کد خبر: 444748
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۸:۵۹
در پاسداشت سالروز آغاز قيام روحاني مجاهد مرحوم شيخ محمد خياباني
مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمين علي دواني | قيام پرخروش روحاني مخلص و انديشمند مرحوم شيخ محمد خياباني از فصول در خور پژوهش تاريخ معاصر ايران است. اين برهه از تاريخ ايران و آذربايجان نمايانگر توانمندي انديشه ديني و شخصيت‌هاي روحاني در تمشيت امور جامعه و زدودن آثار استعمار از سرزمين ايران است. در سالروز آغاز نهضت اين خروش آور پرصلابت تاريخ ايران، زندگينامه و نيز تحليلي از روند مبارزات او را به قلم مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي دواني (قده) به شما تقديم مي‌كنيم. اميد آنكه مقبول‌ افتد. شيخ محمد خياباني در سال 1297 هجري قمري در قصبه خامنه آذربايجان متولد شد. پس از تحصيل فقه و اصول «قريب اجتهاد» هيئت و نجوم را فرا گرفت. از علم كلام، حكمت، طبيعيات، تاريخ و ادبيات بهره كافي برده بود. خياباني در اخلاق نيز داراي مقام بس بلندي بود. مدتي امامت مسجد جامع تبريز را به عهده داشت. مي‌توان گفت خياباني در زمان خود، اورع و ازهد همقطارانش از ائمه جماعت بوده است. قزاق‌هاي تزاري عموي خياباني را كشتند و تمامي دارايي او را غارت كردند. شيخ محمد خياباني در دوره دوم به وكالت مجلس انتخاب شد و روزي كه اولتيماتوم مشهور روسيه به ايران داده و در مجلس شوراي ملي مطرح شد، خياباني در خطابه بليغي كه تقريباً يك ساعت طول كشيد، مخالفت خود را با قبول اولتيماتوم اعلام كرد. پس از آنكه دولت وقت اولتيماتوم را قبول كرد و مجلس تعطيل شد، خياباني در سبزه‌ميدان ميتينگ مفصلي داد، نطق طولاني او مؤثر واقع شد. پس از چند روز به خراسان سفر كرد، زيرا يقين داشت وثوق‌الدوله(1) در صدد دستگيري اومي‌برآمد همانطور كه درصدد دستگيري رفقاي او بود.خياباني در شش سال فترت كه مجلس تعطيل بود، مشغول تجارت شد تا روزي كه اعلان تاجگذاري احمدشاه در ايران منتشر شد و در تبريز عمّال شجاع‌الدوله «صمدخان» كه وابسته و متكي به روس‌ها بودند، اعلان تاجگذاري احمدشاه را پاره كردند. شيخ ديد ديگر سكوت جايز نيست، از اين‌رو مشغول فعاليت شد و چند نفر از دوستان خود را به همكاري دعوت كرد و پروتست‌نامه شديد‌اللحني به نام آزاديخواهان آذربايجان منتشر كرد. بعد به تهران آمد و پس از يك ماه توقف در تهران و ملاقات با رجال و وزرا كه مي‌ديد از طرف آنها سودي عايد ملت نمي‌شود به تبريز بازگشت و مشغول تجارت شد، ولي با انعقاد مجالس ادبي و مذاكرات فلسفي در محافل انس، ذهن جوانان مستعد را باز و زمينه را براي قيام‌ مهيا مي‌كرد. پس از آنكه روس‌ها آذربايجان را تخليه كردند، خياباني دامنه فعاليت خود را گسترش داد و تشكيلات حزب دموكرات را تقويت كرد. شالوده تشكيلات ژاندارمري در آذربايجان از نتايج فكر او بود. در‌ اندك‌ زماني پانصد نفر ژاندارم به رياست افسران ايراني مهيا شد، مي‌خواستند اين عده را تقويت كنند و آن را هسته مركزي يك نيروي قوي بسازند كه ورود قشون عثماني مانع از انجام آن نقشه شد. در اواخر شعبان 1337 قشون عثماني وارد تبريز شدند و در سراسر آذربايجان شروع به تاراج انبار غلّه كردند. ‌ترك‌ها مي‌خواستند آذربايجان را ضميمه عثماني كنند و نقشه (پان‌تركيسم) را عملي سازند. خياباني شديداً مخالفت و عثماني او را دستگير كرد و به اروميه فرستاد. پس از تخليه آذربايجان از قشون عثماني، شيخ محمد خياباني و رفقاي او آزاد شدند. موقعي كه قرارداد وثوق‌الدوله (1919 ميلادي) علني شد، وثوق‌الدوله دست به كار انتخابات مجلس شد. دموكرات‌هاي تبريز واكنش سختي نشان دادند و در انتخابات آذربايجان با آنكه وثوق‌الدوله مداخلات جدي مي‌كرد، شش كرسي را ربودند. وثوق‌الدوله متوجه شد كه اگر خياباني و ساير نمايندگان آزاديخواه تبريز به تهران بيايند نقش مؤثري در مجلس شوراي ملي بازي خواهند كرد. بدين جهت تصميم گرفت حزب دموكرات تبريز را منحل و رؤساي آن را مغلوب كند و در مدت دو روز تمام شهر و ادارات دولتي به دست حزب دموكرات افتاد. در مدت شش ماهي كه قيام دوام داشت، شهر خيلي منظم بود و خياباني سعي داشت انتظامات عمومي كاملاً برقرار باشد. در اثناي قيام بود كه كابينه وثوق‌الدوله سقوط كرد و مشيرالدوله روي كار آمد و او هم درصدد خاموش كردن قيام خياباني برآمد و حاجي مخبر‌السلطنه (هدايت) را به ايالت آذربايجان منصوب كرد، والي جديد به تبريز وارد شد و خياباني هرگز حدس نمي‌زد و باور نمي‌كرد مخبرالسلطنه كه خود را مخالف وثوق‌الدوله و طرفدار آزادي معرفي مي‌كرد متوسل به اسلحه شود. به همين دليل خياباني درصدد تهيه قواي مسلح برنيامد. مخبرالسلطنه پس از چند روز مذاكره عصر روز 28 ذي‌الحجه به قزاقخانه رفت و به فرمانده قزاق‌هاي ساخلو تبريز فرمان عمليات مسلحانه و قلع و قمع قياميون را داد. فردا صبح مقارن با طلوع آفتاب قزاق‌ها مراكز قياميون و كميته حزب را كه آماده براي دفاع نبود بمباران كردند و پس از سه ساعت قياميون را منكوب ساختند. خياباني به خانه يكي از دوستانش پناهنده شد.قزاق‌ها محل اختفاي او را يافتند و در زيرزمين همان خانه، او را با چند گلوله كشتند. (2) اين واقعه در روز 29 ذي‌الحجه سال 1338 هجري قمري روي داد. آقاي مكي در آغاز فصل مربوط به «قيام خياباني» مي‌نويسد: «قيام خياباني يكي از حوادث مهم تاريخ ايران است كه در باره آن عقايد متضادي ابراز شده است.»مشيرالدوله رئيس‌الوزراي وقت و طرفداران دولت، قيام خياباني را نهضتي بر ضد مركزيت ايران مي‌شناختند. طرفداران خياباني و عناصر مهم نهضت معتقد بودند كه آذربايجان يك جزء پيوسته و تجزيه‌ناپذير ايران است و چنين مي‌گفتند كه براي اجراي مباني مشروطيت قيام كرده‌اند. خياباني در نطق‌هاي روزانه‌اش همه جا بر اين مورد تكيه مي‌كند كه«... هدف قيام ما عظمت ايران است و آذربايجان قسمت لاينفكي از ايران است.‌.‌.