جوان آنلاین: فمینیسم اقتصادی با وعده «رهایی» و «استقلال مالی»، عملاً زن را از جایگاه مقدس «مادر» و «کدبانو» تنزل داده و او را به یک «عامل تولید درآمد» صرف تبدیل کرده است. این ایدئولوژی نه تنها به زن خدمت نکرده، بلکه با کنار زدن او از حیاتیترین وظیفهاش یعنی تربیت نسل، مرد را نیز از وظیفه اصلی خود، یعنی تأمین معیشت و نگهبانی خانواده، دور ساخته است. نتیجه این جابهجایی نقشها، گسست خطرناک خانوادهها و ظهور نسلی است که از نظر روانشناختی، عاطفی و رفتاری دچار نقایص جدی است. در نبود مادر تماموقت و در حضور پدری که وظیفه اصلیاش (تأمین تمام و کمال معیشت) تقلیل یافته است، کودکان ما بیهویت، عصیانگر و عاری از آرامش درونی شدهاند. تا زمانی که اولویت «اقتصاد» بر «مادری» و «تربیت» حاکم باشد و وظیفه مالی خانواده بر دوش مرد تثبیت نشود، بنیادهای اجتماعی فرو خواهند ریخت. این نوشتار یک نقد نیست، بلکه اعلام خطر و هشداری جدی است بر سرنوشت نسلی که قربانی تعریفهای نادرست از هویت زن شده است.
ریشهیابی فمینیسم اقتصادی و هدف پنهان آن
فمینیسم اقتصادی بر پایه این فرض نادرست بنا شد که وابستگی مالی زن به مرد، ریشه تمام مظالم است و تنها راه رهایی زن، ورود کامل و بدون قید و شرط به بازار کار است.
این مکتب تلاش کرد «کار بیمزد مادری» و «کدبانوگری» را بیارزش، تحقیرآمیز و معادل «کلفتی» جلوه دهد و در مقابل، کار در بیرون از خانه را تنها معیار اعتبار اجتماعی و مالی بداند.
هدف پنهان این حرکت، نه اعتلای جایگاه زن، بلکه تأمین نیروی کار ارزان و مضاعف برای نظام سرمایهداری بود.
نقطه مرکزی انحراف این است: فمینیسم اقتصادی از مرد سلب مسئولیت میکند و این بار سنگین را بهطور مساوی و گاهی هم مطلق بر دوش زن میگذارد.
مردی که وظیفه شرعی و اخلاقی او «نفقه» و «تأمین رفاه مادی خانواده» است (به تعبیر قرآن: الرِجَالُ قَوَامُونَ عَلَى النِسَاءِ بِمَا فَضَلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ)، اکنون تشویق میشود این وظیفه را با زن تقسیم کند و او را «عامل تولید درآمد» ببیند، نه «همسر» و «مادر نسل آینده».
این یعنی تبدیل فضای خانواده از یک آشیانه امن به یک شرکت سهامی که در آن، هر دو شریک برای بقا میجنگند و در این نبرد، قربانی اصلی، فرزندان و آرامش روانی اعضاست.
این تحریف نقشها، دقیقاً نقطه شروع بحران هویتی و رفتاری در نسل جوان است.
تقلیل زن به عامل تولید درآمد
در سایه فمینیسم اقتصادی، ارزش وجودی زن دیگر در عشق، عطوفت، پرورش روحی و مدیریت کانون خانواده تعریف نمیشود، بلکه در میزان درآمدی خلاصه میشود که وارد سبد مالی خانواده میکند.
این دیدگاه، زن را به یک «ابزار اقتصادی» تقلیل میدهد. مرد نیز در این سیستم، عملاً از بار سنگین نفقه شانه خالی و نگاهش به همسرش تغییر میکند: او دیگر «قوام» و مسئول یکتنه تأمین معیشت نیست، بلکه «نیمی از بار تولید» بر دوش او است.
این تغییر نگاه، عواقب فاجعهبار عاطفی دارد. وقتی زن میداند که ارزش او برای شوهرش به درآمد ماهانهاش وابسته است، هویت مادری و نقش همسریاش تضعیف میشود.
تنشهای اقتصادی که پیشتر تنها بر دوش مرد بود، اکنون وارد رابطه زناشویی میشود. این فشار مضاعف که شامل مسئولیت دوگانه شغل بیرون و مسئولیت خانه است، زن را خسته، زودرنج و کمطاقت میکند و این کمطاقتی مستقیماً به سمت فرزندان بازتاب مییابد. مرد نیز با از دست دادن وظیفه حیاتی خود، حس قوامیت، مسئولیتپذیری و نقش نگهبانی خود را از دست میدهد و تبدیل به یک شریک مالی میشود و در صورت عدمتوازن درآمدی، رابطه را تضعیفشده میبیند.
