در مناظرهای که اخیراً در فضای مجازی، حول ادعاهای فردی معمم درباره حوادث منجر به شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلامالله علیها) صورت گرفت - فارغ از محتوای مناظره که خود مجال گستردهای برای بحث میطلبد - نکته برجستهای در اظهارات آن معمم مدعی نواندیشی و دگراندیشی مشاهده شد؛ فهم دین با عباراتی از قبیل «این با عقل من جور درنمیآید» یا «من نمیتوانم این را بپذیرم».
واقعیت این است که جریانی که خود را «نواندیش دینی» میخواند، در گزارههای اعتقادی و منازعات کلامی خویش، همواره از چنین عبارتهایی استفاده میکند؛ تا آنجا که میتوان گفت افراد جریان موسوم به نواندیشی دینی، با شاقول ذهنی خود در حال سنجش و پالایش دین هستند. مسئله اصلی تنها این نیست که فردی یا افرادی بخواهند با ذهن محدود خود دین را تفسیر و معنادهی کنند، بلکه نکته مهمتر آن است که این طیف رسالتی بر دوش خود میپندارند که باید اعتقاد عموم جامعه را نیز با فهم ناقص خود دستخوش تغییر کنند.
در اینجا دو نکته اساسی قابلتأمل است:
نخست آنکه، چرا یک روشنفکر یا متفکر - با هر میزان آزاداندیشی و توان فکری - که ذاتاً دارای ذهنی محدود است و بهناچار با حدومرزهای دانش و ادراک بشری روبهرو است، به خود اجازه میدهد معارف بیکران دینی را بهعنوان پدیدهای عینی و برخاسته از آموزهای وحیانی در چارچوب تنگ تصورات ذهنی خود جای دهد و هر آنچه را در قالب این چارچوب نگنجد، انکار کند؟ به قول مولوی «گر بریزی بحر را در کوزهای / چند گنجد؟ قسمت یکروزهای» چرا با کوزه ناچیز خود میخواهند دریای بیکران دین را بر دوش بکشند؟ این ضعف بنیادین چنین نگرشی است. چرا باید پرچمداری اعتقادات جامعه را به فهم سیال و البته ناقص یک یا چند فرد سپرد؟
نکته دوم - که بههمان اندازه مهم است - این پرسش را پیش میآورد: از کجا معلوم که این شاقول ذهنی بهاصطلاح نواندیش، در دام دلبستگیها، سلایق شخصی و شهوات نفسانی گرفتار نیامده باشد؟ یعنی آنچه مطابق میل و طبع باشد، بهعنوان دین بپذیرد و آنچه خوشایند نباشد، بهعنوان خرافه یا تحریف طرد کند؛ که نمونههای آن فراوان دیده میشود.
اصولاً چرا باید دین تابع سلیقه سیال فرد یا گروهی خاص تعریف شود؟ اگر دین مطابق علاقه و خواست افراد معنا یابد، دیگر رابطه خالق و مخلوق مفهومی نخواهد داشت. دین در معنای حقیقی خویش در چارچوب رابطه خداوند با بندگان تعریف میشود و اگر غیرازاین باشد، اساساً باطل و بیخاصیت است. اگر دین بر اساس تمایلات نفسانی انسان تنظیم شود، در حقیقت خواست و انتظار خداوند نادیده گرفته شده است.
در اینجا ممکن است این اشکال مطرح شود که آیا این اشکال به افراد مدعی نواندیشی دینی بهمعنای تعطیل کردن عقل در فهم دین است؟
پاسخ آن است که هرگز. عقل باید در فهم دین به کار رود، چراکه حجت باطنی است و در شناخت حجت ظاهری - یعنی پیامبر و وحی - یاریرسان خواهد بود؛ اما شرط آن است که عقل، اولاً ابزاری صرف نباشد و ثانیاً در خدمت هوسهای نفسانی قرار نگیرد. انسان باید در پی کشف حقیقت خارجی دین باشد، نه برساختن ذهنی دین با تمایلات درونی خویش. این مرزی بسیار باریک و ظریف است که متأسفانه بسیاری از مدعیان نواندیشی دینی از آن غفلت کردهاند و فهمی سلیقهای و منطبق بر خواستههای محدود ذهنی خود از دین ارائه دادهاند. قسمت تلختر آن است که اصرار دارند با فهمی که امروز دارند و چهبسا فردا دیگر نداشته باشند، بنیانهای اعتقادی جامعه ایمانی را دستخوش تغییر کنند.
جریان سلیقهگرا در فهم دین در واقع نسخه بهروز شده همان کسانی هستند که خداوند در قرآن کریم آنان را چنین توصیف میکند: «یقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکفُرُ بِبَعْضٍ وَیرِیدُونَ أَنْ یتَّخِذُوا بَینَ ذَلِک سَبِیلًا» (میگویند به بعضی ایمان میآوریم و به برخی کافر میشویم و میخواهند میان کفر و ایمان راهی پیدا کنند). دین سلیقهای چیزی جز دین ساختگی نیست، هرچند موجبات آرامش لحظهای مدعیان آن و توجیهگر روش و منش آنان باشد.