‌»خياباني در رأس حزب دموكرات تبريز قيام كرد و مدت شش ماه زمام شهر را در دست گرفت. نهضت خياباني تدريجاً توسعه يافت، ولي در اين نهضت بايد يك نكته مهم را در نظر داشت كه روزنه اصلي براي ديدن حقيقت و روح نهضت است. خياباني مردي دانشمند بود. به علوم فقه، حكمت و ادبيات آشنايي كامل داشت و از روزنه زبان روسي و ‌تركي قفقازي و عربي به علوم مثبت عصر حاضر و مباني موسيولوژي واقف بود و غالباً در خطابه‌هايش به مباني اين علوم و قوانين ثابت اجتماعي‌اشاره مي‌كرد. خياباني به قدرت اعجازآساي تحول فكري و تكامل اعتقاد راسخ داشت و به همين دليل ميان قيام او با قيام‌هاي مسلحانه خراسان و جنگل و مازندران و اروميه تفاوت محسوسي وجود دارد. او كه به قوانين علمي آشنا بود،‌ مي‌دانست هر نهضتي كه بر تكامل فكري و تحول عميق مبتني نباشد يا زودگذر است يا به نتيجه منظور نايل نمي‌شود. روي اين عقيده به جاي آنكه درصدد مسلح ساختن مردم و ايجاد يك قدرت نظامي برآيد،‌ به‌تربيت معنوي مردم همت گماشت و همه روز، عصر خطابه‌اي براي بيداري و تكامل فكري مردم ايراد مي‌كرد كه در جريده «تجدد» ارگان حزب دموكرات منتشر مي‌شد و اخيراً به صورت كتاب جداگانه‌اي تدوين شده است. (3) خصايص و مشخصات قيام خياباني را در همين نكته بايد جست‌و‌جو كرد. از اين‌رو قيام خياباني با يك حمله قزاق‌ها خاموش و خودش فداي مرام خويش شد. اين نكته مهم را بايد همواره در نظر داشت كه تبريز مدت شش ماه دست خياباني بود و اگر او در علم و فكر و‌ آشنايي به قوانين اجتماعي هم‌پايه ميرزا كوچك‌خان و كلنل پسيان و سالار مؤيد و غيره بود، از روز نخست درصدد ايجاد يك نيروي نظامي برمي‌آمد و با استفاده از قورخانه دولتي تبريز و مهماتي كه در اثناي قيام معلوم شد در قونسولگري آلمان انباشته شده و حتي شامل توپ و مسلسل است، يك نيروي توانا به وجود مي‌آورد كه نگهبان قيام باشند و قيام شش ماهه با حمله دو سه ساعته دويست قزاق از ميان نرود. (4) مرحوم دكتر رضازاده شفق در ديباچه رساله «شرح حال و اقدامات شيخ محمد خياباني» چاپ برلين مي‌نويسد: «... آنهايي كه نه تنها براي القاي انقلاب سياسي، بلكه براي تلقين انقلاب فكري در ايران كار كرده‌اند به همان ‌اندازه كه شماره آنها كم است، قيمت و اهميت آنها زياد است. شيخ محمد خياباني يكي از آنها بود و قدرش از اين نظر بلند است و گمان دارم قيمت او را جوانان ايران تازه بهتر خواهند دانست. يك سال از كشته شدن شيخ محمد مي‌گذشت كه به آذربايجان آمدم. نشانه ذكاوت و نور صفا و صميميتي كه شيخ در چهره‌هاي بعضي از جوانان تبريز از خود به يادگار گذاشته و گذشته بود، بزرگي او را در يك نظر در چشمم مجسم كرد.حقيقت آنكه شيخ از معدودترين مجاهدين معنوي و جنگيان فكري بوده است كه او را در نظر آيندگان بزرگ خواهد كرد. قيام او را نبايد حركتي دانست بر ضد فلان وزير يا فلان امير. او مقصودي عالي‌تر داشت. قيام آذربايجان يك نهضت فكري بود. آن روز كه شيخ در زيرزمين خانه همسايه‌اش به دست قزاق‌هاي آزموده روسي كشته شد، همان روز نيز او را سروش آزادي تاج شاهي بر سر نهاد و زمام حكومت در عالم افكار را به دستش داد. سلطنت ‌اشرار كجا و سلطنت افكار كجا؟! كار تجدد حتمي و ضروري است. صداي شيخ محمد خياباني خوابيدني نيست...» (5)سعيد نفيسي، نويسنده معروف در مقدمه‌اي كه بر كتاب «قيام شيخ محمد خياباني» تأليف آقاي علي آذري نوشته است، مي‌نويسد: «مرحوم شيخ محمد خياباني قطعاً يكي از پهلوانان جليل‌القدر تاريخ معاصر ايران بوده است. اين مرد در سراسر زندگي سياسي خود به هيچ‌وجه آلوده نشد، نه تنها پيوستگي به سياست بيگانه‌اي نداشت و جز عشق به ديار و سرزمين ايران چيزي محرك و پشتيبان او نبوده است، بلكه جاه‌طلبي‌ها و خودخواهي‌ها و رياست‌جويي‌هايي كه در ديگران آن همه آفت برانگيخته و آن همه ماجرا و رسوايي فراهم كرده است در وي نبود. بالاتر از همه آنكه هيچ توقع مادي از ايران نداشت و هرگز زندگي خود را به پستي‌ها و كوته‌نظري‌هايي كه يگانه محرك ديگران بود، نيالود. اين مرد چندين سال يكي از مؤثرترين مردان سياست ايران بوده است.چه در تهران و چه در تبريز وجود او در روي دادن حوادث و جريان وقايع بسيار مؤثر بود و به‌آساني مي‌توانست از نفوذ خود براي به دست آوردن هر چه مي‌خواست استفاده كند، با اين همه در زندگي ساده نزديك به تهي‌دستي زيست و روزي كه از جهان رفت، ‌اندوخته محقر ديگران را هم نداشت. زندگي سراسر تقوا و پرهيزگاري و شجاعت اخلاقي و ميهن‌پرستي اين مرد كسي را مي‌خواست كه با پشتكاري خاص در پي اسناد و مدارك بگردد و گرد و غبار روزگار را از حقايق بزدايد و آن را از زير هزاران غرض و خويشتن‌‌خواهي بيرون آورد.شادروان شيخ محمد خياباني، كسي بود كه در انقلاب مشروطيت ايران شركت كرد. هيجانات و جنبش‌هاي ملي او را براي منظم كردن چرخ‌هاي دموكراسي ايران، نيك‌ ورزيده و مانند فولادي آبديده‌اش ساخت. خياباني چنانچه از خلال گفتار و لابه‌لاي سطور نطق‌هاي پرمغز و ثمربخش او نيز هويدا و آشكار است، در سياست داخلي و خارجي،‌ شناسايي همسايگان، تشخيص نيك و بد عوامل خارجي، تنظيم و تشكيلات فرقه دموكرات آذربايجان كه اولين حزب مترقي در عالم انقلاب و جهان انقلاب ايران و انقلاب دموكراسي به‌شمار مي‌رفت و بالاخره درتنوير افكار جوانان، براي آبادي خانه‌اي كه به دست مزدوران اجنبي ويران شده بود،‌ كاملاً پخته شد و نتيجتاً يك شخصيت علمي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و سلحشور از كار درآمد. خياباني در اين سير تحول، همواره با كمال شجاعت و در نهايت فراست رو به تجدد،‌ترقي و تكامل گام برداشت و كاملاً معلوم است كه او در تحرّي حقايق سياسي، به‌طور مداوم كوشا بود و در تزييد معلومات سياسي خويش، پيوسته كار مي‌كرد.به همين دليل از پركارترين و شجاع‌ترين مردان سياسي و شخصيت‌هاي قرن بيستم در خاورميانه و بزرگ‌ترين فيلسوف و تئوريسين عصر خود به شمار مي‌آيد.‌» (6)خانه شادروان خياباني را پس از كشتن، غارت كردند و خانواده‌اش را با چند طفل صغير كه ارشد آنها دوشيزه هفت ساله‌اي بود، مانند اسرا به خيابان‌ها، كوي‌ها و برزن‌ها بردند و گرداندند!آرامگاهش را كه در مجاورت امامزاده حمزه است و به‌وسيله يك عده از آزاديخواهان ساخته شده بود، به دست عمّال و به‌اشاره همان ايادي متجاوز خارجي تخريب كردند. (7)گوشه‌اي از نطق‌ خيابانيدر اين نطق، پس از تمهيد مقدمه ساده‌اي راجع به «فلسفه تأثير كلام» وارد بحث مهم «راستي و دروغ در سياست» شده و دروغ‌هاي ديپلماتيك را تقبيح نموده و گفت:« ما آزاديخواهان كه به تمام ملت و براي مدافعه از حقوق ملت، صداي خودمان را بلند كرده‌ايم، نمي‌خواهيم هيچ گونه اطلاعي از زبان ديپلماتيك داشته براي استتار و كتمان آمال مقاصدي كه مي‌توانيم بدون پروا در برابر مردم اظهار نماييم، دروغ‌هاي معمولي سياسيون را به كار ببريم.ما به‌جز حرف راست، حرفي نمي‌زنيم و نخواهيم زد و در پيش اين راستي بي‌خوف و ملاحظه ماست كه دشمنان ما بيشتر دچار ‌ترس و واهمه خواهند شد. همچنين ما فريب نخواهيم خورد. اركان حكومت ارتجاعي، آناني كه در دوره‌هاي خيانت استبداد، فعال‌ترين عامل‌هاي مخالفين قانون اساسي و دشمنان آزادي بوده‌اند، با مواعيد مزورانه نخواهند توانست ما را گول بزنند.ما امتحانات زيادي كرده‌ايم. انقلاب پانزده ساله ما به حد بلوغ و به سن رشد رسيده و بنا گذاشته است كه نيك را از بد شناخته، آزموده‌ها را يك دفعه ديگر آزمايش ننمايد. نگهبانان واقعي و پاسبانان مادرزاد قانون اساسي، هماناني هستند كه آن را وضع كرده‌اند! اين نگهباني مقدس را، آزاديخواهان بايد مانند يك تكليف تلقي بنمايند كه مي‌شايد انسان در راه آن از زندگاني چشم بر هم بندد و خون خود را نثار كند. اين تكليف، عزم و تصميم، اقدام بر اجراي احكام اين تكليف، بايد نظر و‌انديشه آزاديخواهان را در مافوق مسائل عادي امور يوميه زندگاني تا يك درجه خيلي بلند ارتقا دهد. تا روزي كه قيام دوام خواهد داشت، هيچ يك نفر دموكرات و آزاديخواه نبايد از مساعدت موقع استفاده نموده، در صدد استيفاي يك قرض قديم يا مطالبه يك حق ثابت برآيد. در مواقع مهمه بايد مسائل عادي را فراموش كرده، اساس كار و منافع عموم را در نظر گرفت. از «خودانديشي» تبرّي نمود. بايد فقط خيال و ‌انديشه صلاح عموم را به دل خود راه داد. يگانه مقصود ما تأسيس يك حكومت دموكرات و تأمين دوام و بقاي آزادي در اين مملكت است و مخالفين اين مرام، دشمنان ما هستند و يگانه دستورالعمل ما عبارت از كوتاه كردن دست اين دشمنان از اموري است كه با رژيم و آزادي مناسبت و رابطه دارند. با صداي رسا مي‌گوييم: اي مستبد! و تو اي مرتجع! همه بدانيد كه ناموس، مال و جان شما در امان است، و ليكن بعد از اين، ديگر مقدرات دموكراسي را در دست‌هاي ملوّث خودتان نخواهيد داشت. اين حرف‌ها را زبان يك شخص، يك فرد واحد، يك ناطق معين، زبان خياباني نمي‌گويد. يك روح، روح دموكراسي است كه اين حرف‌ها را مي‌زند. اميدوار باشيد اي آزاديخواهان! زيرا كه با يك عزم و اراده متين، دانسته و فهميده، با پيش‌بيني از ‌اشكالات و تصميم قطعي و اقتحام موانع، قيام كرده‌ايد. موفقيت و فيروزي با شماست و هميشه با شما خواهد بود. ولي مأيوس باشيد اي مرتجعين و مستبدين! ديگر يك ملت بيدار، تابع دسايس حيله‌هاي شما نخواهد شد. ديگر زمام امور دموكراسي را در كف بي‌كفايت خودتان نخواهيد داشت.‌.‌. !»قسمتي از نطق‌هاي ديگر او«... شما اي مادران و خواهراني كه هنوز رخت ماتم سياه آن قهرمانان نامدار را در بر داريد. ‌كنار ‌گذاريد آن يأس و ماتم را ! مردگان شما بيهوده نمرده‌اند. شهيدان شما از ميان اين جماعت نابود و ناپديد نشده‌اند. مي‌بينيد كه آنان در قلوب، يك مقام بلند و ارجمند را حايز گشته‌اند و الي‌الابد زنده خواهند بود. فرزند شهيدان خودتان را با احساسات و شادي و سربلندي بزرگ كنيد. يك پرورش و ‌تربيت مردانه به آنان بدهيد. آنان را نيز آزاديخواه و قهرمان بار بياوريد. بگذاريد آنان نيز در اين ميدان شرف، بذلِ جان و سر كنند. در شو اي كابوس حزن و الم! در شو از اين محيط فرخنده و پاك!اي گريه، عجز و ناتوانى پرده حاجب حجاب ميغ‌اندود ‌اشك‌ها را از پيش چشم ايراني رفع كن! بگذار حيات را صاف و ساده، زنده درخشان، پاك و تابناك ببينند! نابود باد آنهايي كه مي‌خواهند اين جماعت را‌ترسو و بي‌جرئت سازند و او را به سستي و تنبلي عادت دهند. پاينده دائمي باد اجتماعات آزاديخواهان. »«در مملكت ما، يك عده‌اشخاص، حكومت را به شكل مخصوصي تلقي مي‌كنند. در نظر آنان، حكومت عبارت از يك وزيري است كه در مسند وزارت نشسته، اوامر و احكام خود را بدون كم و كيف جريان مي‌دهد. بايد ما اين طرز تلقي را با همان روح كه باعث اين طرز تلقي مي‌باشد، محو كنيم. در اول تأسيس هر حكومتي، كشمكش‌هاي بسياري به عمل مي‌آيد. بعد، طرف غالب، حكومت خود را مستحكم و مستقر داشته، بر تشكيلات حكومتي مبادرت مي‌ورزد. آن وقت امور عمومي، يك جريان منظم و طبيعي پيدا مي‌كند. در ايران، حكومت و حاكميت عوام هنوز ديده نشده است. فقط اين قدر بوده كه ملت پاره‌اي انقلابات كرده، سپس وزرا پرسيده‌اند تقاضاهاي شما چيست؟ ملت هم با كمال تضرع، عرايض خود را اظهار داشته و فريب وعده‌ها و وعيدهاي وزرا را خورده، سنگ‌هاي انقلاب و تمرد را از دامن خود فروريخته است. . . ولي قيام براي اين است كه ديگر ملت تذلل نكند و دچار كشمكش نگردد. ملت مسلمان مستقيماً وزرا و حكام را عزل و نصب كند.»پي‌نوشت‌ها:1- وثوق‌الدوله در آن موقع وزير خارجه بود. 2- تاريخ بيست ساله ايران ـ‌ حسين مكي‌ ـ جلد اول ص 15 تا 18، به نقل و اقتباس از نشريه ايران‌شهر3- مجموعه نطق‌هاي خياباني در سال 1323، از طرف كتابفروشي علمي به چاپ رسيده است. 4- تاريخ 25 ساله ايران ـ جلد 1 صفحه 12ـ13. 5- مدرك سابق ـ ص 14ـ15. 6- «قيام شيخ محمد خياباني» ـ چاپ دوم ـ ص 503 7- «قيام شيخ محمد خياباني» ـ چاپ دوم ـ ص 504
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار