سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: متن زیر در گفتگو با محمّدرضا کیهانی از رزمندگان دفاع مقدس تهیه شده است. کیهانی خاطره یک روز حضور در کردستان و درگیری با ضدانقلاب در اوایل دفاع مقدس را تعریف میکند که از حیث پرداختن به جزئیات و همین طور نشان دادن عمق فاجعهای که گروهکها در کردستان رقم میزدند، حائز اهمیت است.
گردنه صلواتآباد
بعد از اتمام مرخصی در حالی که اسلحه ژ.۳ همراه داشتم سوار مینیبوس شهرستان قروه- سنندج شدم تا خودم را به محل کارم برسانم. وقتی به شهرستان دهگلان رسیدیم، نیروهای ژاندارمری جلو مینیبوس را گرفتند و گفتند ضدانقلاب در گردنه صلواتآباد با نیروهای ژاندارمری درگیر شدهاند و مسیر برای عبور وسائل نقلیه امن نیست، از همین مسیر برگردید. از مینیبوس پیاد شدم و به مأمور ژاندارمری گفتم من مسلّح هستم. میتوانم به کمک نیروهای درگیر بروم. افرادی که سوار مینیبوس بودند هم گفتند بله ما هم به کمکشان میرویم. دوباره سوار مینیبوس شدیم و به طرفِ گردنه صلواتآباد به راه افتادیم. زمانی که به گردنه رسیدیم با پیکر مطهر دو نفر از شهدای ژاندارمری مواجه شدیم. نیروهای ضدانقلاب با نیروهای ژاندارمری که برای تأمین امنیت جاده قروه- سنندج در گردنه صلواتآباد مستقر بودند، درگیر شده بودند و بعد از به شهادت رساندن بچههای ژاندارمری به سینهکش کوه فرار کرده بودند.
سینهکش کوه
داخل جاده هیچ ماشینی تردد نمیکرد و اگر هم ماشینی در جاده حضور داشت، خیلی سریع دور میزد و به طرفِ شهرستان دهگلان برمیگشت. به محض اینکه به محل درگیری رسیدیم، از ماشین پیاده شدم و متوجه فرار نیروهای ضدانقلاب به سینهکش کوه شدم. درگیری تازه تمام شده بود و نیروهای ضدانقلاب که در حال فرار بودند، فاصله زیادی با ما نداشتند. به همین خاطر اسلحهام را مسلح کردم و به طرفشان تیراندازی کردم. نیروهای ضدانقلاب که مینیبوس را میدیدند فکر میکردند یک مینیبوس پر از پاسدار در تعقیب آنهاست، به همین خاطر جرئت نداشتند به پشت سرشان نگاه کنند و با تمام توان در حال فرار بودند. یک خشاب روی نیروهایشان خالی کردم و با چشمان خودم دیدم که دو نفر از نیروهای ضدانقلاب بعد از تیراندازی من، روی زمین افتادند و دوستانشان دستشان را گرفتند و به طرفِ قله کوه بالا کشیدند.
تانکر حمل سوخت
ضدانقلاب فرار کردند و من هم راهم را به طرفِ شهرستان سنندج ادامه دادم. در ادامه مسیر چشمم به یک تانکر حمل سوخت افتاد. راننده تانکر با دیدن نیروهای ضدانقلاب پا به فرار گذاشته بود و نیروهای ضدانقلاب شیر تانکر را باز کرده بودند و سوختی که در شهرستان سنندج به سختی پیدا میشد را به هدر میدادند. شیر تانکر را بستم و به مسیرم ادامه دادم. در ادامه با ماشین نیروهای ژاندارمری مواجه شدم. ماشین ژاندارمری در حال گشتزنی در گردنه صلواتآباد بود که در کمین نیروهای ضدانقلاب گرفتار شده و تمام سرنشینان آن به شهادت رسیده بودند. کنار پیکر شهدای ژاندارمری نشسته بودم که نیروهای گردان ضربت شهرستان سنندج از راه رسیدند.
انتقام صلواتآباد
بعد از اینکه ماجرا را برای نیروهای گردان ضربت تعریف کردم، سریع سوار ماشین شدیم و برای اینکه نیروهای ضدانقلاب را گیر بیندازیم به طرف روستای باباریز که مقصدِ نیروهای ضدانقلاب بود به راه افتادیم. نزدیکی شهرستان سنندج، نیروهای گردان ضربت من را از ماشین پیاده کردند و گفتند تو خسته شدهای، برای استراحت به پایگاه برگرد. ما به تعقیب نیروهای ضدانقلاب میرویم. چند ساعت بعد رزمندگان سپاه با تحمیل شکست سنگین به نیروهای ضدانقلاب به پایگاه بازگشتند؛ با توجه به اینکه در میان نیروهای ضدانقلاب چند نفر زخمی شده بودند، آنها نتوانسته بودند با سرعت از منطقه دور شوند و به همین خاطر خیلی راحت در چنگ رزمندهها افتاده بودند و تمام نفراتشان به هلاکت رسیده بودند. زمانی که نیروهای گردان ضربت به پایگاه بازگشتند، پیکر مطهر یکی از رزمندگان مهاجر کاشانی که یدالله نام داشت را با خود به پایگاه آورده بودند. شهید یدالله در این عملیات تعقیب و گریز نیروهای ضدانقلاب به شهادت رسیده بود.