کد خبر: 1332745
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - ۰۳:۴۰
«سه قطره خون»، به مثابه یادآور رسالتی تاریخی
انفجار یک سکوت که استعمارستیزی را عینیت داد ۱۶ آذر ۱۳۳۲، اما بیش از یک اعتراض سیاسی بود. در ورای گلوله‌ای که شلیک شد و خونی که بر زمین ریخت، معنایی پنهان است که امروزه نیز نفس می‌کشد! کاربردی فرهنگی دارد، چه حافظه‌نسل‌ها با آن تغذیه شده است. ما هر سال در این روز و با یاد آن سه شهید، میزان سلامت وجدان خویش را می‌سنجیم. دانشجو دیگر فقط مخاطب کتاب و استاد نیست، او آیینه دار درد‌های جامعه است
پروین قائمی

 جوان آنلاین: در شانزدهمین روز از آذر ۱۳۳۲، خشم عمومی از آغاز سلطه همه جانبه امریکا بر ایران، از روزنه دانشـــگاه تهران خودنمایی کرد و نتیجه آن، سه قطره خونی بود که بر ساحت آن چکید! مقال پی‌آمده درصدد است تا با ارائه تحلیلی تاریخی از این رخداد، لوازم فکری و عملی آن را در دوره اکنون بررسی و بازنمایی نماید. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 ۳ پله خون آلودِ دانشکده فنی!
هر سال، با فرا رسیدن آذرماه و وزش نسیم سرد صبح‌های دانشگاه، یاد آن سه قطره خون، از دل تاریخ زنده می‌شود. سه جوانی که در ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲، در آستانه دانشکده‌فنی دانشگاه تهران، رو به جاودانگی نهادند. آن رویداد تاریخی، برشی از وجدان جمعی ماست. روزی که دانشجو برای آغازین بار در تاریخ معاصر ایران، خود را نه صرفاً به عنوان راوی اندیشه که فاعل آن نشان داد و دانشگاه، از عمارتی در خیابان امیرآباد، به حافظه زنده آزادی و عدالت مبدل شد. شانزدهم آذر نه یک خاطره که جوهره تاریخ معاصر ماست که نشان می‌دهد، علم اگر با وجدان توأم گردد، چگونه تأثیر می‌یابد و سه قطره خون بر زمین دانشگاه، چگونه آیینه مسئولیت فرهنگی نسل‌ها می‌شود. از مرداد ۱۳۳۲ تا امروز، از اعتراض علیه استبداد تا پرسشگری درباره بحران معنا، این روز هر ساله یادآوری می‌کند که دانشجوی امروز، با پیام آن سه قطره خون چه کرده است؟
 آن حادثه، اما بیش از یک اعتراض متعارف سیاسی بود. در ورای گلوله‌ای که شلیک شد و خونی که بر زمین ریخت، معنایی پنهان است که امروزه نیز نفس می‌کشد! کاربردی فرهنگی دارد، چه حافظه نسل‌ها با آن تغذیه شده است. ما هر ساله در ۱۶آذر، با یاد آن سه شهید، میزان سلامت وجدان خویش را می‌سنجیم! دانشجو دیگر فقط مخاطب کتاب و استاد نیست، او آیینه دار درد‌های جامعه است و در هر دوره، باید بداند چه می‌بیند و چه بازتاب می‌دهد. در ورای غبار تاریخ رسمی، آن سه قطره خون نه شعار که نشانه‌اند؛ نشانه‌پیوستگی میان وجدان مدنی و جوانی. در روز‌هایی که فضای سیاسی کشور پس از کودتای ۲۸مرداد، آکنده از خفقان بود؛ دانشگاه تهران تنها نقطه باقیمانده برای تنفس آزاد اندیشه قلمداد شد. آنچه در ۱۶ آذر رخ داد، انفجار یک سکوت و پاسخی به واقعیت تلخ تحقیر ملی بود. دانشجویان نقش‌آفرین، نه حزب داشتند، نه رسانه و نه فرصتی برای تریبون‌داری. تنها ابزارشان دانشگاه بود و آنجا همان اندازه که مکان آموزش بود، میدان وجدان ِجمعی نیز شد. فلسفه جنبش دانشجویی ایران، از همانجا زاده شد: «اینکه علم، بدون انعکاس درد جامعه، بی‌مسئولیتی است». در حافظه‌فرهنگی ایران، هرجا خون جوانی ریخته شده، معنایی نو برآمده است. همان‌طور که انقلاب مشروطه از شهادت طلبه‌ای عبدالحمید نام نشئت گرفت، نماد مدنیت قرن حاضر نیز از آن سه پله‌خون‌آلود دانشکده‌فنی آغاز شد. آن سه‌قطره هنوز جاری‌اند؛ چون تبدیل به معنا شدند، نه حادثه. 

