جوان آنلاین: رفتن به سراغ ژانرهای مختلف در سینمای ایران جواب نمیدهد و معمولاً فیلمهای ژانر ورزشی با شکستهای بدی روبهرو میشوند. تازهترین شکست مربوط به فیلم «بازی را بکش» است که پس از گذشت یک ماه از اکرانش رقمی نزدیک به ۲۵۰ میلیون تومان فروش داشته است!
در شکست خوردن فیلمهای ورزشی در ایران تناقض عجیبی نهفته است؛ در حالیکه بخش گستردهای از مردم جامعه به مسائلی مثل فوتبال و دیگر رشتههای ورزشی علاقه دارند، ولی این عشق و علاقه خودش را در سینما نشان نمیدهد تا فیلمهای ورزشی گیشهای کم رونق داشته باشند.
این بیتوجهی عمومی به فیلمهای ورزشی در ایران برخلاف سایر کشورهاست. در امریکا، فیلمهای ورزشی ماندگاری ساخته شدهاند که با گذشت زمان به بخشی از تاریخچه سینمای این کشور تبدیل شده است. فیلم سینمایی «راکی» در سال ۱۹۷۶ و در بحبوحه جنگ سرد ساخته شد و علیرغم بودجه ۹۰۰ هزار دلاریاش به فروش خیرهکننده ۲۲۵ میلیون دلاری دست پیدا کرد.
حتی فیلم در آن سالها تهیهکنندگان امریکایی را متوجه این نکته کرد که با بودجههای اندک میتوان فیلمهای پرفروش ساخت. «راکی» همچنین به نماد مبارزه امریکا با شوروی در آن سالها تبدیل شد و با گذشت سالها به یکی از فیلمهای ماندگار سینمای امریکا تبدیل شد.
در سینمای امریکا فیلم «گاو خشمگین» با محوریت زندگی یک بوکسور و نشان دادن چالشهای او برای موفقیت، یکی دیگر از فیلمهای موفق ژانر ورزشی به حساب میآید. فیلمسازان امریکایی برای ساختن فیلم ورزشی فقط به رشته بوکس محدود نبودهاند و به سراغ رشتههای دیگری مثل اتومبیلسواری، فوتبال امریکایی و بسکتبال هم رفتهاند.
نگاهی چند بعدی به قهرمانهای ورزشی
با نگاهی به نمونههای موفق فیلمهای ورزشی در سینمای امریکا، میتوان متوجه سطح کیفیت فیلمسازی شد. فیلمسازان امریکایی در فیلمهایشان فقط به دنبال روایتی صرف از یک رشته ورزشی نیستند و جهانبینی وسیعتری را در فیلم دنبال میکنند. شخصیت در فیلمهای آنها چندبعدی است و تماشاگر را در کنار ورزش با ابعاد دیگری از زندگی آشنا میکند.
فیلم «گاو خشمگین» مارتین اسکورسیزی، تنها یک فیلم ورزشی درباره زندگی یک ورزشکار نیست و بلکه به شکلی باورپذیر بحرانها و دغدغههای یک بوکسور را نشان میدهد. کارگردان بوکس را دستاویزی قرار داده تا مخاطب را با سختیها و چالشهای ورزشکارانی را که در جستوجوی قهرمانی هستند نشان دهد.
یا در فیلم «مانیبال» (Moneyball) که بر پایه کتابی به همین نام نوشته شده، فیلمساز در کنار رفتن به سراغ سوژهای ورزشی، از اصول مدیریت در دست یافتن به موفقیت صحبت میکند. در این فیلم شاهد هستیم که مدیر یک تیم ورزشی با اتخاذ یک راهبرد درست و صحیح، چگونه یک تیم سطح پایین را به بالاترین سطوح ورزشی میرساند.
فیلم «راه بازگشت» نیز زندگی پرفراز و نشیب یک ستاره سابق بسکتبال را نشان میدهد که درگیر اعتیاد به الکل شده و حالا با مربی شدن در یک تیم دبیرستانی باید با چالشهای زندگی شخصیاش مقابله کند. او برای مربیگری باید از سبک زندگی قبلی خودش فاصله بگیرد و چهرهای جدید از خودش بسازد. کاری که بسیار سخت، اما شدنی است.
