محمدرضا کائینی
جوانآنلاین: رويدادي كه اين جملات، محمل یادآوری آن گشته، يكي از درخشانترين تجليگاههاي خودباوري و استقلالطلبي ملت ايران در قرون اخير است. گذرگاه خطير سيتير از جمله مقاطعي است كه ملت ايران، آن را با گامهائي استوار و بيتزلزل درنورديد و اثبات كرد كه شايستگي دستيابي به والاترين مراتب استقلال و خودكفائي را دارد. در عين آنكه، اين رخداد، نقطه آغازين تجاربي بود كه تكرار و پيگيري مجدّانه آن، انقلاب شكوهمند اسلامي را رقم زد.
در 6 دهه گذشته، تاريخپژوهان و نيز عناصر و جرياناتي با ديدگاههاي متفاوت و گاه متضاد، در تحليل و تفسيراين رويداد، فراوان سخن راندهاند؛ با اين همه، هنوز هم ارائه تصويري واقعبينانه از زمينهها و جزئيات اين رويداد و پيامدهاي مهم حاصل از آن، نيازمند پژوهشهاي دقيق و متعهدانه محققان است.فهم این رویداد نیازمند،پاسخ هائي درخور و قانعكننده به چند پرسش مهم تاريخي است:
پرسش نخست آنكه آيا درخواست وزارت دفاع توسط دكتر مصدق، علت استعفا و يا بهانه وي بوده است؟ به عبارت ديگر آيا ميتوان اين موضوع را در آن مقطع حساس، مسئله و نياز دست اول ملت تلقّي كرد؟ و با فرض پذيرش اهميت اول براي اين مقوله، اين پرسش مهم فرا روي ماست كه آيا جنبشي كه در طي سالها تلاش و فداكاري پيگير، توانسته بود پنجه در پنجه ابرقدرت طماع و فريبكاري چون انگليس درافكند و با خلعيد از وي، تحقيري تاريخي را بر او تحميل كند و شاه را ، ولو به ظاهر، مطيع و منقاد خود گرداند، قادر به ممانعت از دخالت ارتش در امور نبود؟ آيا از ديدگاه دكتر مصدق، همپيمانان سياسي او كه بعضاً از علما و چهرههاي نامدار ملي بودند، تا بدان پايه غيرقابل اعتماد بودند كه وي بناچار تصميم خود براي استعفا را از آنان كه موجبات بركشيدهشدنش را بدين مرتبت فراهم آورده بودند، پنهان كرد و لامحاله، نهضت و ملت را دچار پيامدهاي ناشي از اين تصميمگيري نامنتظره ساخت؟ و ديگر آنكه آيا مصدق ميدانست كه در صورت استعفا، قوام جانشين وي خواهد بود و با علم به اين موضوع، نهضت را در معرض خطر جدي قرار داد؟
كساني كه در اين مجموعه پاسخگوي اين پرسشها بودهاند، بهرغم گرايش به نحلههاي سياسي متفاوت و بعضاً متضاد، از قضا به اين سئوالات، پاسخهاي مشابهي دادهاند تا جائي كه جمع بندي اين آرا تحت يك مقوله، كار چندان دشواري نيست.
اين پاسخها ميتوانند سه گرايش را در باره عملكرد دكتر مصدق در نهضت ملي رقم بزنند كه این قلم لازم ميداند از منظر خود به بازبيني هر يك از آنها بپردازد.
گرايش نخست با تكيه بر شواهدي از رفتارهاي ناموجه دكتر مصدق، او را سرسپرده انگلستان و نقش وي را نفوذ در نهضت ملي و به شكست كشاندن آن ميداند. اين جريان فكري براي اثبات چنين برداشتي با مشكلات و ابهامات چندي روبهروست، زيرا مواضع صريح و ثبت شده دكتر مصدق در برابر برخي از عوامل شناخته شده انگلستان، از جمله سيد ضياء و گرايشات آشكار او در جريان نهضت ملي، پذيرش چنين نسبتي را به او دشوار ميسازد.
گرايش دوم كه در نقطه مقابل گرايش نخست قرار دارد، دكتر مصدق را به عنوان نماد بارز و بيبديل مبارزات ضد استعماري در ايران معاصر و موجد بيداري كشورهاي خاورميانه و حتي افريقا ميداند! براي ابطال چنين ديدگاهي، نياز چنداني به تحقيق و تلاش نيست و تنها رفتار دكتر مصدق در استعفاي 25 تير، اعم از آنكه به دليل خوف از راي دادگاه لاهه، يا ناتواني در به سرانجام رساندن نهضت نفت، يا بيم از ثبت شدن نامش به عنوان عاقد قراردادهاي فروش نفت به برخي از دولت هاي بزرگ و يا ردّ درخواست وزارت دفاع توسط شاه بوده باشد،هر يك دليل مبرهني بر اين نكته است كه «تشريف» پيشوائي و رهبري مبارزه با استعمار بر«قامت ناساز» دكتر مصدق «كوتاه» بوده است و رفتارهاي وي در برهه استعفا و خانهنشيني پس از آن، كمترين تناسبي با ويژگيهاي يك رهبر مصمم و قاطع استعمارستيز ندارد، زيرا مهمترين ويژگي چنين رهبري، همانا جسارت و قدرت بهرهبرداري از حمايت گسترده مردمي و اتخاذ تدابير عقلاني و قاطع در گذرگاههاي خطير تاريخي و كنار زدن موانعي است كه به طور طبيعي بر سر راه حركت و رشد آزاديخواهانه ملت قرار دارند و بديهي است كه چنين منزلتي با عافيتطلبي و گوشه نشيني، قابل احراز نيست.
رويكرد سوم از آنِ كساني است كه به رغم نفي سرسپردگي دكتر مصدق به بيگانگان، رويكردهاي اشتباه وي را محملي براي دخالت مجدد آنان و شكست دردناك و فاحش جريان رو به رشد و پيروزمند نهضت ملي ميدانند و چنين اشتباهات غيرقابل جبراني را دردمندانه به نقد ميكشند.
باور ما بر اين است كه با تجميع ديدگاههاي متناقض و متضاد موجود در باره عملكرد دكتر مصدق و جمع بين آنها و به دست آوردن نتايجي بي شبهه، چنين ديدگاهي قابل اثبات است كه تحليل و تفسير آن مطمح نظر اين وجیزه بوده است.
و اما واكاوي وقايعي كه پس از استعفاي دكتر مصدق روي دادند و در وهله نخست، پاسخ به اين پرسش كه آيا قيام سيتير، حركتي كور و فاقد ديدگاه روشن در باره اهداف خود بود، نيز از جمله دغدغههاي فهم این رویداد است. بر حسب آنچه كه رهبر و نماد اين جريان و نيز عامل تحرك ملت به شركت در اين رويداد، يعني مرحوم آيتالله كاشاني، در طي چند روز صدارت قوام بالصراحه ابراز كرد، اين قيام مبتني بر هدفي روشن، يعني عبور از گردنه خطير نخستوزيري قوام و ازاله كامل وي به عنوان عامل سقوط و نافرجامگذاشتن نهضت ملي نفت و تلاش براي استمرار و تداوم نهضت تا دستيابي به استيفاي حقوق كامل ملت ايران بوده است. عدم دستيابي به اين اهداف در روزهاي پس از قيام سيتير، دلايل ديگري دارد كه تفحّص و پژوهش در باره آنها، از جمله وظايف مهم تاريخپژوهان عصر كنوني است كه به پارهاي از آنها در اين يادمان اشارت رفته است. كوتاه سخن آنكه علاوه بر اشتباهات استراتژيك دكتر مصدق از جمله ستاندن اختيارات تام شش ماهه و سپس درخواست اختيارات يكساله از مجلس و بلااثر ساختن مهمترين نهاد تصميمگيري كشور و پس از آن انحلال مجلس كه عملاً