
نمی دانستیم این درخت بیبار از کجا آمده است. روزهای اولی که درخت را دیدیم، خوشحال شدیم؛ فکر کردیم بدون چک و چانه زدن، صاحب درختی شدهایم که تنهای نرم و خوش ساخت دارد. به شش ماه نرسیده بود که درخت قد کشید و خودش را رساند به درختان میوه چند سالهای که گوشه و کنار باغچه کاشته بودیم! خیلی عجیب بود؛ چقدر زحمت کشیده بودیم تا آن درختان گلابی و آلو و سیب و انار را به جایی برسانیم که میوه دهند و سر پای خودشان بایستند و نیاز به مراقبت ویژهای نداشته باشند و حالا این درخت نو ظهور، بیهیچ رسیدگی خاصی تنه به تنه آنها میزد و تازه هنوز هم داشت قد میکشید و روز به روز بلندتر و بلندتر میشد؛ و ما منتظر بودیم تا ببینیم میوه آن چه خواهد بود!
درخت سایه هم نداشت. البته خیلی از درختان میوه سایه چندانی ندارند. توقعی هم نیست؛ کسی از درخت میوه توقع سایه انداختن ندارد. درخت میوه را میکارند و از آن مراقبت میکنند تا از میوهاش بهرهمند شوند. صد البته بعضی از درختانی که میوه ندارند، سایه دارند و از سایهشان میشود استفاده کرد. بعضی دیگر از درختان هم کاشته و بزرگ میشوند تا بریده شوند و از چوبشان استفاده کنند. بالاخره هر درختی استفادهای دارد.
اثری از میوه و شکوفه در درخت دیده نمیشد؛ سایه هم که نداشت؛ ما مانده بودیم که چه استفادهای میشود از این درخت کرد!
به یک سال نرسیده، درخت داشت از درختان میوه باغچه مان هم بالا میزد که روزی پدربزرگم از شهرستان به خانهمان آمد و با دیدن درخت گفت:«این را چرا ول کردهاید تا اینقدر بزرگ شود؟»
گفتم: «چطور مگر؟ ما که این را نکاشتهایم؛ خودش درآمده است! چقدر هم تند تند قد میکشد؟»
پدر بزرگ گفت: «همین دیگر؛ این درخت عرعر است! هیچ خاصیتی هم ندارد؛ نه میوه دارد و نه سایه! نه زیبایی دارد و نه فایده! چوبش هم به درد هیچ کاری- حتی سوزاندن - نمیخورد! هرجا سر و کلهاش پیدا شود، شروع میکند به تکثیر کردن و همه جا را پر میکند از امثال خودش! مگر شانس آورده باشید و گردهاش باغچه تان را نگرفته باشد!»
پرسیدم:« حالا باید چکار کنیم؟»
پدر بزرگ در حالی که کتش را درآورده بود و داشت آستینها را بالا میزد، گفت: «یک دقیقه هم نباید فرصت را از دست داد؛ اره دارید؟»
چند دقیقه بعد داشتیم فکر میکردیم با تنه بلند بریده شده درخت عرعر چه کنیم و پدر بزرگ با بیل افتاده بود به جان زمین تا بلکه ریشه آن را هم به طور کامل از زمین خارج کند! میگفت: «حتی اگر یک ذره از ریشهاش در زمین باقی مانده باشد، دوباره رشد میکند!»
و از فردای آن روز تا مدتها کارمان شده بود جستوجوی باغچه تا اگر اثری از «عرعرک»ها (درختان عرعر تازه سرک کشیده) پیدا شد، از ریشه درآوریم و دور بریزیم!