کد خبر: 1169634
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۴۰۲ - ۰۲:۰۰
خوانشی از فاجعه مسجد گوهرشاد، در آیینه اسناد و روایات
«عاشورای ثانی» برای مردمی که کلاه لبه‌دار را پاره کردند! خوانش رویداد تاریخی کشتار در مسجد گوهرشاد از آن روی همچنان مهم قلمداد می‌شود که غربی‌سازی جامعه ایرانی و کشف حجاب، کماکان در دستور کار دشمنان فرهنگ دینی جامعه ماست
v

خوانش رویداد تاریخی کشتار در مسجد گوهرشاد از آن روی همچنان مهم قلمداد می‌شود که غربی‌سازی جامعه ایرانی و کشف حجاب، کماکان در دستور کار دشمنان فرهنگ دینی جامعه ماست. سبُعیت و شقاوت عریان در این حادثه نشان از آن دارد که بانیان کشف حجاب در نیل به اهداف خویش از هیچ خشونتی روی‌گردان نیستند. چیزی شبیه به آنچه در پاییز سال گذشته آن را شاهد بودیم. مقال ذیل آمده سعی دارد تا با استناد به پاره‌ای اسناد و روایات، این واقعه تاریخی را بازخواند و عبرت‌های آن را نمایان سازد.

غالب مأمورین آستانه‌مقدسه، باطناً با شورشیان موافق بوده‌اند
گزارش شهربانی خراسان از آغاز و انجام حادثه گوهرشاد، نمایانگر بسا واقعیت‌هایی است که در تبلیغات پهلوی‌گرایان و روشنفکرنمایان سانسور شده است. این روایت به خوبی نشان می‌دهد که اکثریت مردم مسلمان خراسان، تغییر لباس را نپذیرفته‌اند و به پیشوایان دینی خویش تأسی کرده‌اند. همچنین سند پی آمده اذعان دارد که حتی خادمان آستان قدس رضوی (ع) نیز با معترضان همراهی کرده‌اند:
«۱- به واسطه اینکه اهالی خراسان تا درجه‌ای از تجدد دور و تا اندازه‌ای تحت نفوذ علمای مذهبی می‌باشند، در پی امر مطاع مبارک ملوکانه، استعمال‌کلاه لبه‌دار سوء‌اثر بخشید.
۲- عده کثیری از وعاظ و اهل منبر و کسبه، به منزل آیت‌الله آقاحسین قمی از علمای طراز اول مشهد رفت‌وآمد می‌کنند. وی مصمم می‌شود به تهران حرکت کرده نزد شاه برود. در یک روز قریب یک ساعت با شیخ احمد، مدیر جریده بهار خلوت کرده و بعد از حرکت آیت‌الله، تلگرافاتی هم از طرف اصناف، به خاک پای مبارک همایونی مخابره می‌شود.
۳- شیخ محمد تقی بهلول از اهالی‌گناباد که شخصی مفسده جویی است در مشهد، یوم‌۱۸ تیرماه وارد و لیله پنج‌شنبه ۱۹ تیر در مسجد گوهرشاد منبر رفته است. یوم پنج‌شنبه مأمور جهت دستگیری مشارالیه اعزام، چون در داخل صحن مطهر بوده، از آمدن به نظمیه امتناع می‌ورزد و مردم اطراف او جمع می‌شوند و در نتیجه چند نفر دربان، او را به کشیک خانه می‌برند. نیابت تولیت عظما تلفوناً به نظمیه اطلاع می‌دهد، برای جلب او مأمور فرستاده شود. رئیس نظمیه موقع را مقتضی ندانسته، دستگیری را به شب موکول می‌کند. میرزا باقر باشی کشیک آستانه، شیخ بهلول را در محلی که مردم او را ببینند، توقیف می‌کند. مردم او را از کشیک‌خانه خارج و دربان‌ها هیچ مقاومتی نشان نمی‌دهند. مشارالیه به مسجد و روی منبر می‌رود. روی منبر مردم را تحریک می‌کند که در مقابل‌کلاه‌لبه‌دار استقامت نمایند و می‌گوید اگر بر سر شما کلاه‌لبه‌دار بگذارند، چند روز دیگر هم‌حجاب از روی ناموس شما برداشته خواهد شد. نواب احتشام و عده‌ای دیگر هم به مشارالیه تأسی جسته، غائله‌را برپا می‌کنند. دستور داده می‌شود باید شیخ بهلول و نواب احتشام و شیخ اردبیلی و سیداصفهانی که سر دسته اشرار هستند، دستگیر شوند و نفراتی هم برای کمک می‌آیند، ولی، چون تا صبح کمک نیامد، اقدام برای دستگیری آن‌ها نشد.
۴- روز جمعه‌۲۰ تیر، عده‌ای آژان و نظامی اطراف صحنین را محاصره و از ورود مردم به مسجد ممانعت به عمل می‌آید. عده‌ای از داخل‌صحن و مسجد فریاد یاعلی می‌کشیدند، عده‌ای هم از خارج برای ملحق شدن به طرف مسجد ازدحام می‌کنند. نظامیان از ورود مردم جلوگیری، ولی مردم با سنگ و چوب حمله می‌کنند و نظامیان از سلاح گرم استفاده می‌کنند. چند نفر مقتول و عده‌ای مجروح می‌شوند. سپس سهل‌انگاری می‌شود. ایاب و ذهاب به مسجد و صحن آزاد می‌شود و اشرار از صحن به مسجد آمده و منبر رفته اند. شیخ عباسعلی محقق هم به آن‌ها ملحق و مردم را تهییج و تحریک به مقاومت می‌نماید.
۵- یوم شنبه‌۲۱ تیر، عده‌ای از اشرار دسته به دسته در منازل علما رفته و آن‌ها را مجبوراً به مسجد می‌برند و کسبه را نیز تهدید و وادار به بستن دکاکین می‌کنند.
۶- لیله یک شنبه‌۲۲ تیر، امر جهان مطاع مبارک ملوکانه برای رفع غائله شرف صدور می‌یابد. عده اشرار قریب هزار نفر بوده‌اند. مأمورین پلیس و نظامی در قسمت‌شرقی و غربی مسجد، واقع در بازار و در شیخ بهایی را شکسته مشغول زد و خورد می‌شوند. عده‌ای مقتول و جمعی مجروح و دستگیر می‌شوند، ولی عده‌ای هم از در دارالسیاده به صحن عتیق رفته و متفرق می‌شوند.
۷- مأمورین نظمیه در رفع غائله با نظامیان تشریک مساعی کرده، لذا، چون عده مقتولین در مسجد را نظامیان جمع‌آوری کرده‌اند، مدرکی برای تعیین تعداد مقتولین وجود ندارد.
۸- غالب مأمورین آستانه مقدسه، باطناً با شورشیان موافق بوده و از بدو امر به مسامحه گذرانیده‌اند. علت طغیان و سبب اصلی، حرکت آقای حاجی حسین قمی بوده، به علت اینکه مردم به وی معتقد می‌باشند. سرمنشأ فساد هم شیخ‌بهلول، نواب احتشام و این اشخاص‌می‌باشند: شیخ‌مقتدر، شیخ عباسعلی محقق، شیخ مهدی واعظ، شیخ محمدحسین اردبیلی، سیدعبدالعظیم مسئله‌گو، کاتب‌خاقان، شیخ‌محمد صاحب‌الزمانی، حسن‌اردکانی، سیدزین‌العابدین سیستانی، شیخ‌هاشم مدرس قزوینی، شیخ آقابزرگ شاهرودی، سیدیونس اردبیلی و سیدعبدالله موسوی شیرازی. تاکنون مدرکی به دست نیامده که دست اجنبی در این امر دخالت داشته باشد....»

رضا سیاه حمال، می‌خواهد پرده عفاف را از سر زنان بردارد
در بخش نخست، به روایتی حکومتی از حادثه گوهرشاد پرداختیم که در خود اعترافاتی مهم داشت. از این به بعد مقال، به روایت‌های مردمی اختصاص دارد. زنده‌یاد بانو نیرالسادات احتشام رضوی، دختر مرحوم نواب احتشام رضوی از رهبران این قیام تاریخی بود. وی در سالیان بعد، از پدر درباره این واقعه تاریخی نکاتی شنیده است که شمه‌ای از آن را به ترتیب پی آمده، در یکی از مصاحبه‌ها بیان داشته است:
«من شیرخواره بودم که قیام مشهد در اعتراض به کشف حجاب رضاخانی رخ داد. زمانی که قیام مشهد شروع شده بود، پدرم برای خداحافظی نزد مادرشان می‌روند، دست ایشان را می‌بوسند و می‌گویند بی‌بی من برای شهادت می‌روم! او هم در جواب می‌گوید برو، من تو را به خدا می‌سپارم، کاش آن سه پسر دیگر من هم دارای این لیاقت بودند که در راه خدا به شهادت می‌رسیدند... پدرم بالای منبر صاحب‌الزمان (عج) در مسجد گوهرشاد می‌رود و در برابر جمع عظیم مردم می‌گوید مردم این موقعی است که رضا سیاه حمال، این نوکر اجنبی‌ها و میرآخور انگلیسی‌ها، می‌خواهد پرده عفاف و حجاب را از سر زن‌ها بردارد تا فردا دست زنان و نوامیس شما در دست بیگانگان قرار گیرد، مردم باید قیام و در مقابل او ایستادگی کنید... سپس پدرم کلاه پهلوی را که تمام رؤسا و کارمندان آستان قدس و دیگر کارمندان دولتی باید آن را به سر گذاشتند، از سر برمی‌دارد و نشان آستانه را می‌بوسد و کلاه را پاره می‌کند! بدین ترتیب در آن روز، چند هزار کلاه به پیروی از پدرم پاره شد و با این عمل شالوده قیام مشهد ریخته شد....»

شاه می‌گوید کلاه شاپو خوب است، همین دلیل باید برای ملت کافی باشد
اثر «قیام خراسان»، در عداد موثق‌ترین و نیز قدیمی‌ترین گزارشاتی است که در باب حادثه گوهرشاد، به رشته تحریر درآمده است. نگاه همه جانبه و نقاد نویسنده، از امتیازاتی است که بر ارزش این روایت افزوده است. راوی در بخشی از نوشتار خویش، به تبیین کردار زنده‌یاد شیخ محمد تقی بهلول گنابادی در این اعتراض مردمی پرداخته و رفتار شناسی مطلوبی از وی به دست داده است:
«جمع زیادی در مسجد گوهرشاد گردآمده بودند. واعظی بلندقد، کوسه، ژولیده ولی مسلمان و دارای احساسات مذهبی، به وعظ مشغول بود. این مرد که دارای ظاهری ناآراسته و باطنی پر از ایمان و تقوی بود، مردم را به تعظیم شعائر اسلام و تمسک به قواعد و اصول آن دعوت می‌کرد. مردم آن به آن زیاد می‌شدند و آقای واعظ که معروف به بهلول بود، مردم را متوجه تکلیف دینی خود می‌کرد. این مرد در میان توده محبوب بود، خود نیز شخص بی‌آلایشی و هیچ داعیه‌ای نداشت. گرد جاه و مقام نمی‌گشت و همین صفات او را در انظار محترم کرده بود. او از روی عقیده اسلامی تصور می‌کرد، اگر مردم در مسجد گوهرشاد که یکی از اماکن مقدس است و مجاور با دو صحن قدیم و جدید و مرقد محترم است، تجمع کنند، کسی یارای تعدی با آن‌ها را ندارد و قطعاً به مطالب حقه آن‌ها گوش خواهند داد، ولی متصدیان امور خراسان که گوششان با این حرف‌ها بدهکار نبود، ناچار بودند برای روپوشی کردن مسئله، از هرگونه اقدامی فروگذار نکنند. مخصوصاً که تغییر کلاه یکی از تصمیمات قطعی دولت بود و اگر در مشهد پیشرفت نمی‌کرد، بالطبع در سایر شهر‌ها هم به اشکال برمی‌خورد. به هر حال بنای دولت آن روز بر این بود که تصمیم‌های خود را هر طور که شده، بدون آنکه هیچ ارزشی به تمایل و احساسات ملت بدهد، به موقع اجرا گذارد در اینجا برحسب همان سیاست لازم می‌کرد، هرچه زودتر به این احساسات ضربت قاطعی بزند و به هر نحو شده، اراده خود را تحمیل کند. او می‌گوید کلاه شاپو خوب است و همین دلیل باید برای ملت کافی باشد، زیرا گفته دولت وحی منزل است، اما برای انجام منظور خود، باز راه غلطی پیمود، یعنی سیاست زور را اعمال کرد و اقدام به بازداشت بهلول کرد و آن مرد بی‌آلایش را آن شب در کشیک‌خانه آستانه توقیف کردند، ولی این اقدام نتیجه بدی داد و مردم که به واعظ خود دلبستگی داشتند، به تجمع خود افزودند و بهلول نیز آزاد شد و مجدداً به وعظ و تشجیع مردم پرداخت. جمعیت نیز بیش از روز قبل بود و مردم تصمیم گرفته بودند، از مسجد خارج نشوند. بازار نیز بسته شد و برای متحصنین، از دالان قبله مسجد خوراک می‌آورند و دیگ‌های عدس و برنج و ... به سمت مسجد راه افتاده بود. چنین خوراک‌ها به این ترتیب از کسی شنیده و دیده نشد. این روز در مشهد معروف به عاشورای ثانی شده است، زیرا در مثل این روز روس‌های تزاری به آستان رضوی توپ بستند. بالجمله این اوضاع، مداخله‌قوای دولتی را ایجاب می‌کرد و همین مداخله موجب زد و خورد میان دو طرف گردید و جمعی در این میانه کشته و زخمی شدند....»

تیر بی‌شمار در می‌رفت، همه می‌افتادند
«حسینعلی ذوالفقاری گل‌مکانی» در عداد نظامیانی است که از سوی نظمیه مشهد و برای سرکوب قیام، به مسجد گوهرشاد اعزام شده است. او بعد‌ها به بازگویی مشاهدات خویش از این واقعه پرداخت که مشروح آن در برخی آثار، از جمله «قیام گوهرشاد» از انتشارات مؤسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی درج شده است. نکته مهم در روایت ذوالفقاری، اذعان به این نکته است که در آن حادثه، ۲ تا ۳ هزار نفر از مردم کشته شده و پیکر‌های آنان، در خندقی در گورستان بالاخیابان مشهد دفن شد:
«شب پنج‌شنبه چند نفر نظامی و پلیس رفتند و چند تیر انداختند که ۲۸ نفر کشته شدند. شب که صبح شد، باز لجاره زیادتر شد. تلگراف کردند از شهربانی، برای شاه حسین قلیزاده بیات سرهنگ دو رئیس شهربانی. پهلوی دستور داد مردم را هر طور که هست بیرون کنند و مسجد را خراب کنند، مسجد می‌سازم از اولی بهتر! به رئیس نظمیه اینجا گفت این‌ها را. برای روز پنج‌شنبه و جمعه ۲۰ نفر از ما را (هشت پلیس و ۱۲ نظامی، یک سرهنگ و یک سرپاسبان یکم و یک ستوان یکم و یک گروهبان یکم) مأمور کردند رفتیم به مسجد. وقتی رسیدیم به مسجد، دیدیم همه نشسته‌اند و شیخ بهلول هم بالای منبر موعظه می‌کند. ساعت ۱۲ شب، وارد مسجد شدیم. بهلول داشت صحبت می‌کرد. سه چهار نفر هم مثل نواب احتشام و بحرالعلوم و حسن اردکانی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی، پای منبر نشسته بودند. یک دفعه تیراندازی شروع شد و تمام مردم حرکت کردند. ایرج مطبوعی به ما گفت، فرار کنید. من به صحن نو آمدم و از صحن نو به دم بست پایین خیابان، جلوی گاراژ سعادت رفتم. صدای تیر در مسجد بلند شد و تک تک بود و بعد پر زور شد و ما رفتیم جلوی دارالسیاده. در را از تو شکستند، آن وقت از آن در شکسته من با دو نفر وظیفه آن طرف رفتیم، دیدیم خدا بدهد برکت، هزار نفر هزار نفر فرار می‌کنند. تیر هم بی‌شمار در می‌رفت، همه می‌افتادند این طرف و آن طرف. تا ساعت ۵ صبح، مردم را پرت‌وپلا کردند. نواب و حسن اردکانی و بحرالعلوم را از منبر صاحب‌الزمان بیرون آوردند و کتف آن‌ها را بستند و بردند. رضا کوه‌سرخی پشت مسلسل بود، آن شب حدود ۲، ۳ هزار نفر را کشتند و بردند بیرون در قبرستان بالا خیابان - که الان درخت کاشته‌اند- خندق کندند. هر کسی که کشته می‌شد، مثل جوال گندم همه را می‌ریختند توی ماشین و می‌بردند توی آن خندق و خاک روی آن‌ها می‌ریختند. روز جمعه کسی را به بارگاه راه نمی‌دادند، هر جای مسجد را که گلوله خورده بود، درست می‌کردند. بعد از درست کردن، اجازه دادند که رفت و آمد بشود....»

ورود زنان محجبه به حرم رضوی (ع) را هم ممنوع کرده‌ایم
از نکات مهم در سخنان رهبران قیام گوهرشاد، هشدار به این نکته است که در صورت پذیرش موضوع لباس متحدالشکل، راه برای کشف حجاب زنان نیز هموار خواهد شد. گذر زمان نشان داد که حدس این شخصیت‌ها، کاملاً ضائب بوده و رضاخان و ابواب جمعی حکومت او در مرحله بعد به ستیز با حجاب بانوان پرداختند. دکتر موسی فقیه حقانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره معتقد است:
«پاکروان استاندار خراسان با خوشحالی گزارش می‌نویسد که ما تردد بانوان با حجاب را در معابر و خیابان‌های شهر مشهد ممنوع کردیم، از فردا بنا داریم ورود زنان محجبه به حرم رضوی را هم ممنوع کنیم و بعد دستورالعمل می‌دهد که اگر زنان خواستند مسجد بروند و خواستند نماز بخوانند چه کار کنند؟ بحث سر این بود که بگذاریم این‌ها یک پارچه‌ای، روسری یا لچکی روی سرشان بیندازند یا نه؟ که نهایتاً اجازه دادند موقع نماز، زنان تکه پارچه‌ای روی سرشان بیندازند، ولی بعد از نماز باید آن را بردارند، یعنی دعوا به این سطح رسید. این سیاست را برای صاحب‌منصبان نظامی، دولتی و وزرا نیز اجرا کردند. نمونه‌اش آقای صدرالاشراف بود که خودش مجتهد است. لباس نمی‌پوشید، ولی مجتهد بود و بعد از علی‌اکبر داور، وزیر دادگستری شد. به جهت اینکه خودش و خانواده‌اش مذهبی بودند، خیلی در این ماجرا‌ها ورود پیدا نمی‌کرد. رضاخان یقه‌اش را می‌گیرد و می‌گوید چرا زن و دخترت را در جشن کشف حجاب نمی‌آوری؟ او می‌گوید حالا مدیران و کارمندان می‌آیند، ما هم بعدعا خواهیم آمد. دوباره رضاخان او را می‌بیند و می‌گوید چه شد؟ چرا نیامدی؟ باز او بهانه می‌آورد. تهدیدش می‌کند و می‌گوید باید در این جشن‌ها حاضر شوی! صدرالاشراف به خانه می‌رود و به همسرش می‌گوید که رضاخان تهدید کرده باید (بدون حجاب) به جشن بیایی. همسرش می‌گوید من حتی اگر شده از تو طلاق هم بگیرم، نمی‌آیم! دوباره رضاخان به صدرالاشراف فشار می‌آورد. صدرالاشراف به خانمش اطلاع می‌دهد. سرانجام همسر و دختر صدرالاشرف می‌آیند و در جشن کشف حجاب شرکت می‌کنند. پسر او یعنی دکتر جواد صدر این ماجرا را تعریف می‌کرد و می‌گفت مادرم وقتی از جشن کشف حجاب برگشت، به قدری از لحاظ روحی تحت فشار بود و تألم پیدا کرد که مریض شد و یک‌سال بعد جنازه‌اش را از خانه بیرون آوردیم. دولتمردان و نظامی‌ها مجبور بودند که به این سیاست تن در دهند. اغلب همراهی کردند، ولی در هر صورت خود و خانواده‌شان مجبور بودند. بعضی‌ها هم خودکشی کردند! در بعضی از خاطرات آمده که طرف برای خانواده‌اش نامه نوشته، می‌رود و تریاک می‌خورد تا بمیرد! و بیان کرده که من برای این مسئله این کار را کردم، چون این‌ها می‌خواستند شما را به مجالس کشف حجاب ببرم، بنابراین خودکشی می‌کنم تا شما مجبور نشوید به این جشن بروید. بعضی از مردم در مناطق مرزی از ایران مهاجرت می‌کنند و تغییر تابعیت می‌دهند. مثلاً به افغانستان یا بین‌النهرین (عراق فعلی) می‌روند تا از این سیاست در امان بمانند. خباثت و دنائت رژیم رضاخان را در بخشنامه‌هایی که متعاقب جریان کشف حجاب صادر شد، می‌توان ملاحظه کرد. بخشنامه شد که خانم‌ها حق ندارند یقه پالتوی خود را بلند کنند! خانم‌ها حق ندارند کلاه خود را بیش از اندازه پایین بکشند! رضاخان به هیچ چیز جز برهنگی قناعت نمی‌کرد! البته مدعی بودند که ما با برهنگی مخالفیم، اما در واقع کشف حجاب مقدمه برهنگی شد. به رغم تمامی تلاش‌های رضاخان و نیروهایش، این مهم را نمی‌توان نادیده گرفت که جامعه زنان ایران – چه در دوره رضاخان و چه در دوره محمدرضا پهلوی- با جریان کشف حجاب مقابله کرد. در دوران پهلوی دوم که موضوع منع حجاب با سیاست‌های نرم از سوی دستگاه دنبال می‌شد، قاطبه زنان ایران در برابر آن ایستادگی و مقاومت می‌کردند، فرآیندی که منتهی به انقلاب اسلامی و حضور گسترده زنان محجبه در آن شد....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار