کد خبر: 1169930
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۴۰۲ - ۰۵:۰۰
در حکایت روزی که صحن گوهرشاد، سرخ فام گشت
کشتاری که نماد و نمود رضاخان بود! بار‌ها به این مهم اذعان کرده‌ایم که اختناق و کتمان رضاخانی، مانع از آن گشته که حاشیه و متن فاجعه مسجد گوهرشاد به گونه‌ای بایسته ثبت شود. آنچه امروزه در دست داریم، علاوه بر اسناد نظمیه قزاق، روایت پیرانی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی روایاتی را با یا بی‌واسطه از این کشتار نقل کرده‌اند. آنچه در مقال پی آمده می‌خوانید، خوانشی تحلیلی از این دست اسناد و روایت‌هاست. امید آنکه مفید و مقبول آید.
علی احمدی فراهانی


«گوهرشاد»، نماد هر آنچه رضاخان در سر داشت
برخی تاریخ‌پژوهان معاصر ایران، بر این نکته‌اند که کشتار مسجد گوهرشاد آستان قدس رضوی (ع)، آیینه تمام نمای هویت و عادات رضاخان بود. به عبارت دیگر قزاق واقعی و بی‌رتوش، همان بود که در دستور به قتل عام در آن رویداد خود را نشان داد. نوسازی و تغییرات مورد نظر او نیز چنین ماهیتی داشت و جز از جبر و چماق مایه نمی‌گرفت، نظیر آنچه در چندی بعد در کشف حجاب اجباری عیان گشت. قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این موضوع معتقد است:
«داستان قیام مسجد گوهرشاد از آنجا شدت‏ گرفت که پس از برگزاری جلسات مخفیانه روحانیون مشهد، تصمیم ‏گرفته‏ می‌شود که آیت‌الله حاج‌حسین قمی به تهران برود و مستقیماً با رضاخان وارد مذاکره شود، اما ایشان را در باغ سراج‏الملک توقیف و ممنوع‌‏الملاقات‏ کردند. انتشار خبر این واقعه در مشهد، موجب خشم دوستداران آیت‌‏الله قمی شد و در مسجد گوهرشاد تحصن کردند. متعاقب آن، اعتراض علمای مشهد در حرم مطهر امام‌رضا (ع)، به قتل عام مردم و دستگیری ۳۸ روحانی، تبعید سه مرجع تقلید، یعنی حضرت آیات: میرزا محمد آقازاده خراسانی، سیدعبدالله شیرازی و سید یونس اردبیلی و تبعید عده دیگر شد. در ارتباط با واقعه گوهرشاد، طبق قانون اساسی مشروطه هر قانونی که بر خلاف اسلام و تشیع اثنی عشری باشد، ممنوع است. در آن زمان مقامات رژیم در واکنش به اعتراض مردم مشهد، مرتکب جنایت شدند. در واقع حادثه گوهرشاد برای اعتراض به تغییر لباس که مقدمه‌ای برای کشف حجاب بود، رخ داد. در این شرایط اگر بخواهیم در جمع‌بندی آن دوره، حرکت رضاخان را بررسی کنیم، تنها بحث بر سر موضوع کشف حجاب نبود، تغییر لباس مردان، تغییر کلاه در دو مرحله، تغییر در حوزه‌های علمیه، تعطیلی هیئت‌های مذهبی و منع عزاداری امام‌حسین (ع)، منع برگزاری مجالس ختم علما، تشکیل مدارس مختلط، حذف آموزش کتب دینی در مدارس، همه‌و‌همه بعد‌ها به شکلی فاجعه‌بار در گوهرشاد خود را نشان داد....»

بنای آنها، کشتن همه ما بود
زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ‌محمدعلی علمی اردبیلی، در عداد معترضان حاضر در مسجد گوهرشاد بود که از نزدیک کشتار بی‌سابقه مردم را مشاهده کردند. او معتقد است که سربازان گسیل شده رضاخان مأموریت داشتند تا تمامی معترضان را بکشند و بر همین اساس آنان به سان کشاورزانی که محصولات خویش را درو می‌کنند، به درو کردن مردم پرداختند! وی به گونه‌ای اعجاز‌آمیز از آن معرکه قتل عام نجات یافت و بعد‌ها در روایت آن چنین گفت:
«دولتی‌ها در را شکستند و قشون داخل مسجد شدند. آدم‌های ما را عقب نشاندند. بعد آن‌ها تا ایوان مقصوره جلو آمدند. مردم هم بلند شدند و خواستند با این‌ها مقاومت کنند. نظامی‌ها شروع کردند با سرنیزه و شمشیر‌های بلند، حدود یک ربع ساعت به مردم حمله و مردم هم به آن‌ها حمله کردند، با چوب و هرچه داشتند، ولی آن‌ها قوی بودند و ما را عقب نشاندند، البته چند نفر از مردم هم اسلحه داشتند. کم مانده بود به منبر برسند و بهلول را از منبر بگیرند (منبر صاحب‌الزمان) من گفتم منبر را عقب بکشید. جمعیت که پشت منبر و دور منبر بودند، من گفتم خودمان بهلول را بکشیم پایین. فوری بهلول را پایین کشاندیم و قاطی خودمان کردیم و همه شعار علی علی یا علی، علی علی یا علی می‌دادیم. دولتی‌ها و مأمور‌ها دیدند که این‌جور نمی‌شود و مردم مقاومت می‌کنند، شروع کردند به حمله با مسلسل. دولتی‌ها فقط می‌زدند، ولی ما هم می‌زدیم و هم شعار می‌دادیم. حدود ۲۰ تا مسلسل بود، مسلسل‌ها جلوی ایوان بود. شروع کردند به تیراندازی و آن‌ها را به کار انداختند، اما چه تیراندازی وحشتناکی، اصلاً آن‌ها مسلمانی نمی‌دانستند چیست، معلوم نبود چه مذهبی داشتند مردم را درو می‌کردند! درست مثل کشاورز‌ها که گندم درو می‌کنند، مردم را درو می‌کردند. به همه بدن آدم می‌زدند. یک‌وقت یک تیر از ۱۰ نفر، پنج نفر رد می‌شد و اصلاً راه فرار نبود. جلوی ما را گرفتند. بنای آن‌ها کشتن همه ما بود. هر کس در فکر خودش بود که بتواند فرار کند. من چند تا تیر خوردم و افتادم، باز بلند شدم، اما یک تیر کاری به دستم چپم خورد. تیر‌های دیگر زیاد مهم نبود، فقط لباس را پاره کرده بود و از بغل پوست عبور کرده بود. اجمالاً آنجا دیدیم که نمی‌شود فرار کرد. من و شیخ بهلول، در کوچکی را پیدا کردیم و رفتیم توی دالان، دیدیم که همه‌جا پر از جنازه بود! ما فقط فکر می‌کردیم که در ایوان کشته‌اند، ولی دیدیم دالان هم پر از کشته است. می‌خواستیم رد بشویم، با خودم می‌گفتم خدایا پا بگذارم روی جنازه‌ها؟ بالاخره دیدم بعضی دارند جان می‌دهند، هنوز دارند حرکت می‌کنند و زنده‌اند. شیخ بهلول و بعضی‌ها بی‌توجه، همین‌جور به آن شبستان رفتند، مقابل ایوان مقصوره. من نتوانستم به آنجا بروم. دیدم همین‌طور تیر می‌زنند از طرف خیابان تهران، چون نظمیه آنجا بود. بعد فهمیدم قشون بیشتر آنجا بوده‌اند. بعد من ایستادم جلوی در جایی که جارو‌ها را پشت در می‌گذاشتند. چند نفر بودیم که به آنجا پناه آورده بودیم. هر کس بیرون و سالم مانده بود به آنجا آمده بود....»

چقدر آدم نمرده زیر خاک رفت
به خاک سپردن برخی مجروحان زنده، اما بی‌رمق فاجعه گوهرشاد، از جمله نکاتی است که برخی شهود این واقعه نیز بدان اشارت برده‌اند. کامیون‌ها مأموریت داشتند که کشتگان و مجروحان این رویداد را بار بزنند و به خندقی که برای دفن شهدا کنده شده بود، ببرند و به درون آن بریزند! برخی در روایت خویش اذعان دارند که برخی دفن‌شدگان هنوز زنده بودند و می‌کوشیدند تا با ناله‌های خویش، اطرافیان را نیز متوجه سازند. حجت‌الاسلام والمسلمین میرمحمدحسین حسینی اصفهانی، در این باره می‌گوید: «[در روز واقعه]صحن‌مسجد گوهرشاد، لبالب از جمعیت بود. بعضی دعا می‌خواندند و بعضی چرت می‌زدند، بعضی می‌خوابیدند، بعضی به نماز و دعا و مناجات مشغول بودند و خلاصه ساعت یک ربع به ۱۲ مانده یا یک ربع بعد از ۱۲ (تردید دارم)، از بالای بام‌های مسجد گوهرشاد گنبد و مردم و حرم را بستند به مسلسل و کشتند. من آن شب در یکی از اطاق‌های صحن کهنه بودم. یکی از رفقا برخورد کرد به من. گفت بیا برویم، اینجا که از همه جا امن‌تر است. کشتند و آن هم کشتنی که تا به حال هم کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیه مسجد گوهرشاد مشهد چقدر خون ریخته شد و چقدر آدم کشته شد و چقدر آدم نمرده زیر خاک رفت! یکی از رفقایم در مدرسه نواب بود، جلوی مدرسه ایستاده بود. خودش برایم نقل می‌کرد کامیون‌ها که جنازه‌ها را در آن‌ها ریخته بودند، می‌آمد برود و یک مرتبه دیدم از این کامیون‌ها صدا می‌آید و یک نفر می‌گوید من زنده‌ام مرا کجا می‌برید؟ خلاصه این‌ها را کجا بردند و در کدام گودال ریختند و خاک روی آن‌ها ریختند، نمی‌دانیم.»

همه جای مسجد خونین بود
حاج غلامعلی نخعی از کفشداران آستان قدس رضوی (ع)، در زمره آنان است که پس از فاجعه گوهرشاد، برای شست‌و‌شوی خون از حرم، به درون آن راه یافته است. همچنین او در نهایت حاضر نشد تا گزارش سراپا دروغ عوامل رضاخان، درباره این حادثه را تأیید کند. وی از زبان یکی از چراغچیان آستان روایت می‌کند که سربازان پول مجروحین را می‌ستاندند و سپس به آنان تیر خلاص می‌زدند:
«نصف شب بود که صدای تیر و تفنگ بلند شد. صبح که آمدم، دیدم دور تا دور فلکه قشون ایستاده و کسی نمی‌تواند رفت‌و‌آمد کند. من آمدم که بروم مسجد، سرباز‌ها جلوی مرا گرفتند. یک صاحب منصبی به آن‌ها گفت، می‌خواهد برود کثافت کاری‌های شما را پاک کند، بگذارید برود. باز آمدم جلوی مسجد رسیدم، سرباز‌ها جلویم را گرفتند. افسری برگشت به سرباز‌ها گفت این از مستخدمین مسجد است، بگذارید برود کثافت‌کاری‌های شما را پاک کند. وقتی به داخل مسجد رفتم، دیدم که همه جا خون ریخته است، این طرف و آن طرف پر خون بود. چادر زن‌ها، تکه پاره لباس‌ها، کفش و کلاه‌ها بود که در مسجد ریخته شده بود، اما کسی نبود. جلوی کفش‌کن، پر از خون بود. مرده‌ها را داشتند می‌بردند. یک در چوبی بود که از بس رویش جنازه ریخته بودند و برده بودند، پر از خون بود. کمپرسی آوردند و مرده‌ها را بردند در یک گودالی که کنده بودند، ریختند. کسانی که هنوز جان داشتند، ولی آن‌ها را هم در کمپرسی ریختند. خلاصه ما هم دیگر به تطهیر و تمیز‌کردن و شست‌وشو پرداختیم، ولی آن‌ها را هم در کمپرسی ریختند. خلاصه ما هم دیگر، به تطهیر و تمیزکردن و شست‌وشو پرداختیم. بعد از یک دو روز که اصلاً قدغن بود کسی به مسجد بیاید و نماز بخواند. این آقای متولی بزرگ که میرزا طاهر بود، ما را صدا کرد که فلانی بیا اینجا را امضا کن. گفتم چرا امضا کنم؟ بخوان ببینم. گفت نوشته که در حال بیرون کردن مردم از مسجد، دو سه نفر خفه شده‌اند! گفتم آقا چرا امضا کنم؟ این همه آدم کشته‌اند و من شاهد بوده‌ام. گفت من می‌گویم امضا کن. گفتم تو بیخود می‌گویی، اگر می‌خواهی آنچه را دیدم، بنویس تا امضا کنم. خلاصه امضا نکردم. یک روز چراغچی آن زمان برایم تعریف می‌کرد که آن شب رفته بوده چراغ‌ها را تلمبه بزند، سربازی را همراه او کرده بودند. در کنار حوض مسجد پیرزن، شخصی تیرخورده افتاده بود که آن‌ها را صدا کرد و گفت من شش تومان دارم که برای دفن و کفن خودم پس‌انداز کرده بوده‌ام، آن را بردارید و مرا به آبرومندی دفن کنید! آن سرباز فوراً پول را گرفت و در جیبش گذاشت، آن شخص را کشت و بعد رفتیم به محراب مسجد پیرزن، آنجا هم یک شخص دیگری افتاده بود که ۱۰۰ تومان پول داشت و گفت این را خرج دفن و کفن من کنید. ۱۰۰ تومان او را هم گرفت و در جیبش گذاشت، تفنگ را دم گوشش برد، شلیک کرد و او را هم کشت....»

چرا همه متهمان به اعدام محکوم نشده‌اند؟ قضات را محاکمه کنید
دستگیری و محاکمه عناصر دخیل در اعتراض مسجد گوهرشاد، بلافاصله پس از این رویداد آغاز شد. قضات تعیین شده احکام نسبتاً سنگینی برای متهمان صادر کردند، اما این امر مورد قبول رضاخان که خواهان اعدام متهمان بود، واقع نشد! طبق سند ۱۰ خرداد ۱۳۱۵، سرلشکر فضلی کفیل وزارت جنگ، احکام صادره را به اطلاع رضاخان می‌رساند. رضاخان با تعجب از حکم صادر شده برای قیام‌کنندگان، دستور اعدام همه آن‌ها را می‌دهد. علاوه بر این وی دستور تشکیل دادگاه جنگی دیگری برای بررسی حکم صادره از طرف قضات را داده و تأکید می‌کند، محاکمه قضات باید قبل از محاکمه متهمان انجام گیرد. در این سند با قید «خیلی فوری و مستقیم» آمده است:
«امروز در موقع شرفیابی بندگان، اعلیحضرت همایون شاهنشاهی راجع به وضعیت محاکمه و آرا صادره از دیوان حرب مربوطه در مورد متهمان غائله خراسان فرمودند این عده که اساساً برخلاف امنیت کشور اقدام و موجبات اختلال انتظام محل را فراهم و حتی باعث شده‌اند که یک عده نفوس کشته شوند، طبق مقررات قانون باید اعدام می‌شدند و لازم است در تجدید محاکمه آنها، به وسیله محکمه مختلطی که عبارت از نمایندگان وزارت جنگ، عدلیه و شهربانی باشد، اقدام شود و ضمناً اعضای دیوان‌حرب مربوطه که در مقابل این تقصیرات مهم، آن‌ها بعضی‌ها را تبرئه و در مورد بعضی‌ها مجازات کمی قائل شده‌اند، به ملاحظه تغافل در انجام وظیفه، لابد تحت محاکمه درآورند. یعنی اول محاکمه قضات دیوان حرب مربوطه شروع و خاتمه یافته و محاکمه اشرار مذکور، بعد از آن‌ها شروع شود. علیهذا قدغن شود در اجرای امر مطاع شاهانه، بلاتأخیر قضات دیوان حرب مربوطه را در دیوان حرب دیگری که با رعایت مقررات قانون قضات آن متناسباً انتخاب شده باشند، تحت محاکمه قرار داده نتیجه را راپرت دهند تا از شرف عرض پیشگاه شاهانه بگذرد. ضمناً اسامی رئیس و اعضا دیوان حرب مأمور رسیدگی به وضعیت متهمان غائله خراسان را نیز تعیین کنند. این امر مستلزم فوریت است. کفیل وزارت جنگ سرلشگر فضلی.»

