سرویس پایداری جوان آنلاین: غیرت و مردانگی سربازان امام خمینی از همان دوران نوجوانی در وجودشان مشهود بود و نهضت اسلامی حضرت امام آن را به اوج رساند. این نوجوانان با درک و فهمی بالا از مسائل دینی و عقیدتی و از موضوعات سیاسی رشد کردند و با ورود به جبهه و با پیدا کردن همدیگر بیشتر به ساختن خودشان و قوی کردن ایمانشان پرداختند. درست شبیه شهید علیرضا آزمایش که از زمان تحصیل در مدرسه شروع به خودسازی کرد و وجودش را از آلودگیها پاک کرد تا به یکی از مردان بزرگ جبههها تبدیل شود.
شهید آزمایش از همان دوران کودکی و نوجوانی مقید و پایبند به مسائل دینی بود. بزرگتر از سنش رفتار میکرد و جلوههایی از مردانگی در وجودش موج میزد. دوران تحصیلش را در گرگان و مشهد گذراند و همزمان با تحصیل در مغازه نجّارى برادر بزرگش نیز کار میکرد.
آنچه علیرضا را از همان سن و سال نسبت به دیگر همسالانش متمایز میکرد توجه به مسائل اطرافش بود. او از زمان تحصیل به خاطر حجاب معلمش خواستار تعویض مدرسهاش شده بود. مادر شهید در این باره میگوید: «در دوران دبستان از من خواست تا کلاسش را عوض کنم و علّت آن را هم وضع نامناسب پوشش معلّم ذکر کرد. علاوه بر آن در مدرسه گفته بود که مادرم فلج است و نمىتواند براى سؤال از درسهایم به مدرسه بیاید. علّتش هم این بود که مایل نبود من با معلّمین مرد که در مدرسه بودند، برخوردى داشته باشم.»
با بالا رفتن سن به ورزش کشتی رو آورد تا در کنار مردانگی روحیه پهلوانی هم پیدا کند. مردی و پهلوانی ترکیبی بینظیر از علیرضا ساخته بود. زمانه هر چه بیشتر میگذشت وجود او را بهتر و زیباتر صیقل میداد. دست تقدیر او را در مسیر انداخته بود تا در آیندهای نزدیک به نیرویی تأثیرگذار برای تاریخ کشورش تبدیل شود.
آژیر جنگ که در سراسر کشور پیچید نوبت به جوانانی مثل علیرضا رسید تا خودشان را نشان بدهند. آنها که تشنه خدمت به میهن و جهاد در راه دین اسلام بودند بدون درنگ خودشان را به جبهه رساندند. او ابتدا در مخابرات تیپ ۲۲۱ امام رضا (ع) خدمتش را شروع کرد و سپس به واحد اطّلاعات - عملیّات لشکر ۵ نصر رفت.
آمادگی جسمانی بالا در کنار شجاعت و روحیه عالی شهید آزمایش را به نیرویی تأثیرگذار در جبهه تبدیل کرده بود. پس از انجام چند عملیات بزرگ و آزادسازی بخش عظیمی از خاک ایران، شهید آزمایش به همراه برادرش برای حضور در عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ آماده میشدند. یک عملیات بزرگ و مهم دیگر که حضور نیروهایی ورزیده را میطلبید. برادر علیرضا در این عملیات مفقودالاثر میشود و او با ایمانی قوی این مسئله را میپذیرد و خانوادهاش را به صبر و استقامت دعوت میکند. خواهر شهید درباره آن روزها مىگوید: «در دهه فاطمیّه - که در خانه ما مجلس عزادارى برگزار مىشد - زمان ذکر مصیبتِ منبرى علیرضا آمد و خیلى راحت به مادرم گفت که حمیدرضا مفقود شده است و معلوم نیست که ایشان شهید شده یا اسیر یا زخمى و شما اصلاً نباید خودت را امیدوار کنى که او زنده است و باید استقامت داشته باشى و صبر را پیشه کنى.»
شهید علیرضا آزمایش در سال ۱۳۶۴ به عنوان معاون گردان حزبالله لشکر ۵ نصر خدمت خود را ادامه داد. در این مدت انجام کارهاى فرهنگى در گردان زیر نظر ایشان بود. یک سال بعد در عملیات کربلای ۴ شرکت کرد و مجروح شد. چندین روز بعد عملیات بزرگ کربلای ۵ آغاز شد و علیرضا از اینکه در جمع رزمندگان و دوستانش حضور نداشت، احساس دلخوری میکرد. با تنی مجروح و با همان لباسهای بیمارستان خود را به پادگان حمیدیه و سپس به خط مقدم عملیات رساند.
او به عنوان فرمانده گردان مسئولیت سنگینی را بر دوش خود احساس میکرد و از اینکه در جمع رزمندگان حضور ندارد احساس ناراحتی میکرد. اما در عملیات کربلای ۵ و در ۵ بهمن ۱۳۶۵ سرنوشت نهایی علیرضا رقم میخورد. یکی از همرزمان شهید، شهادت علیرضا را اینگونه توصیف میکند: «بعد از عملیات در سنگر نشسته بودیم. خط هم آرام بود. با بیسیم اطلاع دادند که باید گردان به عقب برگردد و خط را تحویل دهد. شهید آزمایش خیلی ناراحت بود؛ هم بهخاطر شهادت دوستان و هم اینکه چرا او شهید نشده است؛ لذا بلند شد که پیراهنش را مرتب کند. همین که ایستاد خمپارهای در نزدیکی سنگر ما که سقف نداشت منفجر شد. پس از فرونشستن گرد و خاک دیدیم که او روی زمین افتاده و ترکشهای زیادی به صورتش خورده است... ما همگی به خاطر شهادتش مبهوت شده بودیم.»