سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: بحث پیادهروی اربعین داشت کمکم داغ میشد که خبر رسید سعید امیر زاهدی یکی از بسیجیان و خادمان اهلبیت (ع) که برای برپایی موکب پذیرایی به عراق رفته بود، طی حادثهای از روی داربست به زمین سقوط کرده و جانش را از دست داده است. عروج شهادتگونه این جوان محب اهلبیت، تأثیر زیادی روی اهالی منطقه ۱۷ تهران داشت، خصوصاً که طبق خواسته او اعضای بدنش به نیازمندان اهدا شد. طی تماسهایی که با سرویس ایثار و مقاومت انجام شد، تعدادی از مردم منطقه از ما خواستند تا یادکری از این جوان ایثارگر داشته باشیم. سراغ خانوادهاش رفتیم، اما، چون خانواده داغدار امکان صحبت نداشتند، با یکی از دوستان شهید گفتوگوی مختصری انجام دادیم. متن زیر برگرفته از گفتوگوی ما با بهنام نوری یکی از دوستان مرحوم سعید امیر زاهدی است که پیشرو دارید.
عاشق اهلبیتسعید برایم مثل یک برادر بود. عاشق اهلبیت بود. اولین بار با او به کربلا رفتم. به طور کل هر چیز یا هر کاری که مربوط به اهل بیت میشد، سعید در آن شرکت میکرد. یک سبزی فروش ساده بود، ولی مرام و معرفت مثالزدنی داشت. همیشه در امور خیر پیشقدم میشد. اینکه شما میبینید مردم منطقه چقدر از عروج شهادتگونه سعید ناراحت شدند و در این منطقه بازتاب داشته است، به خاطر کارهای خیری بود که او برای مردم انجام میداد. الان شما در منطقه ما هر جا که بروید، اعلامیه سعید را میبینید. خیلیها او را میشناختند و دوستش دارند. البته به نظر من، چون سعید عاشق اهل بیت بود و در راه امام حسین (ع) هم جانش را از دست داد، محبتش به دل مردم افتاد. به همین دلیل تشییع جنازه باشکوهی برای او در سطح منطقه برگزار شد.
خادم اربعین
سعید خادم اهلبیت بود و در محرمها و هر مراسمی که مربوط به اهل بیت و خصوصاً امام حسین (ع) بود شرکت فعال داشت. بارها در مراسم اربعین شرکت کرده بود و هم زائر بود و هم به زائران آقا خدمترسانی میکرد. بار آخر که میخواست برود، وقتی متوجه شد یکی از دوستانمان میخواهد به کربلا برود و از نظر مالی در مضیقه است، از طریق یکی دیگر از دوستان، مبلغی به آن بنده خدا رساند. خودش هم مستقیم نداد تا مبادا آن فرد شرمنده شود. قبل از اینکه به کربلا برود، با من تماس گرفت و از من خواست همراهیاش کنم. گفتم کار دارم و نمیتوانم بیایم. گفت پس اگر من نبودم مراقب خانوادهام باش. متوجه نشدم منظورش چیست. به چند نفر از دوستانمان هم گفته بود که شاید دیگر برنگردد. ما فکر میکردیم، چون عاشق امام حسین (ع) است، آرزو دارد همانجا بماند و دیگر برنگردد. سعید عاشق کربلا بود و هیچ وقت از رفتن به این شهر و زیارت امام حسین (ع) سیر نمیشد. فکر کردیم چنین نیتی دارد. نمیدانستیم که تا چند روز دیگر حادثهای برای او رخ خواهد داد.
اهدای عضو
حادثهای که برای سعید رخ داد به این ترتیب بود که آنها هر روز صبح ساعت هفت کار زدن داربست موکبشان را انجام میدادند، اما آن روز سعید از دوستانش میخواهد دو ساعت زودتر کار را شروع کنند. دوستانش میگویند چرا اینقدر زود؟ میگوید میخواهم زودتر کار را تمام کنیم و سریعتر به زائران آقا خدمترسانی کنیم. سعید بچه زرنگی بود.تر و فرز بالای داربست میرود، اما برخلاف پیشبینیشان طناب چادر پاره میشود و او از ارتفاع نسبتاً زیادی سقوط میکند. در این حادثه قطع نخاع میشود. به هوش که میآید میخواهد او را به ایران برگردانند. میگفت دوست دارم در وطنم باشم. بعد از انتقال به ایران فوت میکند.
سعید یک بسیجی عاشق اهلبیت و ایثارگر بود. به همین دلیل کارت اهدای عضو گرفته بود و خودش هم دوست داشت اگر روزی اتفاقی برایش افتاد، اعضای بدنش به بیماران نیازمند اهدا شود. بعد از فوتش طبق خواسته او اعضای بدنش به نیازمندان اهدا شد. سعید بعد از فوتش هم بسیجیوار عمل کرد و جان چند نفر از هموطنانمان را نجات داد.