کد خبر: 1258311
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۳
اگر شالی که به صورت بسته بود باز می‌کرد و به دوربین آن ریزپرنده خیره می‌شد، احتمالا اپراتور از شوق پیدا کردن زنده یحیی، به او شلیک نمی‌کرد. اما سنوار انتخابش را کرده بود.

جوان آنلاین: بهراد رشوند نوشت؛ حیرت آور! شبیه یکی از سکانس‌های فیلم‌های حماسی هالیوود بود، ریز پرنده‌ای وارد ساختمان نیمه ویران می‌شود، قهرمان قصه، بی آنکه رمقی داشته باشد، به دوربین پهپاد خیره می‌شود، نه خودش را به مردن زد و نه تسلیم شد.

دست راستش از ساعد شکاف بزرگی خورده بود، اما یک تکه چوب در دست چپش داشت هنوز.

مرد می‌دانست آخرین ثانیه‌های زندگی اش است و خودش پایان بدن خاکی اش را انتخاب کرد.

اگر شالی که به صورت بسته بود باز می‌کرد و به دوربین آن ریزپرنده خیره می‌شد، احتمالا اپراتور از شوق پیدا کردن زنده یحیی، اگر هم می‌توانست شلیک کند به او شلیک نمی‌کرد. اما سنوار انتخابش را کرده بود.

دیگر نایی در بدن نداشت، اما آخرین پیامش را برای کودکانی که در آن سرزمین به دنیا نیامده اند و یا در گهواره اند ارسال کرد؛ یحیی سنوار هیچ سلاحی در دست نداشت، اما همان یک تکه چوب را به نمایندگی همه نداشته هایشان در یک جنگ نا برابر، پرتاب کرد و احتمالا چند ثانیه بعدش هم کار تمام شد.

آنکه انسوی دوربین نشسته بود نمی‌دانست به سر چه کسی شلیک کرد، اما سنوار می‌دانست آخرین لحظان زندگی اش در حال ثبت و ضبط است.

دیگر هیج توانی برای بلند شدن نداشت، اما چوب را پرتاب کرد تا به پسران سرزمین‌های غصب شده پیامش را برساند؛ ما چاره‌ای نداریم جز جنگیدن ولو چوب خشک برابر پهپاد مسلح!

او در یک ساختمان نیمه ویران، با انتخاب نوع شهادتش، آخرین پیام را به عنوان فرمانده به بچه‌های سرزمینش مخابره کرد؛ تا لحظه آخر تسلیم نشوید.

یحیی السنوار با انتخاب نوع شهادتش، خودش را هزاران هزار بار در اذهان همه آزادی خواهان تاریخ احیا کرد. نه تولد در اردوگاه و نه سال‌های سال اسارت در زندان.

هیچکدام این‌ها موجب نشد که او آرام شود، رام وضعیت نابرابر شود، تسلیم شود و همانند عرفات یک روز بگوید؛ خسته شدیم، جنگ دیگر بس است. برای او پایان جنگ روزی بود که زمین از دست رفته به ساکنان اصلی آن سرزمین برگردد.
سنوار از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا ۱۷ اکتبر ۲۰۲۴ در غزه ماند.

پا پس نکشید. فرار نکرد. فرماندهی کرد و لحظه پایان را هم خودش به انتخاب خویشتن برگزید.

یحیی السنوار را تاریخ به خاطر خواهد سپرد با دست قطع شده اش. با نگاه خیره و شجاعانه اش به ریز پرنده قاتل، با تکه چوبی که آخرین سلاحش بود، با آخرین حرکت بدنش که با همه توان چوب را به سمت پهپاد پرتاب کرد.
با گلوله‌ای که به شقیقه اش شلیک شد و تصویری جاودانه از او ساخت.

او با این پایان، راه آغاز را به کودکان فلسطینی یاد داد. نترسید، تسلیم نشوید و تا آخرین قطره توان‌تان بجنگید. شاید برای بعضی از ما این واژه‌ها از فرط تکرار تهی از معنی اولیه و ارمانی‌اش شده باشد، اما برای آنان که در خون خود غلتی زدند نه.

یحیی السنوار تمام نشد، ارتش غاصب با پخش آن ویدئو بزرگ‌ترین خدمت را به کودکان فلسطینی کرد. آن‌ها حالا می‌دانند وقتی از افسانه سنوار برایشان می‌گویند دقیقا از چه چیزی حرف می‌زنند؛ مردی که یک رسانه اسراییلی با نشان دادن این فیلم برایش نوشت؛ تا لحظه آخر جنگید.

شبیه دو امدادی بود، سنوار «چوب» را به نفر بعدی داد، اما حرمله‌های تل السلطان رفح نفهمیدند و فاتحانه این فیلم را منتشر کردند

تاریخ با همین فیلم چندثانیه‌ای بیاد خواهد آورد و شهادت می‌دهد؛ چگونه فرزندان فلسطین با یک تکه چوب، برابر ریزپرنده قاتل، ایستادگی کردند و جنگیدند. این سند بماند برای روزی که قدس آزاد شد. روزی که تاریخ به یاد بیاورد چه کسانی همه آسایش و ۶۰ سال زندگی خویش را به پای این آزادی ریختند و شاید مولانا این صحنه را دیده بود که ۱۰ قرن پیش گفت.

رقص و جولان بر سرِ میدان کنند
رقص اندر خونِ خود مردان کنند.
چون رهند از دستِ خود دستی زنند.
چون جهند از نقصِ خود رقصی کنند

شبیه یک فیلم هالیوودی بود. حیرت آور و باور نکردنی و این کمترین مزد مجاهدت‌های مرد جنگی اعراب بود؛ یحیی السنوار.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار