سرویس تاریخ جوان آنلاین: سالی دیگر بر فرقت مفسر مجاهد، زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی سپری گشت. امسال و در این فترهای که امکان برگزاری مراسمات حضوری نیست، در زنده نگه داشتن خاطرات آن بزرگ، بیشتر باید بر رسانهها تکیه کرد. آنچه پیش روی دارید، یکی از مطالبی است که برای بزرگداشت آن زندهیاد و با تکیه بر روایات نامداران دوران تدارک شده است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
پیامی که با اشک نگاشته شد!
تسلیتنامه امام خمینی (ره) در فراق آیتالله طالقانی، یکی از رساترین و در عین حال سریعالانتشارترین اعلانیههایی بود که در پی رحلت آن بزرگ نشر یافت. شاید بتوان گفت عباراتی که در پی میآید، علاوه بر مضامین روشن، یکی از پرنکتهترین واگویهها در سوگ اوست: «عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست میدهد و به سوگ شخصیتی مینشیند و در غم برادری فرو میرود. مجاهد عظیمالشأن و برادر بسیار عزیز حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و به ملأ اعلی با جد گرامش محشور شد. برای آن بزرگوار، سعادت و راحت و برای ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه. آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او، چون شمشیر مالک اشتر بود؛ بُرنده و کوبنده بود. مرگ او زودرس و عمر او با برکت بود. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزکاران و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام بود. من به امت اسلام و ملت ایران و عائله ارجمند و بازماندگان او، این ضایعه بزرگ را تسلیت میدهم.»
انتشار پیام فوق آمده، حاشیههایی نیز داشت که بعدها توسط مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی بیان گشت. در اثر طالقانی: فریادی در سکوت، ج ۲، ص ۳۴۶ چنین آمده است: «وقتی خبر فوت آیتالله طالقانی را به من دادند که فوراً به امام برسانم، حدود ساعت سه بعد از نیمه شب بود. به ناچار، در اتاق ایشان را زدم. امام طبق معمول بیدار بود. وقتی در را باز کرد و مرا پریشان حال دید، پرسید، «چه شده؟»، چون توان گفتنش را نداشتم، قدری تأمل کردم و سپس آهسته گفتم «آیت الله طالقانی از دنیا رفت.» امام پس از قرائت آیه استرجاع، اشک از چشمهایش سرازیر شد و در را بست. طولی نکشید که در اتاق باز شد، مرا صدا زد و بعد در حالی که بسیار اندوهگین به نظر میرسید و در چنین مواقعی کمتر قلم به دست میگرفت، متنی را با دست خود نوشته به من داد و فرمود: این پیام را پخش کنید.»
تملقگویی دادستان دادگاه نظامی برای طالقانی!
حضرت آیتالله خامنهای، رهبرمعظم انقلاب اسلامی در عداد شخصیتهایی هستند که در دادگاه آیتالله طالقانی در سال ۱۳۴۲، شرکت داشتند. ایشان پس از درگذشت آن زندهیاد، جلوههایی از مقاومت و شازشناپذیری طالقانی در دادگاه را به شرح روایت نمودند. این خاطره در اولین سالگرد رحلتآیتالله در روزنامه کیهان نشر یافت: «اولین ملاقاتی که با مرحوم طالقانی داشتم، در دادگاه تجدیدنظر ایشان بود که در همین پادگان عشرتآباد تشکیل شده بود. دادگاهی بود که ایشان و بقیه سران نهضت آزادی را محاکمه میکرد. من از پیش آیتالله طالقانی را میشناختم، اما با ایشان از نزدیک دیدار خصوصی نداشتم. سالهای ۴۱، ۴۲ بود که در آن دادگاه شرکت کردم. در آن موقع تازه از زندان آزاد شده بودم. ایشان هم در زندان بودند، ولی من در قزل قلعه بودم، پس همدیگر را ندیده بودیم. در آن دادگاه آقای طالقانی عصایی در دست گرفته و نشسته بودند. ایشان دادگاه را به رسمیت نمیشناختند و لذا از خودشان دفاع نمیکردند. وقتی که زنگ تنفس دادگاه زده شد، آقایان برای اظهار ملاطفت نسبت به ما که به عنوان تماشاچی به دادگاه رفته بودیم، بلند شدند و به طرف ما آمدند. اینجا بود که ما رفتیم و از نزدیک با مهندس