 تاریخ نه برای سوگواری که برای بیداری
روز‌های نهضت ملی رفتند، کودتاچی‌ها آمدند و دانشگاه تهران در آذر ۱۳۳۲، اختناقی خونین را شکست. سه دانشجو ــ مصطفی بزرگ‌نیا، احمد قندچی و مهدی شریعت‌رضوی ــ آن هنگام که قدرت از پرسش می‌ترسید، به ضرب گلوله تسلیم نشدند. آن سه قطره خون، وجدان تاریخی دانشگاه را علنی ساخت. آن روز سیاستمداران و داعیه‌داران رهبری جامعه، هیچ‌کدام به بزرگی دانشجو نبودند، چون او حامل پرسش بود. این رویداد، نقطه عطفی در دیالکتیک قدرت و حقیقت در ایران معاصر محسوب می‌شود. 
سه دانشجو با ایستادگی خود اثبات کردند که آزادی اندیشه، حتی به قیمت از دست‌دادن جان، بر تسلیم در برابر قدرت دست نشانده و بیگانه‌گرا مقدم است. آن سه قطره خون، نمادی از سرمایه‌گذاری عظیم انسانی برای بنا نهادن فرهنگی شد که در آن دانشگاه نه مکانی برای کسب مدرک، بلکه عرصه‌ای برای پرورش وجدان ملی است. امروز یادآوری ۱۶آذر، نباید تنها در قالب برگزاری یادبود صورت گیرد، بلکه باید به جنبشی برای بازخوانی تاریخ تبدیل شود. تاریخ تا تبیین نشود، عبرت نیز نخواهد شد. سه قطره خون به‌قدری سرشار از آگاهی بود که نسل‌ها را با خویش برد، ولی اگر بدون فهم در تقویم بماند، به رسمی اداری بدل می‌شود، نه منشی فرهنگی. این بازخوانی مستلزم بازنگاهی انتقادی، به وضعیت فعلی دانشگاه است. سوگمندانه جامعه ایران، در آستانه بحران‌های هویتی و فرهنگی ایستاده است. دانشگاه که مدعی هدایت فکری است، چرا نتوانسته است این بحران‌ها را مدیریت کند؟ پاسخ این است که در اغلب مناسبت ها، یادبود‌ها جایگزین وظیفه‌ها شده‌اند!


 تحلیل مفهومی ۱۶آذر
۱۶آذر نمادی از این اصل است: دانشجو برابر است با آگاهی و آگاهی‌بخشی. وقتی شجاعت تبدیل به شهادت می‌شود، آگاهی به یک الزام تاریخی تبدیل می‌شود. چنان‌که امروزه نیز اگر یکی از این دو مؤلفه (آگاهی یا شجاعت) کاهش یابد، ارزش نمادین این روز نیز تضعیف می‌شود. دانشگاه ایرانی وقتی پدید آمد، مدعی بود می‌خواهد علم و مسئولیت را همنشین سازد. در مدل‌های آرمانی، دانشگاه قرار بود کارخانه‌تربیت شهروند مسئول باشد، نه صرفاً کارگر فنی! اما گذر زمان، دوگانه‌ای تلخ ساخت: علم رشد کرد، اما وجدان عقب نشست! از دهه ۵۰ تا امروز، جایگاه دانشگاه از سنگر اخلاق، تبدیل به محل زیست روزمره شده است! انقلاب اسلامی با همه‌پیچیدگی‌هایش، دانشگاه را از یک میدان اعتراض، به عرصه‌ای برای تولید اندیشه مبدل نمود. دهه‌۶۰، اگرچه با التهاب سیاسی آغاز شد، اما در عمق خود حامل یک مسئولیت تازه بود: تربیت نسلی که باید میان عدالت و تخصص، تعادل برقرار می‌کرد. جنبش دانشجویی این دوران، نه‌تنها در نقد قدرت، بلکه در هم‌زمانی با سازندگی کشور شکل گرفت. دانشجو خود، نیروی عمران و فرهنگ شد. از جهاد سازندگی تا انجمن‌های اسلامی، از حلقه‌های مطالعات اندیشگی تا حضور فعال و روشنگر در رسانه‌ها. دهه‌های ۷۰ و ۸۰، نسل جدیدی را پدید آورد که دغدغه‌آزادی را با عدالت ترکیب کرد. جنبش‌های دانشجویی، از سیاسی بودن صرف، فاصله گرفتند و به پرسش‌های فرهنگی، اجتماعی، زیست‌محیطی و جنسیتی پرداختند. این تحول، ادامه‌طبیعی همان سه قطره خون بود. زیرا معنای اعتراض، از فریاد به اندیشه تغییر یافت. با این همه این حرکت، از آفات و انحرافات به دور نماند. تاریخ دانشگاه نشان می‌دهد، حرکت‌های دانشجویی همیشه در میان دوقطب زیسته است: جست‌وجوی حقیقت و مراقبت از اخلاق. هرگاه یکی از این دو فراموش شده، فاجعه رخ داده است! جلوه‌هایی از این معضل، در زیست اجتماعی و سیاسی دانشگاه در سالیان اخیر مشاهده شده است. 

 دانشگاه در عصر رسانه و فجازی
دانشجوی امروز در دنیایی زندگی می‌کند که اعتراضش با دیوار و شعار سنجیده نمی‌شود، بلکه با پست و بازنشر معنا می‌یابد! فضای مجازی، آن میدان تازه‌گفت‌وگوست. در این جهان بی‌واسطه، اما خطر فراموشی نیز بزرگ‌تر است. مسئله‌اصلی امروز، نه نبود آگاهی بلکه تراکم واقعی یا ظاهری آن است. در سیل بی‌پایان اطلاعات، وجدان دانشجویی در معرض انجماد قرار می‌گیرد! یاد آن سه‌قطره خون، درست در همینجا کارکرد دارد: بازگرداندن گرما به وجدان‌های سرد شده. آنان یادآورند که هر دانشجو در هر زمان، باید فاصله‌خود با درد جامعه را اندازه بگیرد. دانشگاه اگر نتواند درد مردم را دریابد، به کارگاه‌مدرک‌سازی بدل خواهد شد، اما وقتی آن را درک می‌کند، به همان نقش تاریخی خویش بازمی‌گردد: وجدان بیدار جامعه. در قرنی که خبر و تحلیل در ثانیه تولید می‌شود، دانشجو باید به تفکر عمیق بازگردد؛ به لایه‌دوم معنا، به فهمی که از جنس تأمل است نه واکنش. اگر در گذشته در برابر بیگانگی سیاسی مقاومت می‌کرد، امروز باید رویاروی بیگانگی فرهنگی بایستد؛ یعنی در برابر تبدیل انسان به «داده» پایداری نماید. 


 تغییر پارادایم دانشگاهی
در گذشته دانشجو مطالعه می‌کرد، تا نقد کند. امروز اغلب هیجان دارد، تا دیده شود! این تغییر از «تعهد به حقیقت» به «تعهد به دیده شدن»، نشان‌دهنده نفوذ فرهنگ رسانه و هیجان بر تفکر عمیق است. جامعه‌ای که از درون خود متأثر می‌شود، دانشجو را نیز به سمت واکنش‌های سطحی و مصرفی هدایت می‌کند. در فرایند این چند دهه اخیر، جامعه شاهد یک جابه‌جایی تاریخی در اولویت‌های دانشگاه بوده‌است: دهه ۳۰ و ۴۰: سنگر مبارزه علیه استبداد و ساختن هویت ملی. دهه ۵۰: تمرکز بر تئوری‌های انقلاب و ایدئولوژی‌های جهان‌شمول. دهه ۶۰: سنگر ایمان و مبارزه ایدئولوژیک پس از انقلاب. دهه ۷۰: سنگر عقل‌گرایی، توسعه و بحث‌های راهبردی پس از جنگ. دهه ۸۰: خواست آزادی آکادمیک و گشایش‌های سیاسی. دهه ۹۰به بعد: پراکندگی ذهنی، فردگرایی مفرط، مهاجرت‌گرایی و غلبه‌نوعی درماندگی ساختاری بر آرمان‌خواهی جمعی. این دگردیسی نتیجه تغییر در فرهنگ عمومی است، فرهنگی که از «عمل» به «احساس» و از «پرسش» به «واکنش» لغزیده است. وقتی جامعه درگیر روزمرگی و بقا می‌شود، دانشگاه نیز لاجرم است برای بقای خود در این چرخه، کارکردی صرفاً ابزاری پیدا کند و از وظیفه خطیر وجدان اندیشی دست می‌کشد. 

 از ۳ قطره خون، تا ۳ نشانه بحران!
دهه‌های پیشین، موسم پرسش‌های دانشجویی بود. پرسش‌ها، اما اگر بی‌پاسخ بمانند، به زخم مبدل می‌شوند و دانشگاه را به تحلیل می‌برند. امروز دانشگاه با سه زخم اساسی درگیر است که ریشه در تضعیف پیوند میان آرمان‌های آذر ۳۲ و واقعیت کنونی دارد: فقدان امید تاریخی، فقر گفت‌وگوی فرهنگی و انشعاب بین علم و وجدان. یکی از اشتباهات در روایت روز دانشجو، تقلیل آن به شعار‌های سیاسی است. حال آنکه جوهره این روز، یک آموزه‌اخلاقی است. در آن سه قطره خون، ما با شجاعت اخلاقی روبه‌رو هستیم؛ شجاعتی که از فهم حقیقت می‌آید، نه از هیجان. مقصود دانشجو در هر زمان، نباید این باشد که صرفاً اعتراض کند، بلکه باید بتواند حقیقت را به زبان فرهنگ ترجمه نماید. تاریخ ایران پر است از جنبش‌هایی که شور داشتند، اما شعور فرهنگی نداشتند.۱۶ آذر یادآور می‌شود که اعتراض اگر پشتوانه عقلانیت نداشته باشد، دوام نمی‌آورد. دانشجوی ایرانی باید بداند هویت دانشگاه، نه در ساختمان، بلکه در گفت‌وگوست. گفت‌و‌گو میان نسلی که می‌آموزد و نسلی که آموخته است. این گفت‌و‌گو زمانی زنده می‌ماند که اخلاق شنیدن از اخلاق گفتن پیشی گیرد. این پدیده می‌تواند، از علل و موجبات ذیل ناشی باشد:
 ۱- فقدان امید تاریخی (بحران روایت)
نسل Z دانشگاهی، در برابر آینده‌ای مبهم ایستاده است. او اطلاعات دارد، اما معنا ندارد! در جهانی که همه‌چیز در یک کلیک خلاصه شده، تاریخ از حافظه جمعی کنار رفته و جای آن را محتوا‌های لحظه‌ای (Ephemeral Contents) گرفته‌اند. این نسل با انبوهی از داده‌های نامربوط روبه‌رو و فاقد یک کلان روایت است، تا بتواند این داده‌ها را به هم پیوند دهد. امید تاریخی، همان ایمان به امکان یک آینده بهتر و عقلانی‌تر است که خون شهدای ۱۶آذر آن را تضمین می‌کرد. 
 ۲- فقر گفت‌وگوی فرهنگی (بحران ارتباط)
دانشگاه از جامعه فاصله گرفته است، نه مخاطب مردم است و نه زبان حاکمیت را می‌داند. این بریدگی، یک گسست اجتماعی ساخته است. گفت‌و‌گو در دانشگاه صرفاً نباید میان استاد و دانشجو باشد، بلکه باید میان دانشگاه و ساختار‌های اجتماعی پیرامونش شکل بگیرد. وقتی مرجعیت دانشگاه به مرز‌های پُست و لایک تقلیل می‌یابد، عمق فکری از بین می‌رود و دانشگاه به یک جزیره منزوی تبدیل می‌شود که تنها از منظر خود می‌تواند جهان را نقد کند. 
 ۳- علمِ بی‌وجدان (بحران اصالت)
تولید انبوه مقاله و پایان‌نامه، بدون «مسئولیت فرهنگی»، بدل به کاری اداری شده است! در واقع، ما به یک «علم اداری شده» دست یافته‌ایم! دانشجویان و محققان برای ارتقای آکادمیک (که خود معیاری برای بقای اقتصادی است) دست به تولید می‌زنند، اما پرسش اساسی این است: این علم قرار است چه مشکلی را از جامعه حل کند؟ آن سه دانشجو خواستند علم به وجدان گره بخورد، اما امروز علم تنها عدد است، نه معنا. معادلات علمی اگر نتوانند از رنج انسان حرف بزنند، در بهترین حالت ابزارند نه روشنگر. 


 تکرار تاریخی، یا فرافکنی فرهنگی؟
هرگاه جامعه ضربه تاریخی می‌خورد از عمل به تأسف پناه می‌برد! این مکانیسم دفاعی روانی، به جای حل صحیح مسئله، آن را به یک نوحه دائمی تبدیل می‌کند! امروزه این آسیب، در دانشگاه به چشم می‌آید. جامعه از سیاست و دانشگاه از مسئولیت خسته شده و هر دو به فضای مجازی، جایی که نقد با شوخی و تحلیل با هشتگ جایگزین شده است، پناه برده‌اند! فضای مجازی، فضای «واکنش» است، نه فضای «تأمل». دانشجویی که روزی برای اعتراض خیابانی برنامه‌ریزی می‌کرد، امروز در فضای مجازی «آلترناتیو» تولید می‌کند، اما این آلترناتیو فاقد قدرت برهم‌زنندگی مثبت است. این همان بیماری تاریخی مردمی است که شکست‌ها را به احساسات بدل کردند. دانشجوی امروز وارث تاریخی است که هنوز غم دارد، ولی آن را هنوز به عمل مبدل نکرده است. بازخوانی ۱۶آذر، یعنی بیرون آوردن انرژی اخلاقی از غصه تاریخی و تبدیل آن به کنش فرهنگی مداوم. 


 از هیجان شبکه‌ای، تا وجدان علمی
در عصر شبکه، صدای دانشجو بیشتر شنیده می‌شود، اما عمق و تأثیر آن به مراتب فروکاسته است. آن خون‌ها بی‌پلتفرم، اما پرمعنا بودند، امروز پلتفرم‌ها بی‌شمارند، اما معانی اندک شده‌اند. هیجان رسانه‌ای، دانشگاه را به سطحی از رفت‌وآمد‌های دیجیتال رسانده است که گویی مسئولیت فرهنگی تولید بنر و پست است، نه فکر و تحلیل. هیجان، سریع و همگانی، اما تحلیل، کند و انفرادی است. دانشگاه، باید فضای پرورش تحلیل‌های عمیق باشد. اگر یک واقعه اجتماعی رخ می‌دهد، واکنش دانشجوی ایده‌آل صرفاً نمی‌تواند به یک توئیت احساسی منحصر شود، بلکه باید یک تحلیل ساختاری ارائه کند که ریشه‌های آن رخداد را در تاریخ و اقتصاد سیاسی ایران ردیابی نماید. وجدان علمی یعنی آن نقطه‌ای که علم، متعهد به انسان و جامعه است؛ جایی که پایان‌نامه فقط جدول و آمار نیست، بلکه پرسش از سرنوشت مردم است. این تعهد علمی، نیازمند یک مدل محاسباتی نیست، بلکه نیازمند نوعی تعهد اخلاقی است. هرچه وجدان علمی کمرنگ‌تر شود، سه قطره خون به خاطره‌ای مناسبتی‌تر تبدیل خواهد شد، نه به میراث مسئولیت. این تفاوت میان دانشگاه گذشته و امروز، تفاوت میان «ارزش» و «عملکرد» است. دانشگاه اگر خود را صرفاً ابزار پیشرفت بداند و از اخلاق غافل شود، از نقش تاریخی‌اش در اصلاح فرهنگی ملت فرو می‌افتد. 


 راهکار‌های بازگشت به روح شانزدهم آذر
برای احیای روح ۱۶آذر در ساختار دانشگاه امروز، نیازمند برنامه‌ای چندوجهی هستیم که از سطح یادبود به سطح کنش برسیم. برای رسیدن به چنین نقطه‌ای، می‌توان پیشنهاد‌های پی آمده را مطرح نمود:
 ۱ -بازآموزی تاریخ دانشگاه، از روایت تا الگو
 این پیشنهاد نه به درس خشک تاریخ معاصر که به روایت زنده از نقش دانشجویان در بالندگی اجتماعی ایران نظر دارد. این رویکرد، به مفهوم مطالعه‌زندگی فکری و اخلاقی دانشجویان پیشگام است. آشنایی نسل‌های جدید با ریشه‌های وجدان دانشجویی، حق طلبی آذر ۳۲ را زنده نگه می‌دارد و الگوسازی را از سیاستمداران، به سوی نخبگان امتحان داده سوق می‌دهد. 
 ۲- گفت‌وگوی آزاد آکادمیک، بازسازی عرصه پرسش
 باید فضایی بدون ترس از تبعات (نه تنها تبعات سیاسی، بلکه تبعات اجتماعی و فرهنگی)، برای پرسشگری ایجاد شود؛ یعنی همان چیزی که خون آن سه دانشجو به‌خاطرش ریخته شد. پرسشگری، یعنی مسئولیت. این به معنای نقد سیستماتیک محتوایی است، جایی که دانشجویان بتوانند درباره‌کیفیت آموزش، ارتباطات بین‌رشته‌ای و اخلاق حرفه‌ای، بدون محافظه‌کاری صحبت کنند. 
۳-پیوند علم و مردم
 طرح‌های علمی، نباید در دیوار‌های نحیف دانشگاه محصور بمانند. دانشجو باید نسبت جامعه با فقر، فرهنگ، زبان و محیط‌زیست را حس کند. پروژه‌های تحقیقاتی دانشجویی، باید دارای مؤلفه‌های «خدمت اجتماعی» و «تأثیر محسوس» باشند. از تماس مستقیم علم با زندگی مردم، وجدان علمی زاده می‌شود. 
۴-ترویج مسئولیت فرهنگی، عبور از شعار به شعور
 جنبش دانشجویی، امروز اگر بخواهد خودش را بازسازی کند، باید از شعار به شعور، از هیجان به تحلیل و از احساس به باور برسد. این امر مستلزم تقویت جریان‌های فکری انتقادی درون دانشگاه است که بتوانند در برابر امواج سطحی‌نگر بایستند و مطالبه‌گری را از سطح واکنش‌های لحظه‌ای، به اوج طرح‌های بلندمدت ارتقا دهند. 
 کلام‌آخر
۱۶ آذر تنها موسمِ یادآوری نیست، دعوت به وجدان است. آن سه قطره خون پیام روشن دارند: علم اگر در خدمت انسان نباشد، به نسیان بدل می‌شود. وجدان فرهنگی اگر خاموش شود، تاریخ تکرار می‌گردد. امروز مسئولیت دانشجو، نه در سردادن شعار‌های سیاسی تکراری، بلکه در دفاع از عقلانیت، امید فرهنگی و احیای پرسشگری است. باید از حافظه تاریخی به مسئولیت علمی رسید، همانطور که سه دانشجوی شهید نشان دادند که دانشگاه می‌تواند طنین وجدان ملت باشد. این یادمان هر ساله، باید به ما یاد دهد که آن خون هنوز الهام‌بخش است؛ چون تا وجدان علمی بیدار بماند، تاریخ زنده است. اگر دانشگاه نتواند وظیفه‌اخلاقی خود را در قبال جامعه انجام دهد، خود به بخشی از مسئله بدل می‌شود، نه راه‌حل آن. 
«سه قطره خون» عنوانی نمادین از بیداری فرهنگی ملت است. از آن روز تا امروز، دانشگاه همواره آزمایشگاه اخلاق عمومی بوده است. یادمان این روز نه برای تکرار، بلکه برای این سؤال است: آیا هنوز دانشجو آنقدر مسئول هست که بیابد؟ و آیا جامعه آنقدر مسئول هست که صدای او را بشنود؟ اگر پاسخ آری باشد، آن سه نام هنوز زنده‌اند وگرنه، باید دوباره از آغاز حرکت کرد و ساخت!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار