جوان آنلاین: اپرای عروسکی به عنوان یکی از گونههای هنر نمایشی در ایران و سایر کشورها و فرهنگها با سبکها و تکنیکهای خاص خود، قالبی است که به روایت داستانها و مفاهیم فرهنگی، دینی و اجتماعی میپردازد. بهروز غریبپور از پیشگامان و نوآوران هنر اپرای عروسکی در ایران، این هنر را با بهرهگیری از اشعار کلاسیک ایرانی و تکنیکهای نوآورانه اجرا میکند و توانسته است جلوهای جدید به این هنر ببخشد. غریبپور به مناسبت اجرای جدید این اپرا در تالار فردوسی، گفتوگویی با ایبنا داشته است که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید.
اجرای چنین اپرایی با ویژگیهای دینی و حماسی به دلیل برخی حساسیتها نیازمند دقت و وسواس خاصی است. اپرای عروسکی عاشورا چه تفاوتی با سایر اپراهای شما دارد؟
اپرای عروسکی عاشورا از هر لحاظ یک نقطه عطف در سرنوشت اپرای ایران است که ادامه تعزیه و پرداختن به مضامین مذهبی است و قطعاً تأثیرات و تبعاتی برای اپرای ملی ایران دارد. اپرای عاشورا مبتنی بر یکسری مشترکات با اپرای غربی است که اگر این اثر در هر نمایشی رعایت شود، آن متن قطعاً اپراست. در درجه اول، متن باید منظوم باشد، به ویژه زمانی که محتوای شما یک واقعه بسیار بااهمیت در طول تاریخ است که در آن واقعه شخصیتها دارای ارزشهای فوقالعاده باشند، این حساسیت را بسیار بالا میبرد. در اوج ترقی و رشد تعزیه در دوره قاجاریه، تعزیه هم از نظر متن، محتوا و شکل، رشد شگفتانگیزی پیدا کرد، بهطوری که نوعی تعزیه بهوجود آمد به نام «تعزیه کمیک» که تلفیقی از گروه تعزیهخوانان و بازیگران تختحوضی بود، این نمایش بسیار جالب بود. از نظر تقویمی تعزیه باید به تدریج از ابتدای محرم شروع شود و به اوجش در تاسوعا و عاشورا برسد و بعد روند نزولی پیدا میکند. شما نمیتوانید تمام مردم یک شهر را شبانهروز درگیر مراسم کنید. از نظر تغییرات دیگر، یکی از مستشرقین میگوید: «وقتی در دوره قاجاریه به تهران رفتم، صبح، رنگ پوست مردم پریده و زرد بود، چون بیخوابی میکشیدند.» بانیان تعزیه آن زمان بسیار هوشیار بودند و میگفتند باید پس از محرم و صفر نشاط را به جامعه و زندگی روزمره مردم برگردانیم، تعزیه کمیک تعزیهای مبتنی بر انتقامگیری از نیروهای جباری است که خانواده سیدالشهدا (ع) را به شهادت رساندند. در این تعزیه کمیک مردمی که تا یک ماه پیش عزاداری میکردند، صدای خندهشان در تکیه دولت بلند میشد. این نشاندهنده این است که یک دستگاه زاینده و بارور وجود دارد که در این رابطه میتوان برایش جریانها و مسیرهای جدیدی تعریف کرد، البته این نوع نمایش به دلیل برخی اعتراضها متوقف شد و کاش متوقف نمیشد. این متن منظوم توأم با موسیقی و اجرای خواننده بازیگران و آواگران باعث میشود این نمایش با اپرای غربی و هم اپرای شرقی همخانواده شود.
اپرای عروسکی در موضوعات مذهبی یک نوآوری در شکل اجراست. برخورد مسئولان چگونه بود؟
زمانی که اولین بار پیشنهاد اپرای عاشورا را دادم، مسئولان واقعاً دغدغه داشتند که چگونه میشود به وسیله چند عروسک یک سوژه تراژیک اجرا کنیم؟ عروسک که بیشتر میان مردم حتی تحصیلکردگان با عنوان پدیدهای مختص کودکان و گاهی خنداندن و شادمانی بهکار میرود. بعد از ساخت موسیقی، عروسک و آمادگی برای اجرا به ما گفته شد که حتماً یک کارشناس مذهبی باید این اثر را ببیند و مهر تأیید روی آن بگذارد، وگرنه امکان اجرا وجود ندارد. برای همین از شیخحسین انصاریان دعوت شد، ایشان تمرین ما را دید و تأیید کرد، پس از آن ما اجازه اجرا پیدا کردیم. به هر حال حساسیت موضوعی فوقالعاده بود، حتی بعد از این همه سال اجرا، باز هم میشنوم که برخی میگویند چطور ممکن است کسی اپرای عروسکی ببیند و آنقدر تأثیر بگیرد که با آن گریه کند.