ملت را در برابر تصميمات دربار و دخالتهاي بيگانگان، مسلوبالاختيار كرد و نيز فاصله گرفتن شبههبرانگيز دكتر مصدق از ياران همسنگر خويش، از دلائل بارز شكست نهضت هستند. گذشته از اين موارد، با نگاهي به ويژگيهاي شخصيتي دو رهبر نهضت ملي، به تفاوتهاي بنيادين رفتار سياسي آندو نيز پي ميبريم. مرحوم آيتالله كاشاني به عنوان شخصيتي مجرّب در مبارزه و روياروئي با استعمار انگليس و دارا ي سوابق درخشان مبارزاتي و پايبندي به مباني قدرتمند اعتقادي و ديني، با اتكاي به قدرت ايمان مردم مسلمان، هيچ مانع و رادعي را در برابر نهضت برنميتابيد و عملكرد وي در سيتير، نشانه بارزي بر سلوك و انديشه اوست، در حالي كه شيوه مبارزاتي دكتر مصدق تا آنجا كاربرد داشت كه با مانعي جدي روبهرو نميشد و از آن مهمتر به تعلقخاطر وي به «پيشواي وجيهالمله ماندن»، خللي وارد نميكرد؛ از همين رو در برهههائي چون 25 تيرماه، با كوچكترين مانع و مشكل، گوشهنشيني و ترك صحنه را ترجيح ميداد؛ نكته اي كه تاريخپژوهان منصف را از تلقي وي به عنوان يك رهبر ضداستعماري و انقلابي، دچار ترديد جدي ميكند.
سئوال جدي ديگر آن است كه آيا برخي از رفتارهاي سياسي شاه در روزهاي منتهي به قيام سيتير، از جمله اصرار وي بر نخست وزيري دكتر مصدق در جريان استعفاي 25 تيرماه و يا انتخاب فردي ديگر از جبهه ملي، دليل بر حمايت وي از نهضت ملي نفت است؟ مجموعه اعمال وي و اعضاي خانواده و درباريان حاكي از آن است كه شاه اعتقادي به نهضت ملي نداشت و لذا تسليم متظاهرانه وي به اين جريان و پيشنهادات ظاهرالصلاحي چون تعيين نخستوزير از ميان اعضاي جبهه ملي به جاي دكتر مصدق، در واقع واكنشي از سر ترس و نوعي عقبنشيني و ايجاد فرصت در برابر قدرت و صلابت موج عظيمي بود كه به رهبري آيتالله كاشاني در سراسر كشور به راه افتاده و در نامه شديداللحن وي مبني بر متوجه نمودن مبارزه به سوي دربار، تجلي يافته و يكسره كيان سلطنت را در معرض فروپاشي قرار داده بود.
پس از گذشت 6 دهه از رويداد سي تير، بسياري بر اين باورند كه معرفي فردي ديگر براي جانشيني دكتر مصدق، شايد راهكار مناسبتري در جهت حفظ دستاوردهاي نهضت بود، اما سخن اينجاست كه هر رويدادي تنها در ظرف زماني و مكاني خود قابل بررسي است. بيترديد در آن مقطع، كمتر كسي از ضعفهاي عمده دكتر مصدق در به سرانجام رساندن نهضت آگاهي داشت و در نگاه رهبران نهضت و مردمي كه از هيچ گونه فداكاري و تلاشي دريغ نداشتند، تنها فرد براي حل مشكل و رسيدن به نتيجه غائي، كسي جز دكتر مصدق نبود، اما اينك از پسِ سالها تجربه و رجوع به مستندات تاريخي، اين نكته به اثبات رسيده است كه اگر در روز 30 تير، فردي با قدرت رهبري و اعتقاد راسخ به حفظ دستاوردهاي نهضت ملي و احراز استقلال سياسي و اقتصادي كشور و عاري از نقطهضعفهاي خصلتي دكتر مصدق، انتخاب ميشد، قطعاً نهضت با مشكلات بعدي كه سرانجام به محو كامل دستاوردهاي آن منجر شد، مواجه نميگرديد.