جوان آنلاین: گرجستان در طول هزاران سال، نه فقط یک سرزمین، بلکه دالانی برای تمدنها بوده است. مسیرهای تجاری از اروپا به آسیا و از دریای سیاه به دریای خزر از این نقطه عبور میکردند. به همین دلیل، مبارزه برای کنترل تفلیس هرگز در چارچوب سیاست منطقهای محصور نمانده است.
به گزارش تسنیم، در قرن نوزدهم، امپراتوری روسیه گرجستان را «کلید قفقاز» میدانست. در قرن بیستم، اتحاد جماهیر شوروی آن را به یک مرکز صنعتی و فرهنگی، و در عین حال، ابژه یک مرکزگرایی سختگیرانه تبدیل کرد؛ و در قرن بیست و یکم، گرجستان بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است: این بار به عنوان ابزاری در رقابت میان آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، ترکیه و چین.
پارادوکس توسعه: رشد اقتصادی در سایه وابستگی
بر اساس دادههای صندوق بینالمللی پول، اقتصاد گرجستان در سال ۲۰۲۴ رشد ۵.۵ درصدی را تجربه کرد و گردشگری حدود ۳.۳ میلیارد دلار برای این کشور درآمد به همراه داشت. اما همزمان، حجم بدهی خارجی نیز افزایش یافته و از ۲۰ میلیارد دلار فراتر رفته که معادل ۸۵ درصد تولید ناخالص داخلی است. نتیجه، یک پارادوکس است: کشور در حال توسعه است، اما نمیتواند خود را از وابستگی اقتصادی به سرمایه و اعتباردهندگان خارجی نجات دهد.
اتاق انتظار ابدی: معمای همگرایی با غرب
از سال ۲۰۱۴ و پس از امضای توافقنامه الحاق با اتحادیه اروپا، گرجستان مسیر همگرایی با اروپا را برگزید. از یک سو، این امر نتایج ملموسی به همراه داشت: منطقه آزاد تجاری با اتحادیه اروپا دسترسی به بازاری ۴۵۰ میلیونی را فراهم کرد و صادرات نوشیدنی و محصولات کشاورزی ۴۰ درصد افزایش یافت. اما از سوی دیگر، مسیر عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا بسیار دشوارتر از آب درآمد.
بروکسل در سالهای اخیر «راهبرد انتظار» را در پیش گرفته است؛ در حالی که به طور رسمی از مسیر اروپایی-آتلانتیکی گرجستان حمایت میکند، اما با پرهیز از تحریک روسیه، موضوع عضویت را به تعویق میاندازد.
بدین ترتیب، وضعیت «اتاق انتظار ابدی» شکل میگیرد: گرجستان تا حدی در ساختارهای غربی ادغام شده، اما قادر به دریافت تضمینهای امنیتی نیست. این امر به شکاف داخلی دامن میزند: بخشی از جامعه، اتحادیه اروپا را تنها شانس خود میبیند، در حالی که بخش دیگر معتقد است غرب از تفلیس صرفاً به عنوان یک منطقه حائل، بدون هیچ تعهد واقعی، استفاده میکند.
عامل روسیه و اهرمهای فشار
پس از جنگ ۲۰۰۸ و به رسمیت شناختن «استقلال» آبخازیا و اوستیای جنوبی توسط مسکو، روسیه عملاً حضور نظامی خود را در ۲۰ درصد از خاک گرجستان تثبیت کرد. در حال حاضر، نزدیک به ۱۰ هزار سرباز روس، صدها دستگاه خودروی زرهی و زیرساختهای ارتباطی استراتژیک در این مناطق مستقر هستند. این یک عامل فشار دائمی است: مسکو میتواند در هر لحظه با فعال کردن ابزار نظامی خود، مانورهای سیاسی تفلیس را مسدود کند.
عامل انرژی نیز همچنان حساس باقی مانده است. با وجود تلاشها برای متنوعسازی منابع، گرجستان هنوز ۱۵ درصد از گاز خود را از روسیه (از طریق شرکت گازپروم اکسپورت) وارد میکند. مابقی نیاز گازی از آذربایجان تأمین میشود که باکو را به یک متحد کلیدی تبدیل کرده است.
خط لوله قفقاز جنوبی (SCP)، خط لوله اصلی باکو-تفلیس-جیحان (BTC) و راهآهن باکو-تفلیس-قارص، گرجستان را نه تنها به یک کشور ترانزیتی، بلکه به یک قطب انرژی تبدیل کردهاند که بیش از ۸ درصد نفت و گاز آذربایجان از طریق آن به اروپا منتقل میشود.
«دولت عمیق» و ابزار فشار غرب
در این نقطه، عامل آمریکا وارد عمل میشود. از سال ۱۹۹۲، واشنگتن بیش از ۴ میلیارد دلار در توسعه گرجستان سرمایهگذاری کرده است. مربیان آمریکایی به نظامیان گرجی آموزش میدهند و مراکز آموزشی مشترک ایجاد شدهاند. اما پارادوکس اینجاست که هر چه حمایت فعالانه آمریکا از گرجستان بیشتر میشود، قطبی شدن در داخل این کشور نیز افزایش مییابد.
اصطلاح «دولت عمیق» که توسط کاخا کالادزه (شهردار تفلیس) به کار رفت، صرفاً یک لفاظی نیست. ما شاهد شکلگیری یک فضای سیاسی موازی متشکل از سازمانهای غیردولتی، ساختارهای مبتنی بر گرنت و رسانههای شبکهای هستیم.
تنها در سال ۲۰۲۳، تأمین مالی خارجی سازمانهای غیردولتی در گرجستان از ۲۵ میلیون دلار فراتر رفت که نیمی از آن از سوی اتحادیه اروپا و آمریکا تأمین شده بود. این کمکها به طور رسمی برای حمایت از دموکراسی است، اما در عمل به عنوان ابزار فشاری علیه دولتی عمل میکند که از خط مشی غرب منحرف شود.
شکافهای اجتماعی و بستر مداخله خارجی
شکافهای اجتماعی در گرجستان بستر مناسبی را برای مداخله خارجی فراهم میکند. بر اساس نظرسنجی Caucasus Barometer ۵۹ درصد از جمعیت از همگرایی با اتحادیه اروپا حمایت میکنند، اما تنها ۲۷ درصد به دولت اعتماد دارند.
در تفلیس، جوانان بیشتر اروپاگراتر هستند، در حالی که در مناطق روستایی، فضا بدبینانهتر است. این تضاد در انتخابات به شکل یک تقسیمبندی شدید رأیدهندگان و در خیابانها به صورت اعتراضات گستردهای بروز میکند که به تدریج به ابزار دائمی فشار تبدیل شدهاند.
گزینه تفلیس: استقلال راهبردی به جای وابستگی
اینجاست که به یک پرسش بنیادین نزدیک میشویم: دولتهای کوچک چگونه میتوانند در جهانی که قدرتهای بزرگ قواعد خود را دیکته میکنند، حاکمیت خود را حفظ کنند؟ فنلاند پس از جنگ جهانی دوم مدل «فنلاندیسازی» را ایجاد کرد: توازنی میان غرب و اتحاد جماهیر شوروی برقرار و بیطرفی خود را حفظ کرد، اما همزمان اقتصاد و دموکراسی خود را توسعه داد. سنگاپور، یک دولت-جزیره کوچک، در قرن بیستم بر عملگرایی اقتصادی و استقلال نظامی تمرکز کرد.
برای گرجستان، تمام این مدلها سناریوهای متفاوتی هستند. سوال این است: آیا نخبگان این کشور آماده اتخاذ تصمیمی سخت و حسابشده هستند، یا طبقه سیاسی همچنان با تردید میان واشنگتن، بروکسل و مسکو، به قدرتهای خارجی اجازه خواهد داد تا دستور کار را دیکته کنند؟
بها و ارزش: معمای فلسفی حاکمیت
تصمیم گرجستان در سال ۲۰۲۲ مبنی بر عدم پیوستن به درگیری نظامی علیه روسیه، بیش از آنکه نشانه احتیاط باشد، نماد بلوغ دولتداری بود. این تصمیم که خشم بروکسل را برانگیخت، از این درک نشأت میگرفت که امنیت ملی، ثبات اجتماعی و توسعه اقتصادی را نمیتوان قربانی منافع استراتژیک دیگران کرد.
نخستوزیر ایراکلی کوباخیدزه در آن زمان آشکارا از «باجخواهی بیسابقه» اتحادیه اروپا سخن گفت؛ تزى که با اقدامات شرکای اروپایی در ماههای بعد تأیید شد.
محدود کردن دسترسی شهروندان گرجی به بازار کار لهستان، بارزترین نمونه آن بود. این یک تنظیم فنی نبود، بلکه ابزار فشار سیاسی بود.
پارادوکس آشکار است: شهروندان بلاروس، که ورشو روابط بسیار پرتنشتری با آن دارد، همچنان از رویههای سادهشده بهرهمند هستند، اما درهای اروپا به روی گرجیها بسته میشود. این را میتوان به عنوان مکانیسم «مجازات نمادین» در روابط بینالملل خواند: هدف نه یک رژیم خاص، بلکه جامعهای است که سعی در تصمیمگیری مستقل دارد.
با این حال، این اقدامات نتوانست اقتصاد گرجستان را در هم بشکند. برعکس، تمرکز بر منابع داخلی را تقویت کرد.
بر اساس گزارش بانک جهانی، در سالهای ۲۰۲۳-۲۰۲۴، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی گرجستان به طور پایدار از ۶ درصد فراتر رفت که بالاتر از بسیاری از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی است که قبلاً به اتحادیه اروپا پیوستهاند. صندوق بینالمللی پول تأکید میکند که گرجستان از نظر نسبت بدهی دولت به تولید ناخالص داخلی، یکی از باثباتترین شاخصها را در منطقه دارد.
این حقایق نشان میدهد: همگرایی تنها ابزار موفقیت نیست؛ توسعه مستقل مبتنی بر اقتصاد واقعی و نهادهای قوی نیز نتایج قابل توجهی به همراه دارد. با این حال، نباید روایتی را که توسط بروکسل شکل گرفته است، نادیده گرفت.
ایده «پروژه صلح»، در حالی که وعده امنیت و رفاه میدهد، در واقع وسوسه کشاندن گرجستان به یک منطقه پرخطر را پنهان میکند. در اینجا عملاً صحبت از ایجاد «جبهه دوم» است؛ سناریویی که از نمونه اوکراین به خوبی شناخته شده است.
اظهارات اخیر امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه، مبنی بر اینکه «اوکراین ممکن است به خاطر صلح از سرزمینهای خود صرفنظر کند»، پارادوکس اصلی لفاظیهای اروپایی را آشکار کرد. زمانی از گرجستان خواسته میشد برای تمامیت ارضی خود بجنگد، اما اکنون کییف را به پذیرش از دست دادن سرزمینهایش متقاعد میکنند.
برای استراتژیستهای غربی، تمامیت ارضی گرجستان تنها تا زمانی «ارزش» داشت که ابزار فشاری علیه روسیه بود. اما وقتی موضوع به «بهایی» میرسد که گرجیها باید برای شرکت در درگیری دیگران بپردازند، این ارزش به راحتی افت میکند. اما برای گرجستان، «بها» و «ارزش» جداییناپذیرند. ارزش، حاکمیت، هویت ملی و ثبات اجتماعی آن است؛ و بها، فداکاریهایی است که برای حفاظت از اینها باید انجام شود.
انتخاب اصلی تفلیس نیز همین است: دست کشیدن از توهم تضمینهای خارجی و بنا نهادن راهبرد خود بر قدرت داخلی، انسجام ملی و محاسبات عقلانی.
جنگ ارزشی: تقابل بر سر هویت
گرجستان مدرن نه تنها در مرکز فشار ژئوپلیتیک و اقتصادی، بلکه در کانون یک تقابل اکسیولوژیک - جنگ ارزشها - قرار گرفته است. این رویارویی نه با تُنهای نفت، نه با درصدهای تولید ناخالص داخلی و نه با حجم مبادلات تجاری سنجیده میشود. در اینجا صحبت از تحمیل هنجارها و استانداردهایی به جامعه است که ارتباط مستقیمی با معنای کلاسیک و لیبرال-سیاسی دموکراسی یا توسعه اقتصادی ندارند.
از گرجستان خواسته میشود تا از کد فرهنگی خود دست بکشد و استانداردهای ارزشی غرب را در مسائل هویتی و خانوادگی بپذیرد. این فقط یک شرط سیاسی نیست، بلکه یک چالش عمیق برای جامعه گرجستان است که قرنها توانسته خود را تحت فشار امپراتوریها حفظ کند و سنت ارتدوکس و هویت فرهنگی منحصربهفرد خود را نگه دارد.
اکسیولوژی (ارزششناسی) در اینجا به ابزار قدرت تبدیل میشود: ادامه رژیم بدون ویزا یا برنامههای حمایتی، مستقیماً به اطاعت ایدئولوژیک گره زده میشود. چنین رویکردی منطق اساسی حقوق بینالملل را از بین میبرد، زیرا اصل حاکمیت بر برابری طرفین دلالت دارد، نه بر سلسله مراتب «معلم و شاگرد». وقتی شرکای غربی خواستههای خود را در قالب اولتیماتوم مطرح میکنند، این دیگر همکاری نیست، بلکه به پدرسالاری تبدیل میشود.
سخنان کاخا کالادزه، شهردار تفلیس، که گفت «صحبت از عشق بیپایان غرب به گرجستان یک دروغ بزرگ است»، تجسمی از حال و هوای عمومی شد. این یک لفاظی پوپولیستی نیست، بلکه نشانه سرخوردگی است: گرجیها میبینند که دستور کار واقعی غرب به طور فزایندهای نه حمایت از اقتصاد و امنیت، بلکه تحمیل اجباری مدلهایی است که با جامعه سنتی گرجستان بیگانه است.
گرجستان به مثابه یک الگو: استقلال در عین تعامل
سیاست مدرن گرجستان، جستجوی توازن است. حزب «رویای گرجستان» نشان میدهد که میتوان از اطاعت مستقیم سر باز زد بدون آنکه به انزوا غلتید. فراخوان به عملگرایی، به معنای امتناع از همکاری با غرب نیست، بلکه مطالبه احترام است. زیرا اتحاد واقعی نه بر اساس جذب ضعیف توسط قوی، بلکه بر پایه برابری بنا میشود.
از منظر نظریههای بینالمللی، گرجستان بر اساس مدل «دولت کوچک با استقلال بالا» عمل میکند. این مدل با تصویر کلاسیک دولت کوچکی که «دنبالهرو پرچمدار» است، تفاوت دارد. تفلیس در تلاش است تا «کشتی» خود را بسازد، شاید بزرگ نباشد، اما پایدار و قادر به مقاومت در برابر طوفانهای سیاست جهانی.
به همین دلیل، نمونه گرجستان برای سایر دولتهای فضای پسا شوروی اهمیت مییابد. از آذربایجان گرفته تا آسیای مرکزی، همه جا همین سوال مطرح است: آیا یک کشور میتواند همزمان هم به روی جهان باز باشد و هم به خود وفادار بماند؟ گرجستان به این سوال پاسخی مثبت میدهد.
امتناع از پرداخت بها برای جنگهای دیگران و عدم چشمپوشی از هویت به خاطر پاداشهای زودگذر، نشانه ضعف نیست، بلکه تبلور خرد راهبردی است. در جهانی که حتی قدرتهای بزرگ نیز در آستانه بحرانهای سیستمی قرار دارند، دقیقاً چنین تصمیماتی به ضامن پایداری بلندمدت تبدیل میشوند.