جوان آنلاین: در باغ پرشکوه زبان پارسی، جایی که هر واژه، چون گلی خوشبو عطر فرهنگ و تاریخ میپراکند، پرسشی عمیق در دلها جوانه میزند، کدام واژه، زیباترین گوهر این گنجینه کهن است؟ به بهانه ۲۵اردیبهشت، روز پاسداشت زبان پارسی، به میان مردم رفتیم و پرسیدیم: «زیباترین واژه فارسی برای شما که حامل معنا و عمق و مفهوم و فرهنگ باشد، چیست؟»
در بازار شلوغ: واژههایی از جنس زندگی
صبح زود، در بازار بزرگ تهران، با حاجرحیم، کاسب ۶۵سالهای که پشت دخل حجره قدیمی زرگری خودش نشسته، همکلام میشویم. او با لبخندی گرم میگوید: «برای من، امید زیباترین واژه است. این کلمه انگار نوریه تو دل آدم. تو فرهنگ ما، امید همیشه ما رو سرپا نگه داشته، از روزای سخت بازار تا قصههای قدیمی.» کمی آنطرفتر، فاطمه، دختر جوانی که به همراه خانواده مشغول خرید عروسی است، با لبخند میگوید: «من دوستی رو دوست دارم. این واژه کوتاهه، اما پر از گرما. تو فرهنگ ایرانی، دوستی یعنی تعلق وجودی، یعنی آفتاب، یعنی همهچیز قشنگی که ما رو به هم وصل میکنه.»
در بیمارستان: واژهای از جنس عشق و ایثار
در راهروی بیمارستان خاتم الانبیا، دختری ۲۵ساله که کنار تخت مادر با دردهای چندین ساله مادرش خو گرفته، گپ میزنیم. او با چشمانی پر از اشک و لبخندی شکننده میگوید: «برای من، مادر زیباترین واژه است. این کلمه انگار همهچیز منه. مادرم الان مریضه، اما هر بار که میگم مادر، قلبم گرم میشه. تو فرهنگ ما، مادر یعنی فداکاری، یعنی ریشه، یعنی زندگی، یعنی ستون، یعنی همه چیز» نگار ادامه میدهد: «این واژه کوتاهه، اما یه دنیا معنا توشه. مادرم همیشه میگفت مادر یعنی خونه، یعنی عشق. حالا که حالش به نسبت قبل خوبتر نیست، این کلمه برام مقدستر شده.»
در محافل ادبی: واژههایی که شاعرانهاند در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، جایی که بوی نسخههای خطی قدیمی، اصالت سیاست و فرهنگ، کاغذ کهنه و صدای بحثهای ادبی فضا را پر کرده، گروهی از ادیبان و شاعران دور هم جمع شدهاند. از آنها میپرسم: «کدام واژه پارسی زیباترین است؟» دکتر ناصری، استاد ادبیات ۵۸ ساله میگوید: «برای من، جهان زیباترین واژه است. این کلمه هم موسیقی داره، هم بیانتهاست. تو فرهنگ پارسی، جهان فقط کره خاکی نیست، جاییه که عشق، خرد و زیبایی توش جریان داره. خیام و فردوسی با این واژه شگفتی آفریدهاند.»
مهتاب، شاعر جوانی که دفتر شعرش را ورق میزند، میخندد و میگوید: «من دل رو انتخاب میکنم. این واژه انگار یه آهنگ عاشقانه است. تو شعرای پارسی، دل همیشه قهرمانه: دل دادن، دل بستن، دل کندن. این واژه خود فرهنگ عاشقانه ماست.»
در کوچههای قدیمی: واژههایی از جنس خاطره
در کوچههای سنگفرششده نازیآباد، جایی که دیوارها هنوز قصههای گذشته را زمزمه میکنند، با آقای کاظمی، معلم بازنشسته ۷۰ساله، همصحبت میشویم. او با صدایی آرام میگوید: «برای من، خانه زیباترین واژه است. خانه تو فرهنگ پارسی فقط چهاردیواری نیست، جاییه که گرمای خانواده، امنیت و خاطره توش جمع شده. این واژه موسیقی ملایمی داره و روح فرهنگ ما رو نگه میداره.» کمی دورتر، آرتین، پسربچهای ۹ ساله که با دوچرخهاش در کوچه میچرخد، با خنده میگوید: «من بازی رو دوست دارم! چون قشنگه و یعنی شادی. مامانم میگه قدیما بچهها تو کوچه بازی میکردند، اما نه فقط با دوچرخه.»
در این کوچهها، واژهها رنگ خاطره میگیرند
در دانشگاه: واژههایی که خرد را پرواز میدهند
در دانشگاه تهران، جایی که بحثهای علمی و فلسفی در راهروها جریان دارد، با یک پژوهشگر فلسفه، گفتوگو میکنم. او با تأمل میگوید: «اگر بخوام واژهای انتخاب کنم، راستی است. این واژه هم خوشآواست، هم عمیق. تو فرهنگ پارسی، راستی و درستی همیشه یه ارزش بوده از داستانهای شاهنامه تا شعرای عرفانی.»
یکی از دانشجویانش پارسا که گوشه ورودی دانشکده حقوق و علوم سیاسی یادداشت برمیدارد، اضافه میکند: «من آزادی رو دوست دارم. این واژه انگار یه نسیم خنکه. تو فرهنگ ما، آزادی همیشه یه ارزش بوده و هست و خواهد بود.»
در فضای دانشگاه، واژهها رنگ خرد میگیرند. دانش، اندیشه، آزادی... هر کدام نغمهای از فرهنگ پارسی میسرایند.
در کارگاه منبتکاری: واژهای از جنس خلاقیت
در کارگاه منبتکاری دخترانهای در جنوب شرق تهران، با سمیرا، دختری ۳۰ساله که با دقت روی تکهای چوب نقش میزند، همکلام میشویم. او با لبخندی پر از افتخار میگوید: «برای من، هنر زیباترین واژه است. این کلمه هم موسیقی داره، هم تو فرهنگ ما پر از زندگیه. از نقشونگارهای تختجمشید تا منبتکاریهای امروز، هنر همیشه روح پارسی رو نشون داده.»
سمیرا ادامه میدهد: «تو این کارگاه، ما با چوب حرف میزنیم، و هنر یعنی همین: خلق زیبایی از دل سادگی. تو فرهنگ پارسی، هنر یه راهه برای زنده نگه داشتن هویت.» صدای چکش سمیرا، انگار نغمهای از فرهنگ پارسی میسراید.
واژهای که قلبها را پیوند میدهد
زیباترین واژه پارسی برای هر کس معنایی شخصی دارد، اما همه این واژهها در فرهنگ پارسی به هم میرسند. امید حاجرحیم، دوستی فاطمه، مادر نگار، جهان دکتر ناصری، دل مهتاب، خانه آقای کاظمی، بازی آرتین، راستی پژوهشگر فلسفه، آزادی پارسا و هنر سمیرا، همه تکههایی از گنجینه پارسیاند. اگر بخواهیم واژهای را برگزینیم که این معانی را در خود جمع کند، شاید عشق باشد. عشق، واژهای است که موسیقی دارد، در فرهنگ پارسی ریشهای عمیق دارد و معنایی جهانی را حمل میکند. عشق به مادر، به وطن، به زندگی، به هنر... این واژه، نغمهای است که قلب پارسی با آن میتپد.