بازرگان و سایر آقایان سلام و علیک کردیم. در همین حین که ما به طرف آنها میرفتیم، دادستان از جای خود بلند شد که برای تنفس به طرف دیگری برود. به آقای طالقانی که رسید، خواست تملقی بگوید. نکته جالب همینجاست که روحیه آقای طالقانی در دادگاه بهقدری عالی و بالا بود که دادستان خود را محتاج این میدید که تملق ایشان را بگوید. آمد و جملهای گفت که عین جمله، دقیقاً یادم نیست، ولی مضمونش این بود که من هم از خانواده روحانی هستم! آقای طالقانی با بیاعتنایی تحقیرآمیزِ توأم با طنزی، به او چیزی گفتند که متأسفانه جمله ایشان یادم نیست، اما همینقدر یادم است که همه جمعیتی که دور آقای طالقانی ایستاده بودند، قاه قاه به دادستان خندیدند! من آن منش و روحیه را در دادگاه از ایشان دیدم و این مقدمهای برای دیدارهای بعدی ما در طول سالهایی که در زندان بودند، بود. هر وقت که من زندان نبودم، به دیدارشان میآمدم و در زندان، از پشت میلهها صحبت میکردیم. پیغامهایی برای آقای میلانی در مشهد و برای آن جریانهایی که غالباً ما در آنها شرکت داشتیم، داشتند. بعد هم که از زندان بیرون آمدند، تماسهای زیادی داشتیم و همه برخوردها و دیدارها با آیتالله طالقانی تا روزهای آخر حیاتشان، همان روحیهای را که در اولین دیدار در دادگاه دیده بودم، تقویت میکرد.»
نماد رهبری موجآفرین
استادشهیدآیتالله مطهری چهارماه پیش از رحلت آیتالله طالقانی به شهادت رسید. میان آن دو، مراودتی طولانی وجود داشت. استاد در اثر بررسی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر/ انتشارات صدرا / ص ۸۱، در پاسخ به مخالفان رهبری بلامنازع روحانیت در انقلاب اسلامی، نام طالقانی را در کنار چهرههایی، چون امام خمینی، آیتالله مدرس و سیدجمالالدین اسدآبادی قرار داده و چنین تحلیل کرده است: «کدام رهبری توانسته است مانند همین رهبری سنتی موج بیافریند و حرکت خلق کند؟ در این صد ساله اخیر که از قضا دوره فرنگرفتهها و روشنفکران متجدد ضدسنت است، کدام رهبری غیرسنتی توانسته است یک دهم رهبری سنتی جنبش به وجود آورد؟ آیا فرهنگ کهن ما که رهبری سنتی پاسدار آن است، پاسدار این چنین چیزهایی [آداب و تشریفات بیروح و بیخاصیت]است؟ آیا امثال سیدجمال، مدرس، آیتالله خمینی و طالقانی، پاسدار این مراسم و تشریفاتند؟...»
از پیشگامان بزرگ اندیشه در ایران
امام موسی صدر، رهبر فقید شیعیان لبنان، دو سال پیش از ارتحال آیتالله طالقانی و در سفر به لیبی ربوده شد. وی نیز با طالقانی سابقه دوستی داشت. صدر در سخنرانی مراسم چهلمین روز درگذشت دکتر شریعتی در بیروت، در مورخه ۲۴ مرداد ۱۳۵۶، به شرح ذیل طالقانی را توصیف کرد: «کار به جایی رسیده است که حتی برخی دولتهای شرقی، در پی تضعیف، انزوا و ایجاد تفرقه میان ما برآمدهاند. هر روز میشنویم که پیشوا یا نهادی را پیش میکشند؛ بعد هم از پندار همکاری و همیاری سخن میگویند و اصرار نیز دارند که خیر و صلاح شیعه را میخواهند! اگر خیر و صلاح شیعه را میخواستند، هرگز طالقانی را دستگیر نمیکردند! اگر در پی منافع شیعیان بودند، پیشگامان بزرگ اندیشه را در ایران دستگیر نمیکردند! این ساواک ایران است که شیعه را قلع و قمع میکند، صفوف شیعیان را از هم میپاشد و جمعی از آنان را به زندان میافکند! اطلاعات ایران دست خطرناک خود را به اینجا نیز دراز کرده است تا پیکر شیعه را متلاشی کند و ما را به حال و روزی در آورد که نمیپسندیم! ما هرگز به آنها چنین اجازهای نخواهیم داد!... درست است که در معرض سختیها، دشمنیها و مشکلات قرار خواهیم گرفت، اما ما نیز خونها، جانهای مدافع، همتهای بلند و بالاخره آموزههایی داریم که فریاد برمیآورند، «هرگز!... ما راه خود را که همان راه علی (ع) و حسین (ع)، راه حق، راه آرامش، راه نفی سرکشی و تأکید بر کلمه «هرگز» است، با اقتدار ادامه خواهیم داد.»
دارای نظراتی متفاوت با اعضای دولت موقت در شورای انقلاب
شهیدآیتالله دکتر بهشتی نیز در عداد دوستان دیرین آیتالله طالقانی به شمار میرود. هر چه انقلاب اسلامی به اوج خویش نزدیکتر میشد، ارتباط آن دو نیز بیشتر میشد. شهیدبهشتی پس از درگذشت طالقانی، تعامل خود را با وی در جلسات شورای انقلاب به شرح ذیل تشریح کرده است: «وسیعترین و پیوستهترین ارتباطی که با مرحوم آیتالله طالقانی داشتم، به شورای انقلاب مربوط میشود. پس از تشکیل هسته اولیه شورای انقلاب تصمیم بر این گرفته شد که با تصویب امام، از آیتالله طالقانی دعوت شود که در شورای انقلاب شرکت کنند؛ چون به حق، ایشان چهرهای مبارز و انقلابی و روحانی برجستهای بودند که باید در شورای انقلاب حضور میداشتند. از طرف امام از ایشان دعوت شد و ایشان پذیرفتند و عضو رسمی شورای انقلاب بودند. در انتخاب داخلی که به عمل آمد؛ مرحوم آیتالله طالقانی به عنوان رئیس شورای انقلاب انتخاب شدند و من هم به عنوان نایب رئیس شورای انقلاب انتخاب شدم و در اداره کارها کمک میکردم. مرحوم آیتالله طالقانی در این مدت که در شورای انقلاب همکاری داشتند؛ در برخی از ابعاد دیدهای خاصی داشتند و گاهی نقطهنظرهای ایشان با نقطهنظرهای دولت موقت یکی نبود. مخصوصاً یادم است که در مورد سیاست خارجی، نقطه نظرهایی که ایشان ارائه میکردند، در برخی موارد غیر از نقطه نظرهایی بود که وزارت خارجه دولت موقت ارائه میکرد. همچنین در مسائل داخلی گاهی نقطهنظرهایی داشتند که با نقطهنظرهای دولت موقت یا احیاناً اکثریت شورای انقلاب هماهنگی نداشت، ولی مجموعاً حضور ایشان بسیار مفید و مؤثر بود. ایشان مرد بصیری بود و در اسلام و سیاست و مبارزه، تجارب و ارتباطات فراوان از شخصیتها و با گروهها داشت و حضورش در شورای انقلاب بسیار ثمربخش و پر ارج بود.»
تفسیر دین با رویکرد اجتماعی
شهیدمحمدعلی رجایی در عداد یکی از قدیمیترین شاگردان آیتالله طالقانی به شمار میرود. وی به واقع، بسیاری از مخاطبان بعدی تفاسیر طالقانی در مسجد هدایت را با این کانون مبارزاتی و فرهنگی آشنا ساخت. رجایی در کنگره بزرگداشت اولین سالگرد طالقانی، در باب رویکرد اجتماعی او در تفسیر معارف دینی، چنین گفت: «آقای طالقانی همانطوری که میدانید یک مرد مبارز بودند، یعنی به موازات مطالعهشان مبارزه میکردند. مبارزه، طبیعتش با جوانها میسازد، چرا؟ برای اینکه حاصل مبارزه یک دگرگونی است. اصلاً شما وقتی مبارزه میکنید که میخواهید وضع را عوض کنید. عوض کردن وضع در روح جوانهاست. ما که سنمان بالا میرود، به وضع عادت میکنیم. وقتی به وضع عادت کردیم، آن وقت تغییرش برایمان خیلی مشکل میشود. آقای طالقانی که مبارزه جزء لاینفک زندگیشان بود، خود به خود بحثهایشان، برخورد ایشان با آیات قرآن، برخورد ایشان با احادیث، همیشه جنبه اجتماعیاش بر سایر جنبهها میچربید. یادم نمیرود وقتی ایشان زندانی میشدند، خیلیها میآمدند و انتقاد میکردند که آقای طالقانی چرا یک کاری میکند که زندان بیفتد. مگر این آیه را نخواندهاید که: ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکه. ترجمهاش این است که: خودتان را به دست خودتان به دردسر نیندازید. محافظهکارها میآمدند و میگفتند: آقای طالقانی چرا این کار را میکند؟ او که قرآن را خوانده، خدا میگوید به دست خودتان، خودتان را به دردسر نیندازید. به مهلکه نسپارید! آقای طالقانی وقتی این حرف را شنیدند، از زندان بیرون آمده بودند و در مسجد هدایت سخنرانی میکردند. گفتند: این مردم غافلند، این آیه قرآن یک مقدمه دارد، باید به مقدمهاش توجه کرد، اگر بنا بود انسان خودش را به مهلکه نیندازد، چرا امام حسین (ع) رفت و جنگید؟ خود امام حسین (ع) هم خودش را دستی دستی به دردسر انداخت! اتفاقاً این آیه دلیل قاطعی است که باید مبارزه کرد... بعد ایشان مقدمه آن را خواندند که ما از ایشان یاد گرفتیم.»
نبود و دستگیری او، خاری بود که در قلب ما میخلید!
شهیددکتر مصطفی چمران نیز در زمره شاگردان پرسابقه آیتالله طالقانی است. او بسیاری از معارف اجتماعی دین را در دوران حضور در مسجد هدایت، از آن مفسر مبارز آموخت و تا پایان حیات و در عرصههای گوناگون اجتماعی و مبارزاتی، از آن بهره جست. چمران در سوگنامهای که در نخستین سالروز درگذشت طالقانی در روزنامه کیهان نگاشت، چنین آورد: «زندان رفتن، شکنجه دیدن و به استقبال شهادت رفتن، برای طالقانی به امری عادی و طبیعی تبدیل شده بود. آیتالله طالقانی را ساواک دستگیر میکند، شکنجه میدهد و زیر فشار، ایشان را قانع میکند که دیگر به منبر نروند و آیتالله طالقانی میپذیرند؛ از زندان خارج میشوند و در همان روز آزادی، به مسجد میروند، ولی به جای اینکه بالای منبر بنشینند، در پای منبر میایستند و فریاد کوبنده خود را طنینانداز میکنند. ساواک دوباره ایشان را میگیرد و به ایشان اعتراض میکند که مگر قول ندادی به منبر نروی؟ آیتالله طالقانی میگویند آری قول دادم و وفا کردم. منبر نرفتم، فقط از پایین منبر حرف زدم! آیتالله باز هم روانه زندان میشوند تا نتیجه این جسارت را بچشند. بار دیگر ساواک در زندان از ایشان میپرسد، آخر چرا همیشه آیات تودهای قرآن را تفسیر میکنی؟ مگر آیات قحط است؟ آیتالله طالقانی با تمسخر جواب میدهند: آخر قرآن ما آیات شاهنشاهی ندارد، چه کنم؟ گاهی مهندس بازرگان به آیتالله طالقانی توصیه میکردند که زیاد تند نروند. به یاد دارم در خانه آقای طالقانی به منبر رفتند و به صحرای کربلا زدند و صاحبخانه دست به دامان مهندس بازرگان شد که آنجا نشسته بود که الان پدر ما را درمیآورند، فکری بکنید! آقای بازرگان در کاغذ کوچکی به آقای طالقانی نوشتند آخر به فکر صاحبخانه هم باشید و اینقدر تند نروید! برای ما آیتالله طالقانی سنگر مبارزه بودند و مطمئن بودیم که هر مشکلی را برای ما حل خواهند کرد. هنگامیکه به زندان میافتادند، کمبودشان به شدت احساس میشد. خاری در قلب ما میخلید، میدانستیم که چیزی کم داریم، در یک حالت بهت و حیرت به سر میبردیم و احساس میکردیم که ایشان، پرچم مبارزه ماست که برای جنگ به سرزمینهای دوردست رفته است. مطمئن بودیم هر جا که هستند، آبروی ما را حفظ میکنند. تبعید میشدند، اما در تبعیدگاهها نماز جماعت به پا میداشتند. همیشه مأموران زندانشان را تعویض میکردند، چون طاغوتیان از تأثیرپذیری دیگران از ایشان وحشت داشتند.»
یک روحانیِ عامل به آنچه میگفت...
دکتر عباس شیبانی از مبارزان پرقدمت نهضت ملی و انقلاب اسلامی و همچنین از مرتبطان دیرین آیتالله طالقانی است. او علاوه بر دوران آزادی، در زمره مراودان طالقانی در زندان نیز بوده و از این همه، خاطراتی گران به ذهن سپرده است. شیبانی سالها بعد و در تبیین سیره آیتالله، چنین گفت: «من آقای طالقانی را به عنوان یک روحانی عامل به آنچه میگفت، میشناسم. این نکته که ایشان به هر چه که میگفت، اعتقاد داشت و خود نیز به آن عمل میکرد، در جذب افراد و نفوذ در آنان بسیار مؤثر بود. از علل موفقیت ایشان این بود که اولاً: زندگی بسیار سادهای داشت و ثانیاً: به آنچه میگفت، عمل میکرد. سعی داشت درددل جوانها را بفهمد و اگر میتوانست، مشکل آنها را حل کند. بسیار با آنان همزبان میشد، بلکه از این طریق بتواند آنها را به راه بیاورد. در زندان هم که بودیم ایشان مرتباً با جوانان چپی بحث میکرد. بحثهای ایشان حداقل این اثر را داشت که گروههای مختلف چپی، بارها اقرار میکردند که شناختی که قبلاً از اسلام داشتیم، اشتباه بود. احاطه علمی ایشان نسبت به دیدگاههای گروههای انحرافی و چپی، به این دلیل بود که ایشان درباره این گروهها مطالعه داشتند و کتابهای آنها را خوانده بودند و به علت همین آشنایی دقیقاً روی نقاط ضعف آنها انگشت میگذاشتند.»
یک عمر با تکیه بر این اصول ثابتزندگی کرد
اندیشمند دینی معاصر آیتالله علامه محمدتقی جعفری، در زمره دانشورانی است که در عرصههای نظری و تحقیقی، با آیتالله سیدمحمود طالقانی ارتباطاتی داشت. او سالها بعد و در یکی از سالگردهای آیتالله در گلیرد طالقان، در توصیف منش و سیره این دوست، چنین اظهار کرد: «خدا رحمت کند آیتالله سیدمحمود طالقانی را که یک عمر با تکیه بر این اصول ثابت زندگی کرد. زندگیش بسیار روشن است. حیاتش یک حیات روشن است. هیچ ابهامی در آن نیست. هم در کارش و هم در آثارش، اخلاص موج میزند. ثابتترین اصل برای بشر این است که انگیزه کارش اخلاص باشد. چنین فردی هرگز نمیمیرد. ببینید چند سال گذشته؟ به اینجا آمدهاید روی خاک نشستهاید. از جاهای دور آمدهاید. حتی اگر هم نمیآمدید، باز در دلتان میدانستید که بزرگترین انگیزه برای بقای یک انسان مفید به حال جامعه، اخلاص است. میتوانم بگویم که تقریباً تمام خطبههای نماز جمعه این مرد بزرگ را گوش میدادم. از چشمهای این مرد، اخلاص میبارید. واقعاً بهتآور بود. در آن مصلی، در دانشگاه چشمش به مردم بود، ولی اگر کسی دقت میکرد، میفهمید نگاهش به بالاست. ظاهرش با مردم بود، ولی به بالا مینگریست، صحبتها از بالا بود. سخنان، حرفهای نبودند. صددرصد از دل برمیآمدند، بهطوریکه گاهی چند نفر مینشستیم و گوش میدادیم و بیاختیار گریه میکردیم. شاید آن کلمات نبودند که ما را آنطور منقلب میکردند، بلکه صفا و خلوص عجیب ایشان بود. سید تجسمی از خلوص و از صفا بود. نمیخواهم بگویم علم چیزی نیست. علم خیلی چیزهاست، اما صفای قلب و خلوص، چیز دیگری است. علم را میشود پیدا کرد، اما خلوص، اندک است و هالک لوجه الکریم. انسانهای خالص و مخلص، کم هستند و همینها هم سازندگان واقعیاند.»