتند و پس از به هم ریختن اوضاع پایتخت و شروع هرج و مرج و ناامنی در کرمانشاه دولت موقت را تشکیل دادند. ریاست این دولت با نظامالسلطنه مافی و مدرس وزیر دادگستری و اوقاف این کابینه بود. با ادامه بحران دولت موقت به عثمانی رفت و با سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانی و سایر مقامات آنجا ملاقات کرد. این مهاجرت با پایان جنگ جهانی و پس از دو سال پایان پذیرفت. این عمل سیاسی شهید مدرس و برخی دیگر از رجال سیاسی ذکاوت سیاسی این مجموعه را نشان میدهد. در کشورهای دیگر، از جمله فرانسه هم در جنگ جهانی دوم حرکت مشابهی اتفاق افتاد. فرانسویها در آن مقطع در شهر ویشی دولت موقتی را تشکیل دادند. دولت دیگری هم در دست دوگل بود و هنگامی که او توانست موفق شود، همه کارهای مارشال پتن را ملغی و اعلام کرد که قراردادهای او صحیح نبوده و رئیس اصلی حکومت دوگل است.
مدرس و استیضاح مستوفی الممالک
از دیگر اقدامات برجسته سیاسی شهید آیت الله سید حسن مدرس استیضاح او از دولت مستوفیالممالک است. پس از کودتای سال ۱۲۹۹ رضاخان در همه کابینهها وزیر جنگ بود و بالاخره هم فرمانده کل قوا شد. او در کابینه مستوفی هم سمت وزارت جنگ را به عهده داشت و هر روز بر قدرتش افزوده میشد. مدرس که مستوفی را در برابر رفتارهای خودسرانه رضاخان عاجز و درمانده میدید، او را استیضاح کرد. مدرس در باره او میگوید: «ما رجال داریم که همه خوبند. بعضی حکم شمشیر برنده برای بعضی از مواقع را دارند و بعضی هم شمشیر مرصع هستند برای مواقعی. آقای مستوفی شمشیر مرصع جواهرنشانی است و فقط میشود در روزهای بزم و ایام سلام به کمر بست. مملکت ما امروز به شمشیر برنده فولادی نیاز دارد».
مدرس به تنهایی ورقه استیضاح دولت مستوفی را به رئیس مجلس داد و از مجلس خواست برای مقابله با خودسریهای رضاخان، به نخستوزیری قدرتمند و توانا رأی بدهد. او در نطق مشهورش از فلسفه سیاسی «موازنه عدمی و وجودی» سخن گفت و رویدادهای جاری مملکت را تشریح کرد.
مدرس و استیضاح رضاخان
مدرس همین شیوه را در دوره رئیسالوزرایی رضاخان هم تکرار کرد. رضاخان با فشار به مجلس و دستگیری و توقیف آزادیخواهان مدرس و یاران او را در موقعیتی قرار داد که بالاخره در جلسه هفتم مرداد سال ۱۳۰۳ استیضاح او را از مجلس درخواست کردند: «این جانبازان راجع به موارد ذیل آقای رئیسالوزرا را استیضاح میکنیم:
۱ ـ سوء سیاست نسبت به امور داخلی و خارجی.
۲ ـ قیام و اقدام علیه قانون اساسی، حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی.
۳ ـ تحویل ندادن اموال مقصرین و امثالهم به خزانه.
امضا: حائریزاده، عراقی، کازرونی، مدرس، اخگر، ملکالشعرا، سید حسن زعیم.»
یکی دیگر از موارد برخورد مدرس با دولتهای موقت موضوع جمهوریخواهی بود. تدین و چهارده نماینده دیگر در تاریخ ۳۰ اسفند سال ۱۳۰۲ طرح سه مادهای تغییر رژیم مشروطه به جمهوری را به رئیس مجلس ارائه دادند. در این طرح آمده بود با توجه به اینکه همه مردم ایران از رژیم مشروطه ناراضی هستند و با تلگرافهای متعدد خواهان جمهوری شدهاند سه ماده ذیل به مجلس ارائه میشود:
۱ ـ تبدیل رژیم مشروطه به جمهوری
۲ ـ دادن اختیار به وکلای دوره پنجم تا در قانون اساسی طبق مصالح مملکت در رژیم جدید بازنگری کنند.
۳ ـ پس از اعلام نتایج آرای عمومی مجلس شورای ملی تغییر رژیم را اعلام کند.
این طرح برای مطالعه به کمیسیون ارجاع داده شد. در فاصله تعطیلات عید شهید مدرس هدف از تغییر رژیم و ماهیت جمهوری رضاخانی را برای مردم تشریح کرد و گفت: «من با جمهوری واقعی مخالفتی ندارم. حکومت صدر اسلام هم تقریباً و بلکه حقیقتاً جمهوری بود، ولی این جمهوری که میخواهند به ما تحمیل کنند طبق اراده ملت نیست، بلکه تحمیل انگلیسیهاست تا حکومتی صد در صد دست نشانده و تحت اراده خود را در ایران مستقر کنند. از همه مهمتر به دلیل مخالفت احمدشاه با خواستههای انگلیسیها و خودداری او از عقد قرارداد با آنها در واقع میخواهند از او انتقام بگیرند. اگر نامزد و کاندیدای جمهوری حقیقتاً فردی ملی و آزادیخواه بود، قطعاً با او موافقت میکردم». سرانجام مخالفتهای مدرس ثمر داد و این طرح پس گرفته شد و طراحان آن هم انصراف دادند.
مدرس و قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله
یکی دیگر از اقدامات مهم سیاسی شهید مدرس برخورد او با قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله است. طبق سندی در آرشیو مجلس در ابتدای انتشار این قرارداد مدرس و یارانش نامه سرگشادهای را خطاب به احمدشاه نوشتند و منتشر کردند. در این نامه پذیرش تقاضای امتیازات مهم و واگذاری امتیازات ضد منافع ایران به دیگران محکوم و این قبیل مسائل از اختیارات و وظایف مجلس شورای ملی برشمرده شده است. رساله «ابطال الباطل» نوشته عبدالله مستوفی هم در رد این قرارداد و به دستور مدرس نوشته شد. از مجموعه رفتارها و سخنان مدرس در مقابل دولتهای مختلف میتوان به این جمعبندی رسید که مدرس یکسری اصول، قواعد و چهارچوبهای نظری را برای خود بنا نهاده بود و همه فعالیتهای خود و دیگران را با همان چهارچوبها ارزیابی میکرد. اگر فعالیتهای دولت با این اصول همخوانی داشتند، او بدون اندکی تردید به پشتیبانی آن دولت میپرداخت و اگر چنین نبود و این فعالیتها با اصول و قواعد مبنایی او نمیخواند، بهشدت مخالفت میکرد. به همین دلیل هم هیچ دولتی چه قبل از روی کار آمدن و چه در هنگام به دست گرفتن قدرت به اندازه دولت رضاخان با مخالفتهای مدرس مواجه نشد. او بر اساس همین اصول و چهارچوبها در دورانی که احمدشاه در خارج از کشور است و قرار است رضاخان روی کار بیاید تلاش میکند مانع تغییر رژیم شود. او رحیمزاده صفوی، مدیر روزنامه آسیاسی وسطی را به عنوان سفیر خود به پاریس میفرستد تا با احمدشاه ملاقات کند و اوضاع کشور را به او اطلاع بدهد و از او بخواهد روزنامهای را به دو زبان فارسی و فرانسه چاپ کند و در آن حقایق جاری ایران را به گوش مردم دنیا برساند. همچنین به رحیمزاده صفوی توصیه میکند پس از ملاقات با احمدشاه به مسکو برود و گزارشی در باره اشتباهات مأموران روسی به آنها بدهد و تلاش کند سیاستمداران و مقامات روسی را به مخالفت با رضاخان برانگیزد. نماینده مدرس در ملاقات با احمدشاه پیام مدرس را به او میرساند. این پیام کاملاً نظر مدرس را در باره رضاخان روشن میکند. او به احمدشاه میگوید: «آقای مدرس پیغام دادهاند که شاه مستحضرند من و رفقایم با تمام قدرت و نیرو و در تأیید مبانی مملکتی میکوشیم و از هیچ فداکاری و جانبازی مضایقه نداریم. این کارها به خاطر علاقمندی به اعلیحضرت و پادشاهی است، بلکه گردش روزگار مسائلی را پیش آورده که بزرگترین و مقدسترین مبانی ما دستخوش نابودی است. تغییر رژیم فعلی ایران در حال حاضر مفهومش اخلال مبانی ایمانی و قومیت ایرانی است و غرض این است که هر گاه مقصود دیگران تنها عبارت از برداشتن شاه بود، من که مدرس هستم صریحاً میگویم به مبارزه میپرداختم، اما بر من ثابت شده که معنای تغییر رژیم یعنی تمام چیزهایی که باعث انتظام رشتههای مختلف حیات ما بوده است. همان چیزهایی که ایرانی را از سختترین مخاطرات خلاصی بخشیده است».
مدرس و پیش بینی شرایط ایران در دوره رضاخان
مدرس بر اساس دیدهها، شنیدهها و تجربههای خود پیشبینی میکند که رژیم جدید نوعی از تجدد را در ایران باب خواهد کرد که در سالهای آینده رسواییهای زیادی را رقم خواهد زد: «قریباً چوپانهای قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات خودنمایی میکنند، اما در زیباترین شهرهای ایران آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم ایران پیدا نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانههای نوشابهسازی افزون شود، اما کوره آهنگدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیل رمانها و افسانههای خارجی که در واقع جز تحسینکرد فرنگی چیزی نیستند به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهند شد، بهطوری که پایه افکار، عقاید و اندیشههای نسل جوان از دختر و پسر تدریجاً بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص، آواز، دزدیهای عجیب آرسنلوپن، بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خلاصه خواهد شد، مثل اینکه آن چیزها لازمه متمدن بودن هستند.»
مدرس معتقد است یک سرباز به درد پادشاهی نمیخورد و لذا پس از روی کار آمدن رضاخان هم به مخالفتهای خود با او ادامه میدهد. همسر تیمورتاش گوشهای از گفتگوهای مدرس و رضاشاه را چنین نقل کرده است: «در آن ایام که رضاخان بیش از چند ماهی نبود که به سلطنت رسیده بود، یک شب... به منزل ما آمد و در اتاق با تیمورتاش صحبت میکردند که مدرس... وارد شد... شنیدم مدرس به رضاخان میگفت: تو سرباز خوبی هستی و میتوانی از مرزها محافظت کنی، ولی به درد سلطنت نمیخوری. در این دیدار مدرس به رضاخان پیشنهاد کرد که من خیر و صلاح تو را میخواهم، دست از این کارها بردار و کار مردم را به خودشان واگذار کن... جلسه دوم به فاصله ده شب دیگر تشکیل شد. این بار هم از مذاکرات داخل اتاق چیزی نفهمیدم، ولی وقتی از اتاق بیرون آمدند شنیدم... رضاخان به مدرس میگفت: در ایران دو مرد وجود دارند، حیف که نمیتوانند با هم کار کنند و مدرس گفت: ترسم نرسی به کعبهای اعرابی/ این ره که تو میروی به ترکستان است/ گورستان است... و هر دو با گلایه از یکدیگر جدا شدند.»
مخالفتهای مدرس به رضاخان محدود نشد و مدرس با هر نوع مداخله نظامیان در انتخابات مجلس به مخالفت پرداخت، از جمله با اعتبارنامه ایرج میرزا مخالفت کرد و گفت: «علت مخالفت من با انتخاب شاهزاده [ایرج میرزا]یعنی علت تامش انتخاب امیر لشکر خراسان است و این اشکالات که بنده با اعتبارنامهها داشتهام و بعد از این هم دارم، تمامش به یک امر است و آن مداخله نظامیهاست... از جمله ایرج میرزا که اگر [سلمان]عصر است، علت انتخابش جان محمدخان [امیر لشکر شرق]و انتخابش باطل است».