اگرچه این فیلمها در ژانر ورزشی ساخته شدهاند ولی حرفهایی مهم از مسائل پیچیده زندگی میزنند. این فیلمسازان کاری عجیب در فیلمهایشان انجام نمیدهند و تنها تمرکز اصلیشان را روی شخصیتپردازی درست و قصهگویی بدون لکنت میگذارند. کاری که سینماگران ایرانی به شدت در آن ضعیف هستند و نمیتوانند به داستانشان عمق بدهند و روایتی جذاب و همهپسند ارائه دهند.
در فیلم «بازی را بکش» کارگردان از موضوعی مهم در فوتبال یعنی شرطبندی صحبت میکند ولی روایت و داستان او در طول فیلم به قدری آشفته و مشوش است که تماشاگرش را از یک جایی به بعد خسته میکند. این خیلی خوب است که کارگردانان به سراغ سوژههای متنوع و غیرکمدی میروند ولی باید حدی از استاندارد و خوب بودن را در فیلمشان رعایت کنند.
«بازی را بکش» یک افتتاحیه عالی و قابل قبول برای طرح مسئلهاش دارد که متأسفانه تا پایان در حد همین ایده اولیه باقی میماند و از اضافه کردن خرده پیرنگهای جذاب عاجز است. روایت تخت فیلم از اواسط فیلم به بعد توانایی ایجاد گره ندارد و فقط حول محوری تکراری میچرخد. این سبک فیلمنامهنویسی در هیچ جایی جواب نمیدهد و وقتی یک فیلمساز میبیند دستش برای گرهافکنی و گرهگشایی خالی است، نباید به هر طریقی که شده فیلمنامه را به فیلم تبدیل کند. گاهی صبر کردن و وقفه در پروسه نوشتن، باعث ایجاد جرقه در ذهن میشود.
کلیشهگرایی در ژانر ورزشی
باز «بازی را بکش» تا حدودی روی استانداردهای سینمایی حرکت میکند و میخواهد از موضوعی مهم در فوتبال صحبت کند، وضعیت در فیلمهای دیگر بدتر است. فیلم «سونامی» به کارگردانی میلاد صدرعاملی با پرداختی کلیشهای و مصنوعی به سوژهاش، یکی از ضعیفترین فیلمهای ورزشی سینمای ایران به حساب میآید.
فیلم پرحرف و حدیث «لاله» هم نمیتواند مخاطب را با خودش همراه کند. شخصیتپردازی ضعیف در فیلم و کلیشهگرایی کارگردان عواملی میشوند تا «لاله» در بیان حرف و معرفی شخصیتش ناکام بماند. این فیلم که در زمان ساختش هزینه کمی برای آن نشده بود، با ضعفهای عمده در فیلمنامه و ساخت، یکی دیگر از فیلمهای شکست خورده ژانر ورزشی محسوب میشود.
فیلم «بیرو» نیز که میخواهد یک بیوگرافی از زندگی علیرضا بیرانوند باشد، بیشتر شبیه به یک شوخی میماند و در تمام ابعاد از ضعفهای عجیبی رنج میبرد. فیلم «هوک» هم از این قاعده مستثنی نیست و نمیتواند تماشاگر را به دل ماجرا بدهد و با شخصیت اصلی همراه کند. حتی فیلم «تختی» علیرغم تلاشهای کارگردانش در بازنمایی دوران پهلوی، در شخصیتپردازی و معرفی کامل و درست قهرمانش ناکام میماند و اجازه همذاتپنداری به تماشاگر را نمیدهد.
به نظر میرسد فیلمسازان ایرانی برخلاف کارگردانان امریکایی، ژانر ورزشی را جدی نگرفتهاند و دچار نوعی سادهانگاری در مواجهه با این ژانر هستند و خیلی ساده از کنار سوژهها و اتفاقات ورزشی میگذرند. آنها با کمی تعمق و تامل بر روی اتفاقات و شخصیتهای ورزشی، میتوانند سوژههای نابی بیرون بکشند که حتی مخاطب جهانی داشته باشد. فعلا که این سوژهیابی و پرداخت درست به سوژهها به سادگی از دست میدهد تا ژانر ورزشی در ایران، همچنان بیجان و کممخاطب باشد.