جوان آنلاین: مِه سپیدهدم، روی کوچههای تنگ ضاحیه جنوبی نشسته بود. انگار که آسمان بیروت هم، سوگوار بود. باد بر پرچمهای زرد حزبالله میوزید و صدای اذان از فراز منارهها، با زمزمه جمعیت درهم میآمیخت. پیرزنی بر بالکن، چشمانش را به خیابان دوخته بود، گوشه روسریاش را گرفته و اشکش را پنهان میکرد. جوانی از ته خیابان میدوید. رادیوی کوچکی در دست داشت و تکرار میکرد: «سید… سید… سخن میگوید!» صدای او با صدای قدمهای نیروهای امنیتی که مسیر را باز میکردند، گره خورده بود. در میان ازدحام، اما هیچ بینظمی نبود، فقط انتظار بود. انتظاری که سالها بر شانههای این مردم سنگینی میکرد، از اشغال ۱۹۸۲ تا جنگ ۳۳ روزه. این کوچهها، روزی صدای انفجار گلوله و بوی باروت را حمل کردند و امروز بوی گلاب و اسپند را! و از آن سوی این همه نقش و رنگ، مردی که از دل همین کوچهها برخاسته بود، آمده بود تا بار دیگر بگوید: «مقاومت تنها یک تاکتیک نیست، بلکه نفسکشیدن این مردم است!» (۱) در سیمای او ردی از خستگی نبود، هرچند که سالهای سال را در سنگرِ مقابله با ارتشهای تا دندان مسلح سپری کرده بود. چشمانی آرام، صدایی که نه از بلندگوها، که از اعماق ایمان میآمد. سید حسن نصرالله، رمزِ پیوندی بود که تاریخ و منطقه ما کم داشت: همآوایی میان «قله فرماندهی» و «بدنه مردمی»، که در قصههای مقاومت ایران، فلسطین و لبنان ریشه داشت. همان نخ نامرئی که از دل دفاع مقدس هشت ساله ما میگذرد، به جنوب لبنان میرسد و در تونلهای غزه ادامه مییابد. این روزها جهان پر از صداست، اما صدای این مرد، سنگینتر از غرش سلاحهای دشمن میآید! صدایی نه برای فتح خاک، که برای حفظ کرامت انسان. همین صدایی است که امروز میخواهیم، قصهاش را از خاک برجالبراجنه تا نبض خاورمیانه واگویه کنیم.
شکلگیری شخصیت
سید حسن عبدالکریم نصرالله در ۳۱ اوت ۱۹۶۰، در محله برجالبراجنه بیروت، منطقهای که بعدها به کانونی از درد و مقاومت تبدیل شد، به دنیا آمد. خانوادهاش در جنوب لبنان، ساده زیست، مذهبی و ریشهدار بودند. پدرش، خیاطی آبرومند و مادرش زنی خانهدار با روحیهای استوار بود، که کودکی سیدحسن را با آیات قرآن، داستانهای زندگی اهلبیت (ع) و خاطرات جنگ ۱۹۴۸ فلسطین پر کرد. (۲) در کوچههایی که بوی نَمِ باران با صدای مؤذن در هم میآمیخت، حسن نوجوانی آرام، اما جستوجوگر بود. مدرسه را جدی میگرفت، اما بیش از کتابهای درسی، به قصههایی دل داده بود که از رادیو بغداد یا دمشق، درباره مقاومت فلسطینیان پخش میشد. همان جا بود که نخستین جرقههای اندیشه مبارزه، در ذهنش روشن شدند.
در سال ۱۹۷۶، هنگامی که لبنان در آتش جنگ داخلی میسوخت و اسرائیل از جنوب فشار میآورد، سید حسن به عراق رفت تا در حوزه علمیه نجف، دروس دینی علوم را نزد استادانی، چون شهید آیت الله سید محمدباقر صدر بیاموزد. (۳) این سفر نهتنها او را به عمق معارف شیعی پیوند داد، بلکه مفاهیم سیاسی اسلام و ایده «ولایت فقیه» را نیز، برایش تبیین نمود. فشارهای رژیم بعث چندان بیرحمانه بود، که بسیاری از طلاب لبنانی از جمله نصرالله، به ایران یا لبنان بازگشتند. او پس از مدتی کوتاه حضور در قم (۴) در سالهایی که گروه تازهتأسیس «حزبالله» شکل میگرفت، به لبنان بازگشت. اینجا دیگر سید حسنِ نوجوان به مردی بدل شده بود، که «میدان» را نه فقط در کتاب، که در خیابان و سنگر تجربه میکرد. از همان ابتدا، جمعکردن نیروهای مردمی و ایجاد پیوند با بدنه جامعه، اولویت او بود. چیزی که بعدها در مقام دبیرکلی، به امضای سیاسیاش تبدیل شد.
ورود به تشکل و کادر رهبری حزبالله
بازگشت سید حسن نصرالله به لبنان، همزمان شد با روزهای آتش و خون، تابستان ۱۹۸۲. ارتش اسرائیل طی یک عملیات، بخشهای بزرگی از جنوب لبنان را اشغال کرد! ساختمانها متلاشی، اردوگاههای زیر آتشِ فلسطینیان و هزاران انسان آواره در جادهها، صحنههایی بودند که از آن دوره در ذهن سید حک شدند. (۵) در همین بسترِ ملتهب، هستههای نخستین حزبالله از جوانان شیعهای شکل گرفت، که در مدارس دینی، مساجد و کوچهپسکوچههای ضاحیه به هم پیوسته بودند. نصرالله از همان ابتدا، در شاخه نظامی حزب فعال شد. کارِ او سازماندهی گروههای کوچک، همراه با آموزشهای پنهانی و جذب نیرو از روستاهای جنوب بود. رابطه نزدیکش با شهید سید عباس موسوی، نه تنها از جنبه ایدئولوژیک، بلکه در سبک رهبری وی نیز اثر تعیینکننده داشت.(۶)
وقتی در فوریه ۱۹۹۲، بالگردهای اسرائیلی خودروی حاملِ سید عباس موسوی و خانوادهاش را هدف قرار دادند، شوک و اندوه سراسر لبنان را فراگرفت. اما همین حادثه، نقطهای بود که مسیر زندگی سید حسن را تغییر داد. شورای رهبری حزبالله، با وجود سن کم او (۳۲ سال)، وی را بهعنوان دبیرکل انتخاب کرد. تصمیمی که ریسک بالایی داشت: یک رهبر جوان، در رأس سازمانی که همزمان باید با ارتش اسرائیل، دولت لبنان و دهها بازیگر منطقهای و بینالمللی به چالش میپرداخت. اما نصرالله از همان نخستین سخنرانی بهعنوان دبیرکل، معادله را روشن کرد: «ما خواستار آزادی خاک خود، آزادی اسیرانمان و پایان اشغالگری هستیم و اگر این امر با مذاکره انجام نشود، با مقاومت مسلحانه آن را محقق میکنیم!». نصرالله در دهه نخست رهبریاش، نه تنها بُعد نظامی حزب را گسترش داد (از واحدهای کوچک چریکی، به شبکهای منسجم و مسلح به موشکهای برد متوسط و طولانی)، بلکه هویت رسانهای حزبالله را نیز تثبیت کرد: المَنار، رادیو النور و شبکهای از نشریات و بیانیهها، که روایت مقاومت را به افکار عمومی منطقه تزریق میکردند. (۷) از همین مرحله بود که سید، بهعنوان «صدای مقاومت» شناخته شد. صدایی که هم در نبرد و هم در گفتوگو، آرام، ولی قاطع بود.
چالشهای بزرگ و پیروزیهای بزرگ
۱. آزادسازی جنوب لبنان (۲۰۰۰)
در اواخر دهه ۹۰ میلادی، پس از سالها نبرد فرسایشی و عملیاتهای چریکی هدفمند، ارتش اسرائیل که از ۱۹۸۲ در مناطق وسیعی از جنوب لبنان مستقر بود، بهتدریج زیر فشار داخلی و بینالمللی، وادار به عقبنشینی شد. حزبالله با رهبری سید حسن نصرالله، استراتژی «ضربههای کوتاه و پیوسته» را در پیش گرفت: کمینهای دقیق، هدفگیری واحدهای زرهی و حملات غافلگیرانه به پایگاههای مرزی. این روش، نیروی برتر تکنولوژیک اسرائیل را بیاثر کرد و روحیه نظامیان آن را فرسوده ساخت. (۸) در ۲۵ مه ۲۰۰۰، اسرائیل بدون قید و شرط، جنوب لبنان را ترک کرد! رویدادی که بهعنوان نخستین پیروزی آشکار یک جنبش عربی بر ارتش اسرائیل، شناخته شد. نصرالله در همان روز طی یک سخنرانیگفت: «امروز لبنان آزاد است و جنوبش سرفراز، این پیروزی را به خون شهیدان و صبر مادران هدیه میکنیم...» (۹)
۲- جنگ ۳۳ روزه (۲۰۰۶)
۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶، واحدی از نیروهای مقاومت در عملیاتی مرزی، دو سرباز اسرائیلی را اسیر کردند. تلآویو با حملهای گسترده هوایی و زمینی و به تصور نابودی حزبالله، جنگی را آغاز کرد که ۳۳ روز به طول انجامید، اما معادله برعکس شد: موشکهای حزبالله تا عمق خاک اسرائیل فرود آمدند، ناوچه «حانیت» هدف قرار گرفت و شهرکهای شمال اسرائیل تخلیه شدند. (۱۰) در تمام طول جنگ، نصرالله با حضور رسانهای مداوم - هر چند از مکانهای ناشناس – روحیه مردم را امیدوار نگاه داشت. جمله معروفش در روز هشتم جنگ: «مفاجأة! به شما وعده دادهایم و اکنون آن را محقق کردیم!» (۱۱) بهعنوان نماد اعتماد به نفس مقاومت در حافظه جمعی ماندگار شد. پایان جنگ نه تنها بقای حزبالله را تثبیت کرد، بلکه سید حسن را به رهبر محبوب بخش بزرگی از جهان عرب تبدیل نمود. (۱۲)
۳- مقابله با تهدیدهای داخلی و منطقهای
پس از سال ۲۰۰۶، حزبالله با فشارهای سیاسی داخلی، از بحرانهای کابینه گرفته تا مسئله دادگاه ویژه ترور رفیق حریری و خطرات بیرونی مانند جنگ سوریه روبهرو شد. نقش نصرالله در تصمیمگیری برای ورود به جنگ سوریه و در حمایت از دولت دمشق، یکی از بحثبرانگیزترین، اما راهبردیترین مداخلات حزبالله بود. او این اقدام را، «دفاع پیشدستانه» برای جلوگیری از گسترش تروریسم به لبنان قلمداد میکرد. (۱۳) با وجود برخی انتقادات، این حضور میدان سوریه را به تجربهای تازه برای نیروهای حزبالله، از تاکتیکهای عملیات شهری، تا هماهنگی با ارتشهای متحد تبدیل کرد.
چالشهای جدید، تصویر رسانهای و جایگاه منطقهای
۱- چالشهای داخلی
حزبالله بهعنوان یک بازیگر قدرتمند در لبنان، همواره ناچار بوده که بین تعهدات ملی و اولویتهای هویتی ــ ایدئولوژیک خود، تعادل ایجاد کند. سید حسن نصرالله بارها متهم میشد، که منافع محور مقاومت را بر مصالح حکومتی لبنان ترجیح میدهد! بحرانهای اقتصادی اخیر، بهویژه فروپاشی ارزش لیر لبنان، فشار اجتماعی شدیدی را بر حزب وارد کرد. در این فضای ملتهب، او تلاش کرد با شبکههای خدماترسانی وابسته به حزبالله ــ از بیمارستانها و مدارس گرفته، تا واحدهای توزیع سوخت ــ بخشی از فشارها را کاهش دهد. (۱۴)
۲- چالشهای خارجی
ایالات متحده و اتحادیه اروپا، از سال ۱۹۹۵ حزبالله را در فهرست گروههای تروریستی قرار دادند و تحریمهای مالی گستردهای را، علیه رهبران این جریان و حامیانش اعمال کردند. اسرائیل نیز با عملیات اطلاعاتی و ترور فرماندهان ارشد حزبالله مانند شهید عماد مغنیه، سعی در تضعیف ساختار فرماندهی این جریان داشت. نصرالله در واکنش، با ایجاد سیستم امنیتی چندلایه، هم جلوی نفوذ نیروهای دشمن را گرفت و هم پیام «مصونیت نسبی رهبران مقاومت» را به حامیان منتقل کرد. (۱۵)
۳- چالش تصویر رسانهای
چهره سید حسن نصرالله در رسانههای مختلف، به دو تصویر کاملاً متضاد تقسیم میشد: برای هوادارانش، او «سید مقاومت» بود. مردی که با صداقت سخن میگفت و در میان رهبران منطقهای، نزدیکترین رابطه را با تودهها داشت. برای مخالفانش، او نماد نفوذ ایران در لبنان و عامل بیثباتی منطقهای قلمداد میشد. بهواسطه مهارت نصرالله در سخنرانی، بسیاری از پیامهای او، حتی توسط مخالفانش شنیده میشدند! تدوین دقیق جملات و عبارات، استفاده از مرجعیت دینی و ادبیات عاطفی، همگی بخشی از «دیپلماسی روایتِ» او بود. (۱۶)
«حلقه وصل» در محور مقاومت
سید حسن نهتنها رهبر حزبالله، که حلقه پیوند شبکهای از گروهها و جنبشهای مقاومت در منطقه بود: از حماس در غزه، تا انصارالله در یمن و نظامیان همپیمان در عراق و سوریه. روابط او با تهران، نه محدود به دریافت کمک یا مشاوره، بلکه بر پایه یک چارچوب ایدئولوژیک مشترک و هماهنگی استراتژیک بود. این جایگاه باعث شد تا بسیاری از تحلیلگران غربی، او را «ژنرال بیارتش» بنامند! رهبری که جغرافیای نفوذش، مرزهای کشورش را درنوردیده بود. (۱۷) وقتی از تأثیر سید حسن نصرالله سخن میگوییم، ناچاریم فراتر از نقش او در یک سازمان نظامی برویم. او نهتنها دبیرکل حزبالله، که معمار یک جریان چند بُعدی در سیاست و فرهنگ مقاومت بود، جریانی که میدان نبرد را با میدان روایت پیوند زد.
تأثیرِ کلان بر ساختار حزبالله
«سید» حزبالله را از یک گروه چریکی محدود در دهه ۸۰، به یک ساختار چندلایه با بازوهای نظامی، اجتماعی، رسانهای و سیاسی ارتقا داد. این سازمان امروز صاحب سیستم موشکی پیشرفته، شبکه اطلاعاتی داخلی و خارجی و زیرساختهای خدماترسانی مستقل است. حضور او در رأس هرم، با سبک رهبری «در کنار مردم بودن» و مشارکت فعال در تصمیمگیریهای کلان، مانع از شکاف بین فرماندهی و بدنه شد، چیزی که در تجربههای تاریخی لبنان و حتی ایران، غالباً عامل شکست بوده است.
تأثیر گسترده بر معادلات منطقهای
با وجود محدود بودن جغرافیای لبنان، نصرالله حوزه نفوذ سیاسی و امنیتی حزبالله را، تا مرزهای فلسطین، سوریه، عراق و یمن گسترش داد. این «شبکه همهدف» که به محور مقاومت معروف است، نه بر پایه معاهدات رسمی بین دولتی، بلکه با پیوندهای ایدئولوژیک و هماهنگیهای عملیاتی شکل گرفت. به گفته بسا تحلیل گران، این ساختار توانسته است که در اغلب اوقات، «توازن بازدارندگی» را در برابر قدرت نظامی اسرائیل ایجاد کند.
مدیریت کم بدیلِ «جنگ روایت ها»
یکی از عرصههایی که نصرالله در آن بیرقیب به نظر میرسید، مدیریت جنگ روایتها بود. او با هر سخنرانی، نه فقط مخاطب داخلی، بلکه افکار عمومی جهان عرب و تحلیلگران غربی را هدف میگرفت. انتخاب هوشمندانه زمانبندی سخنرانیها - اغلب پس از یک حادثه مهم - تأثیر روانی مضاعفی بر حریف داشت و گاه با یک جمله، بازار بورس تلآویو یا فضای رسانهای اسرائیل را، دچار شوک و سردرگمی میکرد. (۱۸)
تحلیل شرایطِ پس از نصرالله
پاییز سال گذشته خبر آمد که «سید مقاومت»، در یکی از دقیقترین عملیاتهای هدفگیری تاریخ رژیم صهیونیستی، به شکلی که دشمنان نیز آن را «فجیع» و «غیرمتعارف» خواندند، به شهادت رسیده است. این واقعه نهتنها یک فقدان تلخ برای یاران و علاقمندانِ آن بزرگ، که زلزلهای برای محور مقاومت و جهان عرب بود. بیروت، غزه، صنعا و بغداد در آن روز، در سکوتی سنگین فرو رفتند، اما از دل همان سکوت، فریاد رسا و همیشگی سید به گوش رسید: «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة».
میراث «سید مقاومت»
میراث نصرالله در کشورهای محور مقاومت و حتی جهان اسلام، فراتر از حضورش در مقام دبیرکلی یک حزب ارزیابی میشود. او یک نظام چرخش فرماندهی ایجاد کرد و شوراهایی را شکل داد، که در غیاب رهبری کاریزماتیک، چون او نیز، بتوانند تصمیمهای استراتژیک بگیرند. این زیرساخت، در نخستین روزهای بعد از شهادتش، از فروپاشی روانی و عملیاتی جلوگیری کرد. یگانهای نظامی، رسانهای و خدمات اجتماعی، بلافاصله با صدور بیانیهو اقدامات میدانی، پیام «تداوم مسیر» را به داخل و خارج مخابره کردند. (۱۹)
بازتاب منطقهای و جهانی یک فقدان
شهادتِ «سید»، موجی از واکنشها را برانگیخت. در رسانههای محور مقاومت، از المیادین تا پرستیوی، این حادثه نه بهعنوان پایان، بلکه اوج یک مسیر روایت شد. در سوی دیگر، برخی تحلیلگران غربی مانند رابرت فیسک در ایندیپندنت و جیلان عطار در ال مونیتور نوشتند، که این ترور اگرچه در کوتاهمدت به ضرر توان عملیاتی حزبالله خواهد بود، اما در بلندمدت به تثبیت نمادین ایدئولوژی مقاومت کمک میکند.
تأثیر یک شهادت بر توازن قوا
در هفتههای پس از شهادت نصرالله، شاخههای مختلفِ محور مقاومت در غزه، عراق و یمن، عملیاتهای هماهنگی را ترتیب دادند که بهزعم کارشناسان نظامی، تلاشی آگاهانه برای ارسال این پیام بود، که «شهادت نصرالله» نه تنها حرکت جریان مقاومت را متوقف نکرده، بلکه آن را منسجمتر و پیوستهتر ساخته است. این نشان میدهد که نصرالله توانست پیش از شهادتش، پیوندی ارگانیک و نه صرفاً تاکتیکی میان جبههها برقرار کند.
نگاهی به آینده بدونِ «آقای دبیرکل»
اکنون که جسمِ «سید» حضور ندارد، سه سناریوی اصلی مطرحند:
۱- سناریوی تکثیر رهبران: چهرههای میانی مجموعه، بخشی از کاریزمای نصرالله را در قالب تیمی بازتولید میکنند و از تمرکز بیشازحد قدرت در یک فرد، میپرهیزند.
۲- سناریوی فرماندهی سایه: ممکن است که جانشین، به شکل مستقیم کمتر دیده شود و بیشتر بهعنوان مدیرِ در سایه میدان عمل کند، در حالی که روایت و چهره عمومی حزبالله، توسط دیگران پوشش داده میشود.
۳- سناریوی چرخش راهبردی: تمرکز نسبی بر سیاست داخلی و جامعه لبنان، برای کاهش فشار خارجی و بازسازی پس از ضربه.
کلام آخر
سید حسن نصرالله در کالبد خاکیاش دیگر در میان ما نیست، اما در حافظه محور مقاومت، به سانِ فصل مهمی از تاریخ ایستادگی ماندگار شد. او شکافهای تاریخی میان فرماندهی و مردم را پر کرد و الگویی آفرید، که نشان داد حتی بدون ارتش رسمی و برخورداری از کرسی در اجلاسهای جهانی، میتوان موازنه قوا را تغییر داد. پیام او ساده، اما ژرف بود: «ما مردانی هستیم، که جز با عزت زندگی نمیکنیم و جز به شهادت نمیاندیشیم...». اینک این پیام، نه فقط بر زبان حامیانش در ضاحیه و غزه، که در گوشههای ناشناخته جهان، توسط هر کسی که در برابر سلطهگری میایستد، تکرار میشود. سید با زندگی و شهادتش، این حقیقت را اثبات کرد که مقاومت، پیش از آنکه نام یک ائتلاف یا وصفی از یک جغرافیا باشد، نام یک شیوه زندگی است. شاید از همین جاست، که داستان او به آغاز برمیگردد: همان صبح ابری بیروت. جز اینکه امروز، مهِ صبحگاهی دیگر پیشدرآمد شکست نیست. سوگندی است که نسلهای آینده بر مزارش خواهند خوردف قسم به ادامه راهی که از برجالبراجنه شروع شد و به قلب هر انسان آزادهای ختم میشود!
*پاورقیها در سرویس تاریخ موجودند.