جوان آنلاین: بنیاد سینمایی فارابی طی سالهای گذشته با چالشهایی جدی در تولید فیلمهای باکیفیت و مورد اقبال مخاطبان مواجه بوده است. بسیاری از آثار تولیدشده در این نهاد، بهرغم برخورداری از حمایتهای مالی و ساختاری نتوانستهاند انتظارات را برآورده کنند و اغلب در گیشه با شکست مواجه شدهاند. تغییر مدیریت در فارابی و انتصاب حامد جعفری - تهیهکننده شناختهشده حوزه انیمیشن ـ امیدهایی تازه نسبت به تحولی ساختاری در مسیر فیلمسازی این بنیاد پدید آورده است. برای بررسی ابعاد این تغییر و ارزیابی وضعیت فعلی تولید در بنیاد سینمایی فارابی، با محمدرضا مقدسیان، منتقد و کارشناس سینما گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
برخی منتقدان معتقدند فارابی دیگر مثل دهه ۶۰ کارکرد ندارد و باید کارکرد آن را در شرایط امروز بازتعریف کرد. از نظر شما چنین گزارهای صحیح و درست است؟
سینمای ایران هم در دهه۶۰ و هم امروز به شکل مستمر، بخش اصلیاش به شکل دولتی و حاکمیتی اداره شده است. همچنین بعضی سازمانها و ارگانها هم به شکل مستقیم و هم به شکل غیرمستقیم برای فیلمسازی هزینههایی انجام میدهند تا برخی مفاهیمی که برای حاکمیت در اولویت است از طریق سینما بیان شود، اما در تمام اینها باید این هدف وجود داشته باشد که فیلمها قابلیت و جذابیتهای سینمایی داشته باشند تا بتوانند مخاطب جذب کنند، بفروشند و به لحاظ اقتصادی توجیه داشته باشند. بحث کیفیتگرایی در دهه ۶۰ به واسطه ظرفیتهایی که در نسل کارگردانان آن زمان وجود داشت، کم و بیش رقم میخورد، اما هر چه به سمت جلو آمدیم شرایط تغییر کرد. همچنین بحثهایی درباره اینکه اقتصاد سینما باید مستقل باشد و فیلمها باید بتوانند پول خودشان را در بیاورند، بیشتر شد، اما سیاستی که اعمال میشد برای اینکه فیلمها بتوانند این کار را انجام بدهند سیاست دقیق و درستی نبود. واقعیت این است که از همان ابتدا تا امروز بیشتر فیلمسازان ما به مثابه گوشت قربانی به بنیاد سینمای فارابی نگاه میکنند. این درباره فیلمسازان نسل جدید بیشتر صدق میکند. از اواخر دهه ۹۰ بخش زیادی از کسانی که سراغ بنیاد سینمایی فارابی میآیند، فکر میکنند بخشی از بودجه فارابی برای فیلمسازی حق و سهم آنهاست.
چرا این تغییر نگاه و رویکرد در فیلمسازان نسبت به فارابی اتفاق افتاد؟
چون در دهه ۶۰ مدیران سینمایی برای اینکه همه فیلمسازهای خوبی که در آن سالها داشتیم امکان فیلمسازی داشته باشند و بتوانند در عرصه باقی بمانند، سراغ تک تک فیلمسازها میرفتند و از آنها میخواستند طرح و ایده بیاورند که نتایج خوبی هم حاصل میشد. این سراغ گرفتن برای این نبود که این سهم شماست که ما پولی به شما رسانده باشیم بلکه مدیران فارابی عقیده داشتند ما سراغ شما میآییم تا استعداد و قابلیتهای فیلمسازی شما هدر نرود. پس آن زمان، چون فیلمسازهای قابلی وجود داشتند، شرایط طوری بود که فیلمهای متعددی تولید میشد. سیاستی که آن زمان جواب میداد بعدتر کارکرد خودش را از دست داد، اما فیلمسازها همچنان نگاهشان به فارابی این بود که چرا فارابی ما را صدا نمیکند و نمیگوید فیلم بسازید. نکتهای را این وسط گم کرده بودند که آیا همچنان همان قابلیت، توانایی و نامهای بزرگ را داریم که فارابی سراغشان برود؟ یعنی آیا ما همچنان آنقدر فیلمساز بزرگ داریم که اگر هزینههای ساخت فیلمشان را تأمین نکنیم، استعدادشان از بین میرود؟ تغییر سیاستهای فرهنگی در دولتهای مختلف باعث شد گروهی از فیلمسازهای مستعد به سمت بودجههای به ظاهر بخش خصوصی سوق پیدا کنند، اما گروهی بودند که نمیخواستند سراغ سرمایههای بیرون از دستگاههای دولتی مثل فارابی بروند و هر روز در بنیاد سینمایی فارابی را از جا در میآوردند که آقا سهم ما چی شد از این سینما؟
یعنی با گذشت زمان فارابی به نهاد تخصیص سهم تبدیل شد؟
دقیقاً! به همین خاطر اگر در بنیاد سینمایی فارابی مثلاً ۱۰ فیلم تولید میشد، دو فیلم فیلمهای قابل اعتنایی بودند و هفت، هشت فیلم به صورت مستقیم یا مشارکتی تولید میشد تا فقط مدیریت اذهان سینماگران اتفاق بیفتد. این در همه دورهها بوده. الان فارابی به یک جایی تبدیل شده که گروهی از فیلمسازها فکر میکنند که باید بروند و سهمشان را از فارابی بگیرند. پس در این فضا تنها چیزی که ملاک قرار نمیگیرد، کیفیت فیلمنامه و فیلم است و این دقیقا خروجی کار را خراب کرده است.
در سال حدود ۴۰۰، ۵۰۰ طرح فیلمنامه به فارابی میرود از بین اینها نمیتوان ۱۰ فیلمنامه خوب برای ساختن فیلم انتخاب کرد؟
من میتوانم تجربه شخصیام را بگویم تا قضاوت اشتباهی نسبت به کسی نداشته باشم. من حدود سه، چهار سال در دوره مدیریت آقای علیرضا تابش در بنیاد سینمای فارابی، عضو شورای اجتماعی فیلمنامهها یا همان فیلمنامههای اجتماعی بودم. تقریبا ما هر هفته چیزی حدود بین پنج تا هفت فیلمنامه یا طرح فیلمنامه را در شورا مطالعه و بررسی میکردیم. حالا حساب کنید اگر ما ۵۰ هفته در سال کار میکردیم و اگر هر هفته پنج فیلمنامه به دست ما میرسید نزدیک ۲۵۰ طرح و فیلمنامه مطالعه میکردیم. ما وقتی فیلمنامه «شنای پروانه» را در شورا مطالعه کردیم همه خوشحال بودیم. نه به خاطر اینکه فیلمنامه «شنای پروانه» فیلمنامه بینقص و درجه یکی است بلکه به این دلیل که فیلمنامههای دیگر به شدت غیرقابل مطالعه بودند، یعنی فیلمنامهها در رعایت اصول اولیه فیلمنامهنویسی مثل رعایت اصول اولیه پرداختن به درام، روایت و شخصیتپردازی مشکل داشتند.
قسمت تلختر ماجرا این بود که بخشی از این فیلمنامهها برای افراد نامدار سینمای ایران بود. کسانی که مدعی بودند و از اساس نمیپذیرفتند که ممکن است فیلمنامهشان خوب نباشد. در واقع تعداد فیلمنامههایی که دستمان میرسید و این قابلیت را داشت که با تمرین و هدایت و رفت و برگشت بتوان آن را اصلاح کرد چیزی حدود پنج درصد بود. من اینجا تأکید کنم ما اصلاً به لحاظ محتوایی در مورد فیلمنامهها نظر نمیدادیم و فقط در مورد ساختار فیلمنامه حرف میزدیم. خاطرم هست که در دوره آقای نقاشزاده و بعد دوره آقای ایل بیگی که در فارابی با آقای تابش همکاری میکردند تصمیم گرفته شد سایتی آماده کنند که در آن لاگ لاین و خلاصه طرح فیلمنامه و شخصیتها نوشته شود. اعتقادمان این بود که اگر فیلمنامهنویسی وقتی از او میپرسیم فیلمنامه شما در مورد چیست نتواند یک لاگ لاین و یک تک خط در مورد فیلمنامهاش به ما بگوید یا نتواند در قالب چند پاراگراف کلیت سیر روایی و پیرنگ اصلی داستان را توضیح بدهد احتمال اینکه فیلمنامهاش دچار مسئله شود زیاد است. این هم اثبات شده بود. یعنی ما میدیدیم فیلمنامههایی که کامل ارسال میشد در طرح اولیهشان دچار مشکل بودند. در نتیجه معمولا ۲۰ درصد فیلمهایی که هر سال تولید میشد قابل دفاع بود، مابقی به واسطه فشارهای بیرونی و ملاحظات به نحوی مورد حمایت قرار میگرفت؛ و انگار با مرور زمان این به یک روال در فارابی تبدیل شد؟
این روند در طول سه، چهار دهه اخیر همیشه برقرار بوده. یعنی چیزی که اولویت نداشته این بوده که این فیلمنامه، آیا فیلمنامه خوبی هست و میتواند به فیلم استانداردی تبدیل شود و با مخاطب برقرار کند یا نه؟ ما در شورا به این سؤالات میپرداختیم ولی چیزی دیگری از بیرون بر فضا حاکم میشد. حتی شخص مدیر عامل بنیادی هم شاید مطلوبش نبود که خیلی از این فیلمها ساخته شود، اما در شرایط مختلف دستشان برای داشتن فیلمنامه خالی بود. چون میگفتند ما باید امسال پنج فیلم بسازیم و در جشنواره حضور داشته باشیم. پس مجبور میشدند بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنند. یا به هرحال فشارهایی باعث میشد که بگویند این سهم آقای فلانی است و باید هزینههای فیلمسازیاش پرداخت شود.
فیلمهای فارابی سال گذشته بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان ضرر دادند بهنظر میرسد این نهاد نیازمند تغییرات اساسی در سازوکار انتخاب و حمایت از پروژههاست. به تازگی آقای جعفری «پیچینگ» را مطرح کردهاند. آیا این روش میتواند سطح کیفی فیلمها را ارتقا دهد؟
اول این را بگویم آقای جعفری خودش بر همین اساس کارهای سینماییاش را ساخته و تجربه بدی در تهیهکنندگی نداشته است. اما نکته خیلی مهمی اینجا مطرح است که ما باید ببینیم که این طرح چطور اجرا میشود و آیا در مسیر اجرا و در جلسات پیچینگ آنجا هم رابطهها بر ضابطهها میچربد یا نه. پیچینگ کارکردی دارد که بسیار مهم است. حداقل دستاورد پیچینگ این است که شخص بتواند طرحش را برای هیئت ژوری متخصصِ فیلمنامه نویسی به خوبی ارائه دهد تا مشخص شود این طرح قابلیت فیلمنامه خوب شدن را دارد. باید بتواند افراد را قانع کند که اگر فیلمنامه من را نخوانید یک استعداد از دست میرود. پس کسی که طرحش را ارائه میدهد باید تسلط کامل بر کلیت فیلمنامه داشته باشد.
یعنی بتواند بر مبنای قواعد اولیه از جزئیات که لاگ لاین تا طرح کلی را تبیین کند و هیئت ژوری را بر اساس توانایی فهمش از طرح قانع کند که این طرح، استعداد تبدیل شدن به فیلم را دارد. در استودیوهای بزرگ فیلمسازی هم همین است. چون کسی که میتواند طرحش را به خوبی پیچ کند یعنی فهمیده که چه چیزی نوشته. اصلا فیلمنامهنویس باید این کار را بکند ولی، چون در ایران به آن عادت نکردهایم افراد نمیتوانند چیزی که نوشتهاند را توضیح دهند.
اصول و قواعد فیلمنامه نویسی که در دنیا رعایت میشود حاصل تصادف یا سلیقه شخصی نبوده. حالا اگر فرایند پیچینگ به درستی اجرا شود و کسانی که کارشناسی و داوری میکنند اصل صداقت، شرافت و تخصص سینمایی از فیلمنامه نویسی را ملاک قرار بدهند این میتواند این امید را ایجاد کند که یک غربال درستی صورت بگیرد و هر فیلمنامهای و طرحی وارد فرایند ساخت نشود. اما بعد از اینکه در جلسات پیچینگ ۱۰ فیلمنامه انتخاب شد باید ببینیم چه ضمانتی وجود دارد که این فیلمنامهها به حقشان برسند. نه اینکه اینجا هم روابط و سفارشها بخواد بیاید ملاک عمل قرار بگیرد. اینجا باز دوباره پیچی خطرناک وجود دارد. باید سازوکاری مشخص شود که اگر کسی در پیچینگ فارابی موفق بود ولی نتوانست جزو پنج فیلمنامه اول باشد بنیاد سینمای فارابی این مسئولیت را قبول کند که فیلمنامههایی که در پیچینگ موفق بودهاند را به سرمایهگذاران و نهادهای دیگر معرفی کند. اگر این مدل جواب بدهد ما میتوانیم این طرح را در ارگانها و نهادهای دیگر تسری بدهیم.
در مجموع پیچینگ را ایده و اقدامی مثبت در فارابی میدانید؟
در کل ایده اصلی را مثبت میدانم و باید زودتر از اینها انجام میشد ولی هنوز برای قضاوت زود است. در اجرا ما میتوانیم قضاوت کنیم. پس صرف هدف نتیجه را تعیین نمیکند. امیدوارم این مسیر به سمت خوبی برود، چون ما لازم داریم که هم فیلمنامهنویسهایمان را غربال کنیم هم فارابی را از اینکه مرکز خیریه و گوشت قربونی باشد دور کنیم و از طرفی بتوانیم استعدادها و کسانی را که واقعاً میتوانند به فیلمنامهنویسی در ایران کمک کنند شناسایی و حمایت کنیم.