مرگ تجددگرایی محافظه کارانه
فاجعه مسجد گوهرشاد پی آمدی مهم نیز داشت‌که معمولاً مورد غفلت تحلیل‌گران قرار می‌گیرد. تا قبل از این رویداد، روشنفکران حامی رضاخان سعی داشتند، تا حتی‌المقدور خشونت و سبعیت وی را بپوشانند و او را در قامت یک منجی روادار به ملت بنمایانند. پس از این حادثه، روشنفکران حامی وی اندک اندک از صحنه سیاست به بیرون رانده شدند و هم از این روی، توحش قزاق ظهور و نمودی افزون و کامل یافت. این مهم مدخلی به شناخت شش ساله آخر حکومت وی به شمار می‌رود. دکتر حمید بصیرت منش پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در بسط این موضوع آورده است:
«ابعاد گسترده قیام گوهرشاد چنان برای رضاشاه نگران‌کننده بود، که بلافاصله هیئتی را به منظور بررسی علل و عناصر مؤثر در این واقعه رهسپار مشهد ساخت. بدیهی بود که برخی از مسئولان نظامی و غیر نظامی، باید معزول می‌شدند. ابتدا تمامی کارکنان آستان قدس منفصل و اخراج شدند. سرهنگ بیات رئیس شهربانی مشهد نیز برکنار شد و سرهنگ محمد رفیع نوایی جایگزین وی شد و مأموریت یافت به موضوع رسیدگی کند. نوایی که در سال‌های ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۲ نیز همین سمت را در مشهد برعهده داشت و پس از آن رئیس شهربانی آذربایجان شرقی گردید، از چهره‌های خشن و دست پرورده خصلت نظامی رژیم رضاشاهی بود. او از همان ابتدا با ایجاد اختناق و بازجویی‌هایی که همراه با شکنجه افراد بود، به پرونده‌سازی علیه کسانی، چون آیت‌الله آقازاده و اسدی پرداخت. او در این زمینه از چند جاسوس که در لباس اهل علم بودند، استفاده کرد. پس از آن به کنار گذاشتن فروغی از ریاست دولت و جایگزینی محمود جم انجامید، اما این تغییرات، رویه ظاهری قضیه بود. در حقیقت سرکوبی قیام گوهرشاد نمایانگر مرگ رجال محافظه‌کاری بود که سیاست‌های تجددگرایانه را با آن شتاب و سرعت قبول نداشتند. معتقدان سیاست‌های معتدلانه از آن پس دانستند که هرگونه درنگ و تأملی برخلاف اراده رضاشاه، به نیستی و نابودی منجر خواهد شد. کنسول بریتانیا در ارزیابی خود از نتایج قیام گوهرشاد می‌گوید اگر چه نمایش قدرت نظامی قطعاً موجب تحلیل رفتن مخالفان شد، ولی کشتار مردم شکاف عمیقی بین شاه و ملت فراهم ساخت... به اعتقاد او قتل عام مشهد به زودی فراموش نخواهد شد و هر چند تمام نارضایی‌ها با اعمال فشار‌های شدید به زیر زمین رانده می‌شود، ممکن است در زمان مناسب دیگری مثل مرگ رضا شاه سر برآورد. قیام گوهرشاد در کنار مبارزات عشایری سال‌های ۱۳۰۷- ۱۳۰۹، مهم‌ترین و شدیدترین اعتراض و مخالفت مردمی علیه رژیم وی محسوب می‌شود. انگیزه‌های مذهبی این رویداد و نقش روحانیون در آن، امری کاملاً روشن و آشکار است. بدیهی است هدف از این اعتراض‌ها، سرنگونی رژیم نبود. درخواست مردم، خودداری از کشف حجاب و اجبار در استعمال کلاه شاپو و اجرای منویات رهبران مذهبی بود. سرکوب وحشیانه مردم، امری غیرمنتظره برای همگان بود و در گیر و دار قضیه، روحانیون مشهد سعی در جلوگیری از کشتار داشتند، شدت انزجار مردم و متشنج‌شدن اوضاع و همچنین سرعت رویداد‌ها و یکپارچه‌نبودن روحانیون، موجب شد تا روند حادثه به دور از خواست حقیقی علما جریان یابد. در این میان وعاظ، بیش از علمای برجسته نقش‌آفرین شدند. نتیجه قیام گوهرشاد، برای مبارزات روحانیت در نیمه دوم سلطنت رضاشاه تعیین‌کننده بود. از آن پس با تشدید حکومت دیکتاتوری و حاکمیت جو اختناق، برنامه‌های سلامی و ضد‌ملی بیش از پیش جریان یافت. به یک تعبیر قیام گوهرشاد را می‌توان آخرین حرکت سیاسی روحانیون در دوره رژیم رضاشاه قلمداد کرد. از این به بعد مخالفت‌های روحانیون، واکنش‌های مقاومت‌گونه علیه سیاست تقلیل عمایم و کشف حجاب بود....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار