افشین علا همزمان با سالروز تولد نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی، سرودهای را به او تقدیم کرد. جوان آنلاین: دریچههای جدیدی در یکصد سال گذشته پیش روی شعر فارسی گشوده شد، اما شاید بتوان یکی از مهمترین و اصلیترین این فضای جدید را در خلق قالبی نو در شعر دانست. شعر فارسی با پیشینه هزار ساله خود، طرفداران پر و پا قرصی داشت که کوچکترین تغییر در نظم قالبهای کلاسیک را برنتافته و آن را نمیپذیرفتند.
به گزارش تسنیم، جریان نوگرایی در شعر فارسی کمی دیرتر از شعر عربی آغاز شد. شعر عربی نیز در همان سالهایی که نیما به فکر تغییر در قالب شعر بود، توسط شاعرانی، چون نازکالملائکه پوستاندازی کرده بود؛ تجربهای که نشأتگرفته از آشنایی شاعران با شعر جهان بود. این دو شاعر آغازگر شعور و احساسی نو در میان ملت خود شدند و هر دو، شعر زمانه خویش را بدون کنار گذاشتن سنتها، احیا کردند و به نحوی نمودار روح تجددخواهی شدند. آشنایی هر دو شاعر با زبان و شعر اروپایی و شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه، همچنین تأثیرپذیری هر دو شاعر از شاعران سمبولیسم و رمانتیسم غربی و بهخصوص مطالعه شعر جهان موفق به انجام چنین کاری شدند.
آنچه نیما در شعر معاصر بنیان نهاد، فراتر از تغییر نظم ابیات کلاسیک بود؛ او راهی را پیش روی شاعران گشود که همگام با زمانه، میتوانست با شیوههای متعدد و متکثر، جان کلام خود را ابراز کند. از این روست که او را آغازگری بزرگ و معمار شعر معاصر دانستهاند.
علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج (متولد ۲۱ آبان ۱۲۷۴ خورشیدی در دهکده یوش مازندران، وفات ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران تهران) شاعر معاصر ایرانی است. نیما یوشیج بنیانگذار شعر نو فارسی است. وی با مجموعه تأثیرگذار «افسانه» که مانیفیست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران تحول و انقلابی به وجود آورد.
نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما به هنر خویش اطلاق کرده بود. هرچند شعر آزاد نیمایی عنوان شایستهای برای این نوع از شعر ایرانی است. تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبتکر آن بود. روشی که بر مذاق بسیاری خوش نیامد و نیامده. کاری که نیما کرد، به مانند آب ریختن در خوابگه مورچگان بود.
افشین علا، شاعر، همزمان با سالروز تولد نیما، سرودهای را به او تقدیم کرد. علا در این سروده به برخی از ویژگیهای اخلاقی و صفای باطن پدر شعر نو اشاره کرد و نوشت:
در کوچههای یوش
خستهام از این خیابانهای شیک
خانههای سرد خالی از "تلیک"
هیچ دستی در خیابانهای شهر
توی مشت من نمیریزد "ولیک"
لهجه گنجشکها ماشینی است
فرق دارد با صدای جیکجیک
هیچ میدانی چه میخواهد دلم؟
آه مادر آه مادر "بشتهزیک"
تو مرا با خود ببر یک جای دنج
که فقط من باشم وبوی برنج
من دلم در یوش، توی کوچههاست
تا بپرسد خانه نیما کجاست؟
من دلم در پشت آن کوهی است که
گله مهدیقلی آنجا رهاست
من خودم اینجایم، اما قلب من
توی ده در خانه خیرالنساست
کاش میشد سادهتر صحبت کنید
من دلم از بچههای روستاست
دوست دارم گم شوم در درهها
دوست باشم با تمام برهها