بازخوردها در اجراهای خارج از کشور چطور بوده است و تاکنون این اپرا را در کدام کشورها اجرا کردهاید؟
اپرای عاشورا در سه کشور لهستان، فرانسه و ایتالیا اجرا شد. تماشاگران فرانسوی با اپرا آشنا هستند و گویا زیره به کرمان میبردیم! زمانی که در آنجا اپرای عاشورا را اجرا کردیم، بعد از اپرا تماشاگران بسیار متأثر بودند، از سالن که بیرون میآمدند از آنها پرسیدیم چرا گریه میکنید؟ و آنها میگفتند حسین کیست؟ یعنی اصلاً با تاریخ اسلام آشنا نبودند. برای آنها توضیح دادم و بعد گفتند که این نمایش ضدجنگ است، وقتی چنین قتل فجیعی در این نمایش صورت میگیرد، به ما هشدار میدهد که جنگ پدیدهای هولناک و ضدبشر است، بنابراین اپرایی که در غرب معمولاً برای شادمانی و دورهمی است و به ندرت تأثیر تراژیک میگذارد، تبدیل به اثری شده بود که میتوانست اجرای متفاوت با تأثیر متفاوت داشته باشد. همین تأثیرگذاری روی مخاطب را در مورد بقیه اجراهای اپرای عروسکی نیز دیدم؛ اثری که مخاطب زبانش را نمیدانست ولی سکوتی که بر سالن حاکم بود و برخی از تماشاگران که اشک میریختند، نشان از تأثیرگذاری این اثر بود. همچنین اپرای مولوی را نیز در مسکو اجرا کردم و باز همین تأثیر را در مخاطب دیدم، البته آنجا متن ترجمه شده بود و سکوت و توجه مخاطب را در طول دو ساعت اجرای این اپرا دیدم.
چقدر درباره تأثیرگذاری این کار روی مخاطب فکر کرده بودید؟
قطعاً اگر همان تأثیر مدنظرم بر تماشاگر را دریافت نکرده بودم، این کار را باید شکستخورده محسوب میکردیم. اثر آیینی تأثیرگذار روی صحنه بردم و توقعم جز اینکه روی مخاطب اثر بگذارم، نبود. اینکه میگویم این کار عملی خطیر بود، به این دلیل است که بارها در تلویزیون تکرار تعزیههای قدیمی را میبینیم که دیگر از حوصله مخاطب خارج است، اما تماشاگر این اپرا تا پایان آن، پلک نمیزند و این هیجان و ریتم، ما را به این سمت میبرد که به تماشای یک اثر متفاوت نشستهایم. نکته دیگری که از نظر لیبرتو یا متن اپرا مهم است، این است که محور را مرثیه ۱۲بندی محتشم کاشانی در نظر گرفتم. محتشم کاشانی به عنوان سراینده، به سال ۶۱ هجری قمری سفر میکند، در این اپرا طوری میشود که خودش جزو مدافعان و سپاه امام حسین (ع) قرار میگیرد، جلوی شمر سینه سپر میکند که به امام تعدی نکند. در این کار من هم در چارچوب سنت حرکت کردم و هم یک حرکت مدرن انجام دادم. خوشبختانه این اجرا موفق بود و در خارج از کشور نیز بسیار مورد توجه قرار گرفت.
چرا این مدل روایت را انتخاب کردید که داستان از دید محتشم کاشانی باشد؟
این مرثیه را در جاهای مختلف زیاد دیدهاید و نوحهخوانان بسیار استفاده کردهاند، اما یک چیز فراموش شده و آن عجین شدن یک شاعر با مضمون و محتوایی است که انتخاب کرده است. زمانی که شعر فردوسی را میخوانید، میبینید خودش بازیگری و نقالی میکند و به جای نقشها و آدمهای مختلف قرار میگیرد. اشعار حافظ سراپا عشق است، اشعار خیام سراپا مشحون از فلسفه و دیدگاه خیام است. مرثیه محتشم کاشانی نیز چنین فضیلتی دارد. طبیعی است که بسیاری از اشعار خوانده و فراموش شوند، چون ارزش دراماتیک نداشتهاند، ولی شعر محتشم کاشانی یک اثر ماندگار تاریخی است. میبینید در شروع کار هیجانزده است و شور و هیجانی که او را در برگرفته، او را به دل تاریخ میبرد. وقتی این اتفاق برای یک شاعر، نقاش یا هنرمند اتفاق میافتد، نشاندهنده یکی شدن آن هنرمند با محتوای اثر است. من تمام تلاشم این بود این اتفاق بیفتد.