نقد ایدئولوژی «زن شاغل= زن موفق»
تعریف موفقیت برای زن نباید با معیارهای مردانه سنجیده شود. ایدئولوژی رایج اصرار دارد که زن موفق کسی است که مدارج شغلی را طی کند و قدرت خرید بالا داشته باشد.
این تعریف، عملاً میلیونها زن را که وظیفه حیاتی مادری را برگزیدهاند، به عنوان «زنان درجه ۲» و «غیرموفق» طبقهبندی میکند.
این یک تهاجم فکری است که زن را وادار میکند از وظیفه اصلی و یگانه خود- که هیچ جایگزینی ندارد- شانه خالی کند.
موفقیت حقیقی یک زن، در اثرگذاری او بر نسل آینده نهفته است.
هیچ مدیرعاملی، هیچ کارمند بانکی و هیچ متخصص مالی نمیتواند جایگزین مادر شود. روانشناسی رشد تأکید دارد که دلبستگی ایمن تنها در گرو حضور ثابت و عاطفی مادر در سالهای حیاتی اول زندگی کودک شکل میگیرد.
وقتی این حضور فدا میشود تا زن بتواند یک حقوق اقتصادی را تأمین کند، جامعه تمام سرمایهاش را از دست میدهد.
از دیدگاه منابع دینی و فلسفی، زن با توجه به استعدادهای فطری خود، در نقش مادری به اوج تکامل میرسد. این نقش، نه تنها «کار» نیست، بلکه «اولویت حیاتی» زن است.
زن در بازار کار، تنها یکی از میلیونها کارگر است، اما در خانه، او «معمار نسل آینده» است.
تنزل این مقام معمار به کارگر، خسران محض است و منجر به آن میشود که مردان نیز از وظیفه اقتصادی خود دور شوند و زن برای اثبات ارزش، مجبور به ترک سنگر اصلی خود شود.
این چرخه معیوب، بنیانهای هویتی و خانوادگی را فرسایش میدهد.
شواهد روانشناسی رشد و «لجامگسیختگی» نسل جوان
آثار ویرانگر حضور کم مادر در خانه، نه یک باور سنتی، بلکه یک یافته اثباتشده علمی است. نظریه دلبستگی از سوی جان بالبی و مری آینسورث اثبات میکند که در سه تا پنج سال اول زندگی، حضور ثابت، پاسخگو و عاطفی مادر برای رشد سالم مغز، تنظیم هیجانات و تشکیل «دلبستگی ایمن» حیاتی است.
این دلبستگی ایمن، زیربنای اعتمادبهنفس، توانایی مدیریت استرس و شکلگیری روابط سالم در بزرگسالی است. وقتی مادر تماموقت (یا بخش بزرگی از وقت) خود را صرف کار اقتصادی میکند و کودک در محیطهای مراقبتی جمعی (مهدکودک) رها میشود، خطر شکلگیری دلبستگی ناایمن افزایش مییابد. کودکانی که دلبستگی ناایمن دارند، در سنین بالاتر، نشانههای زیر را بروز میدهند که به «لجامگسیختگی» نسل جوان منجر میشود:
اختلال در تنظیم هیجان: این کودکان توانایی مدیریت خشم، ترس و استرس را ندارند و در مواجهه با مشکلات، پرخاشگر یا گوشهگیر میشوند.
نقص در وجدان اخلاقی: نبود مادر بهعنوان اولین الگو و منبع آموزش اخلاقی، باعث میشود کودک نتواند مرزهای صحیح و غلط را بهدرستی درونی کند.
بیمهری و بیهویتی: نیاز عاطفی سیریناپذیر کودک که در طول روز تأمین نشده، به رفتارهای طلبکارانه، عصیانگر و گاه خشونتآمیز در نوجوانی منجر میشود. این دقیقاً همان نسلی است که در مدرسه و جامعه، بدون رعایت اصول و قوانین، رفتارهای آسیبزا از خود بروز میدهد و پرخاشگر میشود.
بالبی تأکید میکند که نوزادان و خردسالان به مراقبت مادرانه مداوم و انحصاری نیاز دارند.
فمینیسم اقتصادی با نادیده گرفتن این نیاز بیولوژیک، صرفاً در حال تولید یک نسل آسیبدیده و ناسازگار است که هزینههای اجتماعی آن، دهها برابر درآمدی است که مادر از محیط کار کسب میکند. این فاجعه روانشناختی، بزرگترین هشدار امروز است.
بخش اقتصادی و آسیب به مردان
فمینیسم اقتصادی تنها به زنان آسیب نمیزند، بلکه با سلب وظیفه اقتصادی از مرد، او را از شأن «قوام بودن» و «نگهبانی» دور میکند.
در نظام سنتی و دینی، وظیفه مرد تأمین نفقه است. این وظیفه، شأن و هویت مرد را تعریف میکند و باعث میشود او احساس مسئولیت مطلق داشته باشد.
وقتی زن برای کسب درآمد وارد بازار کار میشود، مرد به بهانه «مشارکت» و «برابری» از زیر بار سنگین نفقه شانه خالی میکند. این فرار از مسئولیت دو عارضه جدی را ایجاد میکند:
کاهش انگیزه اقتصادی و ابتکار عمل مرد: مرد دیگر انگیزهای برای پیشرفت، کار سخت و نوآوری ندارد، زیرا میداند در صورت شکست یا کمکاری، همسرش بار مالی را برمیدارد.
این امر به کاهش بهرهوری اجتماعی و اقتصادی مردان و در نهایت، فقر عاطفی و مالی خانواده میانجامد.
از دست دادن شأن نگهبانی (قوامیت): قوام بودن مرد، تنها به نفقه نیست بلکه شامل نگهبانی عاطفی و اجتماعی خانواده هم میشود.
وقتی وظیفه اقتصادی مرد تقلیل مییابد، حس رهبری و پناه بودن او نیز کمرنگ میشود. این امر در بلندمدت، به افزایش میزان طلاق و تضعیف بنیان خانواده منجر میشود، زیرا مرد دیگر مرجع نهایی تصمیمگیری و نقطه اتکای بیقید و شرط خانواده نیست.
در واقع، فمینیسم اقتصادی، مرد را با این توهم که میتواند نیمی از بار مالی را روی همسرش بگذارد، تنبل، کممسئولیت و فاقد غیرت اقتصادی لازم برای حفظ شأن و آرامش خانواده تربیت میکند.
زن با ورود به بازار کار، عملاً به مرد خیانت میکند و او را از مسیر طبیعی تکامل و مسئولیتپذیری خود دور میسازد.
مبانی دینی و فلسفی در دفاع از اولویت مادری
اسلام و دیگر ادیان الهی، نقشها را بر اساس حکمت الهی و فطرت انسان تقسیم کردهاند. در قرآن کریم، اصل نفقه به صراحت بر عهده مرد گذاشته شده است.
آیه۳۴ سوره نساء مهمترین سند است: «مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتریهایی که خداوند برای بعضی از آنان بر بعضی دیگر قرار داده و به خاطر انفاقهایی که از اموالشان میکنند.»
این آیه، قوامیت مرد را به دو دلیل ربط میدهد: برتریهای ذاتی (فطری) و «انفاق مالی».
وقتی فمینیسم اقتصادی، انفاق مالی را به وظیفه مشترک تبدیل میکند، عملاً ستون قوامیت و سرپرستی مرد را تخریب میکند.
اسلام به زن اجازه میدهد کار کند، اما هرگز آن را بر مادری ارجحیت نداده و او را به اجبار وارد چرخه اقتصادی نکرده است. بزرگترین جهاد زن، «حسن شوهرداری» و «تربیت فرزند» معرفی شده است.
از منظر فلسفی نیز کارکرد اجتماعی یک زن با قابلیت او در تولید و پرورش انسانهای سالم سنجیده میشود.
جامعهای که زن را از کار منحصربهفرد (مادری) به کار قابل جایگزین (اقتصادی) سوق میدهد، در واقع از «انسانسازی» دست کشیده و به «پولسازی» روی آورده است.
وظیفه زن، بالاتر و مقدستر از این است که با درآمدهای متزلزل و موقتی اقتصادی معاوضه شود. این حکم دین و فلسفه حیات است که اولویت زن، پروراندن نسل سالم و کارآمد است.
آمار و دادههای بینالمللی، هزینههای اجتماعی
دادههای آماری در کشورهای توسعهیافته که فمینیسم اقتصادی در آنها عمیقتر اجرا شده، شاهدی بر فاجعه است. نهادهایی، چون سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) و مطالعات دانشگاهی (مانند تحقیقات دانشگاه هاروارد بر رشد کودک) نتایج تلخی را تأیید میکنند:
افزایش نرخ بزهکاری و جرم: در جوامعی که درصد بالایی از کودکان، زمان زیادی را دور از والدین (بهویژه مادر) سپری میکنند، نرخ بزهکاری، مصرف مواد مخدر و عضویت در باندهای مجرمانه در سنین نوجوانی بهطرز چشمگیری بالاتر است.
اختلالات روانی و افسردگی: مطالعات نشان میدهند کودکان با دلبستگی ناایمن (ناشی از حضور کم مادر)، بیشتر در معرض اضطراب، افسردگی و نیاز به خدمات روانپزشکی هستند. این پدیده در نسل جوانی که بهشدت درگیر بحران هویت و اعتیاد به فضای مجازی است، کاملاً مشهود است.
کاهش پایداری ازدواج: در خانوادههایی که هر دو زوج مجبور به کار تماموقت برای تأمین مالی هستند، تنشها و خستگی مفرط به کاهش رضایت زناشویی و افزایش نرخ طلاق منجر میشود.
وقتی نظام آموزشی و دولتی مجبور است میلیونها دلار صرف ترمیم آسیبهای روانی و اجتماعی ناشی از غیبت مادران کند، عملاً هزینههای اجتماعی این سیستم اقتصادی چندین برابر درآمد تولید شده از سوی زنان است.
آمارها فریاد میزنند که ما در حال معامله «آرامش روانی نسل آینده» با «حقوق کارمندی موقت» هستیم و این معامله، یک زیان تمام عیار است.
سناریوی تداوم بحران و فرجام جامعه
اگر این روند که در آن زن به عامل تولید درآمد تقلیل مییابد و مرد از وظیفه نفقه شانه خالی میکند، ادامه یابد، جامعه به سمت فروپاشی هویتی و اخلاقی پیش خواهد رفت. در این سناریو، ما دیگر نه «خانواده» خواهیم داشت، نه «تربیت».
جامعهای بدون مادران عاطفی: زنان نسل بعد که خودشان از سوی مادران خسته و کمحضور بزرگ شدهاند، ارزش مادری را نخواهند دانست و وظیفه فرزندپروری را به روباتها یا مؤسسات واگذار خواهند کرد.
مردانی بیهویت و بدون مسئولیتپذیری: مردان به موجوداتی مصرفگرا تبدیل خواهند شد که از وظیفه نگهبانی و حمایت عاطفی دور شده و تنها به دنبال تأمین نیازهای فردی خود هستند.
افزایش خشونت و بیثباتی: نسل مضطرب و عصیانگر امروز، فردا مدیران و تصمیمگیرندگان خواهند شد؛ نسلی که عاطفه کافی دریافت نکرده است، نمیتواند عاطفه بدهد و مدیریت جامعه را به سمت درگیریهای شدیدتر سوق خواهد داد.
نتیجه نهایی، اضمحلال کامل نهاد خانواده و تبدیلشدن جامعه به مجموعهای از افراد تنها، مضطرب و فاقد ریشههای اخلاقی و عاطفی خواهد بود.
جمعبندی، اولویت مادری و راهکارها
مادری، اوج هویت زنانه است، نه یک شغل یا وظیفهای که بتوان آن را به دیگران واگذار کرد.
وظیفه تربیت نسل، بالاترین و حیاتیترین کار در هر جامعهای است و باید به عنوان یک «اولویت حیاتی» از آن حمایت شود.
راهکار نهایی
تثبیت اقتصادی وظیفه مرد: نهادهای قانونی و فرهنگی باید مجدداً بر وظیفه مطلق نفقه مرد تأکید کنند و مرد را از لحاظ روانی و قانونی تحت فشار قرار دهند تا تمام بار اقتصادی را بر عهده بگیرد.
حمایت از مادری تماموقت: باید مادری را از طریق مزایای اجتماعی، بیم و جایگاه اجتماعی والا، ارج نهاد تا زنانی که این مسیر مقدس را انتخاب میکنند، احساس نکنند از جامعه عقب ماندهاند.
نقد مستمر برچسب «کلفتی»: باید به صورت مستمر علیه این نگاه فمینیستی که مادری و خانهداری را «کلفتی» میداند، جنگید و نشان داد مدیریت خانه و تربیت فرزند، بالاترین هنر و مدیریت است. راه نجات جامعه، بازگشت به فطرت و تقسیم وظایف حکیمانهای است که در آن مرد قوام اقتصادی است و زن، معمار عاطفی و تربیتی نسل آینده.
این تنها راه برای پایان دادن به گسست خانوادهها و مهار نسل «پرخاشگر» امروز است.
منابع:
بخش نخست:
۱. قرآن کریم
۲. فقه اسلامی و تفاسیر معتبر: وسائل الشیعه (شیخ حر عاملی) و کتب اربعه
۳. نظام حقوقی اسلام (حقوق زن و فرزند)
بخش دوم:
منابع علمی، روانشناسی و آماری
(Scientific and Statistical References)
نظریه دلبستگی (Attachment Theory)
Bowlby, John (۱۹۴۹). Attachment and Loss: Vol. ۱. Attachment. New York: Basic Books.
Ainsworth, Mary S. , Blehar, M. C. , Waters, E. , & Wall, S. (۱۹۷۸). Patterns of Attachment:
A Psychological Study of the Strange
Situation. Hillsdale, NJ: Erlbaum.
Harvard University, Center on the
Developing Child
MIT:Massachusetts Institute of Technology Studies on Early Childhood
OECD:Organization for Economic
Co- operation and Development) Reports on Family Well- being