جوان آنلاین: تلویزیون ایران در سالهای اخیر با چالش بزرگی روبهرو بودهاست: چگونه میتوان مخاطب خسته از فرمولهای تکراری را پای قاب نگه داشت؟ برنامه «خط قرمز» در شبکه ۳، پاسخی تازه به این پرسش است؛ برنامهای که با محوریت روایتهای انسانی و اجتماعی، سعی دارد قاب تلویزیون را به آیینهای از زندگی واقعی مردم بدل کند.
این برنامه که از شهریور ۱۴۰۴ روی آنتن رفته و حوالی ساعت ۱۹ پخش میشود، هر قسمت را به یک «روایت تغییر» اختصاص دادهاست. در «خط قرمز»، خبری از چهرههای مشهور یا گفتوگوهای تکراری نیست، بلکه آدمهای معمولی، با قصههای غیرمعمولیشان، در مرکز قاب قرار گرفتهاند. عنوانهای قسمتها خود گویای مسیر متفاوت برنامه است: «روایت مانا»، «قصه ریحانه»، «از لندن تا تهران؛ اشتیاق بازگشت به وطن!» یا «ترس: چه شد که یک ایرانی وطن را فروخت!». این تنوع موضوعی نشان میدهد که هدف سازندگان، ارائه برشی چندلایه از زندگی اجتماعی امروز ایران است؛ از دغدغههای جوانان و مهاجرت گرفته تا هویت، بازگشت و حتی خیانت.
نکته جذاب «خط قرمز» در همین انتخاب سوژههاست. برنامه از ابتدا تصمیم گرفته به حاشیهها و خط قرمزهای جامعه نزدیک شود؛ قصههایی که اغلب در رسانهها شنیده نمیشوند. وقتی در یک قسمت به اشتیاق بازگشت مهاجران به وطن پرداخته میشود یا در قسمتی دیگر به ترس و از دست دادن اعتماد، این پیام را به مخاطب منتقل میکند که «قصه تو هم شنیده میشود». به بیان دیگر، «خط قرمز» به جای آنکه برنامهای صرفاً روایتگر باشد، به برنامهای همدل و شنونده تبدیل شده است. اما این شکل از برنامهسازی فقط بعد اجتماعی ندارد؛ بعد فرهنگی و حتی اقتصادی آن هم مهم است. فرهنگی از آن جهت که تلویزیون را دوباره به رسانهای برای گفتوگو تبدیل میکند، نه فقط ابزار سرگرمی. اقتصادی از این منظر که جذب مخاطب تازه، افزایش تعامل در فضای مجازی و بازتولید محتوا در قالبهای کوتاه، میتواند این برنامه را به یک برند رسانهای سودآور تبدیل کند؛ چیزی که تلویزیون ایران در سالهای اخیر سخت به آن نیاز داشتهاست. موفقیت «خط قرمز» البته تصادفی نیست. برنامه با استفاده از قالب مستند- روایی کوتاه، زبان ساده و لحن انسانی، به سراغ سوژهها میرود. حضور فعال آن در فضای مجازی (از جمله صفحه اینستاگرامی رسمی) هم باعث شده قصهها بعد از پخش در تلویزیون، در شبکههای اجتماعی ادامه پیدا کنند؛ اتفاقی که نشاندهنده تغییر راهبرد رسانه ملی در جذب مخاطب است. در عین حال، این برنامه با چالشهایی جدی هم مواجه است. تکرار سوژهها، روایتهای بیش از حد تلخ یا فاصله گرفتن از زبان مردم میتواند مخاطب را خسته کند. برای ماندگاری «خط قرمز»، حفظ صداقت روایتها، پرهیز از تبلیغزدگی و استفاده از پژوهش دقیق در انتخاب سوژهها حیاتی است. اگر این موارد رعایت شود، برنامه میتواند به مرجع روایتهای واقعی جامعه ایران بدل شود.
آنچه «خط قرمز» را از بسیاری برنامههای تلویزیونی جدا میکند، ترکیب درد و امید در روایتهاست. این برنامه تنها به طرح مشکلات نمیپردازد؛ در دل هر روایت، جرقهای از تغییر و امکان تحول را هم نشان میدهد. همین نگاه است که آن را از یک برنامه مستند ساده فراتر برده و به پلتفرمی برای گفتوگو میان رسانه و مردم تبدیل کردهاست. رسانه ملی در مقطع کنونی بیش از هر زمان دیگر نیازمند چنین تولیداتی است؛ برنامههایی که نه در قله قاف که در دل جامعه باشند؛ قصههایی که نه از بالا به پایین که از دل زندگی روایت شوند. «خط قرمز» با همین ویژگیها توانسته مرزهای تلویزیون را جابهجا کند و نشان دهد هنوز میتوان مخاطب را با روایتهای واقعی پای قاب نگه داشت. اگر این روند ادامه یابد و حمایت هوشمندانه شبکه ۳ و مدیران رسانه ملی از آن تداوم داشتهباشد، «خط قرمز» فقط یک برنامه تلویزیونی نخواهد بود، بلکه تبدیل به جریان فرهنگی تازهای میشود که مخاطب در آن، نه صرفاً بیننده که راوی زندگی خویش است. این همان مسیری است که تلویزیون امروز ایران برای بازگشت به جایگاه نخست خود نیاز دارد؛ مسیری که «خط قرمز» آغاز کردهاست.