سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: این روزها بسیاری از جامعهشناسان از تغییر سبک زندگی جوانان و اولویت یافتن «فراغت» به جای «فعالیتهای فکری» حرف میزنند. آنچه در این فضا، ذهن را به خود مشغول میکند، این است که با اولویت یافتن فراغت، آیا مسائل فکری در سبک زندگی جوان امروزی به حاشیه رفته است؟ اساساً جوان امروزی با دنیای اندیشه چه تعاملی دارد؟ برای پاسخ به این پرسشها به سراغ حجتالاسلام دکتر رسول جعفریان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و رئیس کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران و از اعضای پیوسته فرهنگستان علوم ایران رفتیم. او معتقد است هرقدر روحیه پرسشگری در جامعه بیشتر باشد، توجه به مسائل فکری هم بیشتر میشود. اما به باور او، جامعه امروز ما از طرح پرسش طفره میرود. دلایل او را برای شکلگیری چنین روحیهای در میان ما ایرانیان و آسیبهایی که میتواند در پی داشته باشد در ادامه بخوانید:
جناب دکتر جعفریان، آیا شما هم، همچون برخی از اهالی اندیشه معتقدید که امروزه توجه جوانان به مسائل فکری کمتر شده است؟
توجه مردم بخصوص جوانان به مسائل فکری، معلول «ایجاد پرسش» در جامعه است؛ اینکه سؤالاتی برای آنان مطرح باشد و در پی پاسخ به آن پرسشها باشند و اینطور نیست که همیشه چنین توجه و تمرکزی در جوامع وجود داشته باشد. گاهی مردم به یک سیستم فکری عادت میکنند و آن سرمایه موجود را برای پاسخ به پرسشهایشان کافی میدانند. به نظرم وقتی توجه به مسائل فکری جدیتر میشود که پرسشهای نیرومندتری در جامعه ایجاد شود. هر مقدار روحیه پرسشگری در جامعه بیشتر باشد، توجه به مسائل فکری هم بیشتر میشود. ما باید شرایط پرسشگری را فراهم کنیم. ما بهعنوان یک معلم، اگر این روحیه پرسشگری را در دانشآموز و دانشجو ایجاد کنیم، بحثهای جدیتری هم مطرح میشود. جامعهای که در سکوت باشد یا جوابهای مشخصی برای پرسشهای خود داشته باشد، از طرح سؤال طفره میرود. به نظرم جامعه امروز ما، بهدلیل اینکه در حالت نیمه توسعهیافتگی است، باید پرسشهای بیشتری داشته باشد. باید دلیلش را پیدا کرد که چرا در این زمینه سستی میکند.
برخی تیراژ پایین کتاب و کم رمق شدن جلسات فکری در مقایسه با گذشته را از جمله نشانههای کمتوجهی جوانان به مسائل فکری برمیشمرند. به اعتقاد شما، چقدر میتوان بر این نشانهها اتکا کرد و نتیجه گرفت که عمده جوانان از مباحث و مجالس فکری فاصله گرفتهاند؟
بله، همانطور که عنوان کردید، کتابخوانی معیار مهمی برای توجه به مسائل فکری در جامعه است. در یک جامعه متعادل و فعال، همیشه تعدادی از کتابها، در پاسخ به پرسشهای مهم جامعه یا برای برانگیختن پرسش در جامعه تألیف و منتشر میشوند. البته قرار نیست همه کتابها به این مهم اختصاص داده شوند، برخی کتابها برای دادن اطلاعات درباره موضوعات عمومی منتشر میشوند، گاهی این کتابها در قالب داستان و رمان است که البته آنها هم در شرایطی میتواند در ارتباط با پاسخگویی به پرسشهای جامعه تألیف شده باشد. اما بهطور کلی، کتابهای ویژهای هم هستند که میتوانند به پرسشگری دامن بزنند و راههای تازه را برابر دیدگان جوانان بگشایند. شما ببینید در دو سال گذشته، دو کتاب «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» اثر یووال نوح هراری چقدر در ایران چاپ و خوانده شد و چه تأثیری در ایجاد یک جو فکری تازه گذاشت. معنای این مسأله این است که اگر کتاب حساسی انتشار پیدا کند، در جامعه خوانده میشود. البته کتابهای او به دلایلی گرفتار محدودیت شد و همین امر، وقتی زیاد اتفاق بیفتد، دامنه پرسشگری را کم میکند. ما نیازمند آثار فلسفی یا شبه فلسفی فعال در عرصه تفکر هستیم؛ هم ترجمه و هم تألیف.
در تولید آثار فکری؛ چه ترجمه و چه تألیف، آیا شرایط قابل قبولی داریم؟
در این خصوص، بهنظرم شرایط بدی نداریم، اما میتواند بهتر باشد. یک مسأله مهم، مطرح شدن کتابهای فلسفی و شبهفلسفی در جلسات نقد و بررسی است که در میان ما بسیار ضعیف است. از طرف دیگر، استادان ما هم، اغلب با کتابهای جدید آشنا نیستند. نتیجهاش این است که دانشجو هم که نگاهش به کلاس است، در این زمینه بیبهره میماند.
دانشگاه و استادان در این رابطه چه وظیفهای دارند تا پویایی فکری در میان جوانان ما بیشتر شود؟
دانشگاهها باید پر از جلسات نقد و بررسی کتاب و نقد و بررسی افکار اشخاص نوگرا باشد. بخشی از این کتابها، ترجمه آثاری است که جریان پیشرفت فکری در دنیا را رهبری میکند. تعدادی از اینها در ایران ترجمه میشود و خوب هم هست. آنان میتوانند منشأ اثر در توسعه تفکر باشند و لو اینکه حرفهایی بزنند که با فضای فکری ما سازگاری ندارد.
ما نباید بگذاریم فاصلهمان با جریانهای فکری دنیا بیشتر شود، چون سبب میشود که ما زبان آنان را متوجه نشویم. البته یک مشکل ما این است که نسبت به جهان عرب و جریانهای فکری آن هم بیاطلاع هستیم و بیشتر با غرب در ارتباطیم. ما از جریانهای فکری در شرق آسیا هم دور هستیم. به هر حال، آثار زبده عالم و تأثیرگذار در زمینه تفکر، همواره میتواند فضای فکری ما را جستوجوگر و قوی کند.
اگر کتاب خوب تألیف یا ترجمه شود، حتماً مطالعه خواهد شد. کمی مطالعه، بخشی به ضعف «قابلیت قابل» و بخشی هم به ضعف «فاعلیت فاعل» برمیگردد. هم اهل مطالعه باید جدی باشند و هم آثار خوب باید باشد که تأثیرگذار باشد.
در کم توجهی جوانان به مسائل فکری، چه سهمی را برای خود اهالی اندیشه و متفکران ما قائل هستید. به اعتقاد شما، چقدر اهالی اندیشه توانستهاند خود را در «گروههای مرجع جوانان» جای دهند؟
بهنظرم با تخصصی شدن دانشها، اهمیت یافتن علم و اینکه هر کسی باید دانش را از جایی بگیرد که آنجا را داناتر و فهیمتر میداند، سبب شده است تا جوانان، برای پرسشهای خود به مراجعی رجوع کنند که سابقاً یا وجود نداشتند یا در این حد از رشد نبودند. شما قبلاً، برای درمان هر دردی سراغ یک حکیمباشی میرفتید، اما حالا برای هر دردی، به یک پزشک مستقل مراجعه میکنید. باید سؤال کرد، دانشها، در اختیار چه کسانی است. سابقاً روانشناس یا روانپزشک نبود، مردم برای حل مشکلات روانی، به دعانویسان و اهل تعویذات مراجعه میکردند، اما حالا به روانشناس یا مشاور یا روانپزشک مراجعه میکنند. بعد از این هم همینطور است.
هر مقدار که تنوع علم و عالِم زیاد شود، مرجع علمی متفاوت خواهد شد. بسیاری از کسانی که قبلاً برای حل مشکلات خانوادگی به روحانی محل مراجعه میکردند، حالا به سراغ مشاور میروند. همینطور نباید تأثیر مراکز فرهنگی مستقل در جامعه را در تغییر مرجع علمی مردم، فراموش کرد. به هر حال، آنچه در قدیم، از یک نفر سؤال میشد، حالا میان افراد مختلف تقسیم شده است. پیدایش احزاب سیاسی با اهداف متفاوت، روی افرادی که سابقاً فقط از والدین خود راهنمایی میگرفتند، تأثیر جدی گذاشته است. بهنظرم این امر فی حد نفسه عیبی ندارد، بلکه اقتضای طبیعی رشد تمدنی و علمی جامعه است، اما مهم این است که در این کار، فریبکارانی نباشند که بهنام علم، دیگران را فریب دهند. رهبران جامعه باید با سیاستگذاریهای فرهنگی و علمی، به جوانان تعلیم دهند که دنبال جنجال و جوزدگی نباشند، بلکه به آنان یاد دهند که با عقل و درایت و مشورت علمی تصمیم بگیرند. علم همیشه و همیشه برای جوانان سودمند است و این امتیازی است که در عصر حاضر جامعه بشری دارد و در گذشته آن را نداشته است.
فکر میکنید جامعهای که جوانانش، مباحث بنیادین و فکری اولویتشان نباشد با چه آسیبیهایی مواجه میشود؟
پیشرفت جامعه، از پیشرفت در امر تفکر اتفاق میافتد. عدهای تصور میکنند همین مقدار که از گذشته داریم و میدانیم، برایمان کافی است. آنان ترس از آن دارند که اگر «دایره تفکر» توسعه پیدا کند، بینظمی اجتماعی پدید آید. این افراد مدام همان حرفهای قدیمی را میزنند و از نوآوری پرهیز دارند. در حال حاضر، بهخاطر پیشرفت غربیها در عالم تفکر، شرایط ما طوری شده است که در بسیاری از زمینهها در دامان تفکر غرب قرار داریم و هرچه آنان میاندیشند، ما هم به همانسان پیش میرویم. البته اندوختههای قبلی هم داریم که اینها را با هم ترکیب میکنیم، اما خودمان، از تفکر جدی، فاصله داریم.
متأسفانه ما پیشگام در تفکر و اندیشه نیستیم. دیگران مسأله برای ما درست میکنند، پاسخهایش را هم میدهند. سنتگرایی افراطی، هواداران خود را در محافظهکاری نگه میدارد. آنوقت عدهای دیگر فکر میکنند و مسیر آینده را تعیین میکنند و ما توی سر خودمان میزنیم که بچههایمان منحرف شدهاند.
سنتگرایان، در این شرایط از وضعیت دنیا عقب میمانند و گاهبهگاه و دیر به دیر، اندکی خانهتکانی میکنند. اما واقعیت این است که یک جامعه پویا باید مرتب بیندیشد. در چنین جامعهای به جوانان که آمادگی بیشتری برای تفکر دارند، احترام گذاشته میشود. بهنظرم در ایران، سؤال کردن از پدیدههای جدید، قبیح و زشت تصویر میشود و برای همین تفکر سست است. البته سؤالاتی هست، اما اغلب آنها تکراری است. حتی بسیاری از پرسشهای دینی هم تکراری است. غالب این سؤال و جوابها، به درد سرگرمی میخورد تا تفکر جدی. یک مراکزی هستند که پاسخهای آماده و اغلب ساده برای سؤالات دارند و همیشه هم آنها را تکرار میکنند.
ما نباید نگران فکر کردن باشیم. همزمان باید به جوانانمان یاد بدهیم تا منطقی و علمی فکر کنند؛ همیشه نوعی احتیاط را داشته باشند و انتظار نداشته باشند هرچه در تفکرشان به آن رسیدهاند، به زور آن را حاکم کنند، بلکه بیاموزند که باید تفکر را در میان مردم توسعه و تعمیق داد تا با احتیاط لازم به سوی تغییرات پیش بروند.
در این فضا چه سهمی را برای رسانههای نوین و نقشی که بر تغییر ذائقه خرده فرهنگ جوانی گذاشتهاند، قائل هستید؟
من همیشه فکر میکنم ساختارهای گذشته و موجود در جامعه، نقش مهمی در تربیت فکری مردم دارند. ما اصلاً نباید ساختارها را که با لایههای متفاوت خود، از هزاران سال به این سو، انسان را در چنبره خود دارند، فراموش کنیم. اینها وضع درونی و لایههای کهن در جامعه است. از نظر بیرونی، عوامل تازهای برای تغییر، فشار میآورند و در این میان رسانهها، تلاش میکنند با این ساختارها کار کنند و بر آنها تأثیر بگذارند. بدون شک، رسانهها بسیار مهم هستند، اما باز هم مهم آن است که اینها در مسیر درست باشند. یکی از ارکان این درستی، این است که برخوردی عالمانه و صادقانه داشته باشند. سلامت یک رسانه، به حفظ صداقت و علمیت است. مشکل ما در رسانهها، تمایل به ورود به جوّ هو و جنجال است. البته بخشی از آن، لازمه کار رسانهای است، اما عوامل متعادلکننده باید باشد. در عالم رسانه، هر کسی که راه صداقت را کنار گذاشت، باید به ازای انحرافی که ایجاد میکند، هزینهاش را هم بپردازد. یک مشکل ما در شرایط ۱۰ یا ۲۰ سال گذشته، این است که قوانین لازم را برای کنترل اصل صداقت در رسانهها نداشتیم؛ بخصوص برخی از آنها که مهارکنندهای هم ندارند. بهنظرم این اواخر بیشتر به این سمت رفتهایم گرچه باید مراقب باشیم در این زمینه سیاستزده نشویم. بههرحال، «تربیت رسانهای» بسیار اهمیت دارد؛ ضمن اینکه باید تمام جنبههای مثبت آن را رعایت کند، پا از دایره درستی و راستکاری بیرون نگذارد. مشکلات زیادی که در این زمینه هست، سبب شده تا تأثیر رسانهها در ایجاد شرایط مناسب برای تفکر، فراهم نشود. همین مقدار باید خوشحال بود که در حال تجربه دورهای هستیم که امیدوارم رو به بهبودی و پیشرفت باشد. ما نمیتوانیم از ابزارهای جدید رویگردان باشیم، باید برای معقول کردن آنها و استفاده از شرایطی که تأثیرگذاری مثبت دارند، تلاش کنیم.