بعد از آنکه سالها پیش اصلاحطلبان ایران به اروپاییان پیام دادند که دست از بیانیه دادن علیه ایران بردارند و «ایران را چنان تحریم کنند که کمرش خم شود»، چند سالی بود که ذهن مردم ایران تکرار این همه دشمنی با یک آبوخاک را ندیده بود تا آنکه سروکله اپوزیسیون ائتلافی در این آشوبها پیدا شد و حالا آنها یکصدا از غرب میخواهند که مانند کاری که با آلمان در جنگ دوم شد، ایران را چنان بمباران کنند که اثری از جمهوری اسلامی نماند! یک ایرانی با ذرهای انسانیت حتی در جایگاه مخالف حکومت، نمیتواند از دشمنان مملکت خود طلب جنگ علیه ایران کند، زیرا میداند اگر خاک ایران در یک جنگ ویرانگر به توبره کشیده شود، این ایران است که نابود میشود نه حکومت.
وقتی اصلاحطلبان از اروپا تقاضای عاجزانه تحریم کمرشکن میکردند، برخی میگفتند اینها بخش نادان این جریان هستند که نمیدانند تحریم یعنی چه و نمیدانند تحریم غرب علیه ایران آن چیزی نیست که به اصلاحطلبان برای اصلاحات کمک کند، بلکه ستون فقرات مردم را میشکند و زیرساختها و بنیه کلی کشور را از بین میبرد. حالا هم عدهای میگویند این جماعت پلشت اپوزیسیون مثل مسیح علینژاد یا رضا پهلوی یا گلشیفته فراهانی که از غرب تقاضای عاجزانه بمباران ایران را دارند، نمیدانند که جنگ یعنی چه و با یک ملت و کشور چه میکند، زیرا همیشه در رختخواب گرمونرم خود یا روی فرش قرمز فستیوالها بودهاند و صدای یک ترقه را هم نشنیدهاند. واقعیت، اما این است که اپوزیسیون ایران ادبیات خودش را از اتاقهای فکر ویژه میگیرد و خود غرب برای اپوزیسیون ایران چنین ادبیاتی را تنظیم و آماده میکند!
اپوزیسیون ایران واقعاً از عجیبترین موجودات دوپای روی زمین هستند، یعنی در میان بقیه کشورها یا ملتها چنین اپوزیسیونی کمتر یافت شده و این حجم از کینه و دشمنی و وطنفروشی هیچ کجا باب نبوده است که علت آن احتمالاً در شدت دشمنی همان اتاقهای فکر تولیدکننده ادبیات است که روی اپوزیسیون ایران هم اثر مستقیم گذاشته است. دلایل دیگر بهسختی به ذهن میآید. درهرحال اکنون تب اپوزیسیون بالا رفته و هذیانگویی شدت گرفته است که طبیعی است، زیرا بعد از زخمی که از شکست آشوب پاییزه خوردند، این تب و هذیان قابلپیشبینی بود.
از میان چند نفری که میخواهند رهبر ایران شوند، رضا پهلوی بهتازگی گفته «باید یک جنگ جهانی مثل کاری که جهان با آلمان کرد، علیه ایران به راه بیفتد». قبل از او گلشیفته گفته بود: «وقتی در خاورمیانه به دنیا بیایی، در کثافت (مدفوع انسان) به دنیا آمدهای». علینژاد هم که فریاد جنگطلبیاش حتی یک روز بند نمیآید و اخیراً گفته «پشت در تمام پارلمانهای اروپا میایستیم و برای جنگ با ایران در میزنیم».
البته نیک میدانیم که خاورمیانه یا همان منطقه غرب آسیا برای اروپا و غرب فقط بوی نفت نمیدهد و این منطقه برای آنان دارای اهمیت تاریخی و هویتی است و این منطقه را بهعنوان خاستگاه ادیان ابراهیمی مسیحیت و یهودیت، مهم میشمارند و در مرتبه دوم نفت و در مرتبه سوم، موقعیت مرکزیت جهان و مسائل استراتژیک مربوط به آن است که چشم به خاورمیانه دارند، اما وقتی برای اپوزیسیون ایران ادبیات میتراشند یا حرفهای آنان را در رسانههایشان بازتاب میدهند و به گوینده تریبونهای مختلف میدهند، باکی ندارند که به این ریشههای خود هم جسارت کنند.
اما این ادبیات هجومی به آبوخاک، دستکم در میان جامعه نخبگانی ایران بهشدت مورد اعتراض قرار گرفت، هرچند اپوزیسیون خود بهخوبی میداند که ادعاهایش آنقدر دور از عقلانیت و انسانیت است که در میان قشر فرهیخته تنفر ایجاد میکند، اما چون بهویژه روی برخی از نوجوانان و افراد سادهدل میتواند مؤثر باشد، همین ادبیات هجومی به بنیه مملکت و کثافتخواندن سرزمین و آبوخاک و نیز توسل به پارلمانهای اروپایی را
دنبال میکند.
با اینحال، جامعه نخبگانی که مشاهده کرد ائتلاف مدعی رهبری آینده ایران، نه از میان فرهیختگان و دانشگاهیان که از میان شهرهها و فوتبالیستها و بازیگران سینما تشکیل شده، نتوانست به سکوت خود ادامه دهد. از جمله معترضان دکتر عبدالکریم سروش بود که با صراحت گفت «اینها که بساط رهبری آینده ایران را در دانشگاه جرج تاون امریکا پهن کرده بودند، فکر میکنند، چون در رسانهها نامی دارند، در قلبها هم جایی دارند» و یکییکی بدون اشاره به نامهای آنان، صفتهای آنان را برشمرد. یکی را گفت «از تجزیهطلبان مشهور است» (عبدالله مهتدی از سران کومله) که معلوم نیست وقتی ساز تجزیه میزند، دیگر چگونه میتواند ساز رهبری ایران را هم کوک کند! دیگری را گفت «اصلاً یک روز در ایران هم زیست نکرده» (نازنین بنیادی) و بعد میخواهد رهبر مردم این سرزمین شود! درباره جمع آنان گفت «نامی از اسلام و دیانت قاطبه مردم ایران در میان آنان نبود بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قویم ایرانی داشتند.» به پسر دیکتاتور و شاه سابق اشارهای نکرد و همین پسرشاهبودن را برای رسوایی او کافی دید و البته یادآور شد که در این نشست حتی یک پرچم ایران نبوده است! و حرفی زد که احتمالاً خیلی موجب تخفیف آنان بود؛ اینکه پولها و ادبیات سیاسی این جماعت معلوم است از کجا میآید!: «بنابراین اینها مگر برای دلخوشی خود و برای پر کردن برنامههایی که میدانیم از کجاها سرمایه و خط سیاسی آن میرسد کاری کنند، وگرنه برای ملت ایران کاری نمیتوانند بکنند، چون نه از ایران چندان شناسایی و آشنایی دارند و نه از دیانت و سنت و ارزشهای مردم آن.» درباره برخی دیگرشان در شأن خود ندید یا ملاحظات ورزشکارانه بهخرج داد که اسمی بیاورد (علیکریمی)، اما یادآور شد که «چندتایی از آنها که هم اصلاً از عالم سیاست خبری ندارند.» و در نهایت حرفی زد که مثل بمب ترکید: «یکی از آنها که تا امتحان نداد و سر تا پا برهنه نشد [جامعه غرب]او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند».
این بمب خبری موجب حمله به سروش با اتهام زنستیزی شد. این روشنفکر دینی، اما در پاسخی که در ظاهر برای تلطیف ماجرا بود، قضیه را دشوارتر کرد و خطاب به گلشیفته گفت: «اینکه شرمگاه خود را مقابل چشم جهانیان به نمایش بگذاری، مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند، از جمله دینداران که نیم بیشتر عقلای جهان را میسازند و نیز بسیاری از عقلای علم اخلاق.» درواقع دکتر سروش نه تنها از مواضع خود عقبنشینی نکرد که اینبار صریحتر و از زشتی نشاندادن شرمگاه به جهانیان سخن گفت. این سخنان تازه دکتر سروش با واکنش شدیدتر همراه شد! عدهای در گروههای روشنفکری و با سابقه نقد سخنان سروش به او حملهور شدند که اصلاً تو و مرتجعین مذهبی مانند تو، نام «شرمگاه» برای اندام زنان گذاشتهاید و اینجا هیچ شرمی هم ندارد و نشاندادن آن به جهانیان هم از لوازم مدرنیته است و تو فردی عقبماندهای که همچنان به اندام جنسی زنان میگویی شرمگاه! عدهای هم از میان فوتبالیستها که شاید تنها جملهای را که با جستوجو در گوگل از مارکس یادگرفتهاند، این است که «دین افیون تودههاست» (و حتماً مفهوم واقعی آن را که مارکس به کار برد، نمیدانند) همین جمله را برای سروش که پنجاه سال است درباره افکار مارکس سخنرانی میکند بهکار بردند و نوشتند که «سروش بهعنوان یک آدم دیندار نشان داد که چرا مارکس میگوید دین افیون تودههاست»!
ماجرا، اما ادامه یافت و اینروزها در انتشار منشور همبستگی این جماعت خائن، تأخیر حاصل شده است و پهلوی گفته است «اول باید امکان مشورت با گروههای کرد (کومله) فراهم شود.» حالاآن ائتلاف جرجتاونی که از چند جهت به آن حمله شد، با حمله تجزیهطلب به سلطنتطلب و منافق به هر دو و جمهوریخواه به هر سه و چپ به راست و جیرهخوار سیا به جیرهخوار سعودی و این یکی به آن و آن یکی به این، چنان گرفتار هرجومرج شده است که حالا برخی میگویند کو خاکروبی تا این مزبله را به زبالهدان تاریخ بریزد!
خاک ایران را توبرهکردن نه کار شماست که خود خاکروبه پشت در پارلمانهای اروپایی هستید! اگر در وجود خودتان احساس «کثافت» میکنید، از آن روست که آن را در دل خود جای دادهاید و هرجا که میروید با خود میبرید. برای بیشتر مردم ایران روشن است که شما به قول دکتر سروش خط سیاسی و پول خود را از کجا میگیرید و برای ایران چه در سر دارید. زحمت خود را بیش نکنید، هرچند ناباورترین کسان به ادعاهای شما خود شما هستید!