سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: هر وقت اسم ازدواج میآید، لرزه بر اندام جوانان میافتد! هزینههای کمرشکن، توان ازدواج را از جوانان گرفته است. از هزینه انگشتر نامزدی گرفته تا هزینههای شب عروسی و... چند روز پیش با بچههای مسجد بعد از نماز ظهر و عصر بحث میکردیم. از اینجا شروع شد که بنده به شوخی به آقای محمدی گفتم: «ای داد بیداد! کم کم داری کچل میشی، همه موهات ریخته! کسی هم بهت نگفت بابا!» اونم با شوخی جواب من رو داد تا اینکه حسین گفت: «جدی! محمدی جان! چرا زن نمیگیری؟ ماها درگیر درس و بحثیم، تو چی؟ تو آقا معلمی. تو دیگه چرا زن نمیگیری؟» و بحث بالا گرفت...
آقای محمدی شروع کرد به شمردن مشکلات ازدواج و گفت: «میدونید فقط برای شب خواستگاری حداقل یکمیلیون خرج میشه؟ آیا شب خواستگاری نباید کت و شلوار خرید؟ نباید گل و شیرینی گرفت؟ میدونید فقط همین چند تا تو این اوضاع اقتصادی چقدر میشه؟ میدونید الان قیمت هر گرم طلا چقدره؟ یه سرویس طلا برای عروس خریدن با این قیمتها کمر آدم رو میشکنه. نکنه انتظار دارید دست دختر مردم رو بدون زیورآلات بگیرم بیارم خونه بخت؟ فکر کنم از قیمت اجاره منزل بیخبرید، پول پیش چی؟ آخه کدوم دختره که امروز در کنار پدر و مادرت بخوای باهاش زندگی کنی! قبول نمیکنند، هر روز دعوا، هر روز درگیری!... پس نیازه که یا خونه جدا بخری یا اجاره کنی. راستی تا حالا کدوم عروسی بوده که بدون جشن مفصل برگزار بشه؟ مجلس ختم و فاتحه که نیست، باید جشن گرفت، مگه آدم چند بار عروسی میگیره؟ این جشن مفصل هزینه مفصلم میخواد، البته هزینه ماشین عروس، لباس عروس، آرایشگاه، فیلمبردار و... بماند. هزینههای دیگه مثل تکمیل جهیزیه، هزینه ماه عسل و... رو فاکتور میگیرم. بر فرض، همه این هزینهها رو داشتم. شما فکر نمیکنید فردا که ما بریم سر خونه و زندگی، تازه بدبختیهام شروع میشه؟! هزینه دکتر، لباس، خرج و خوراک و... چطور با این اوضاع اقتصادی خرج زندگی رو بدم؟ مثلاً بخوام یک کیلو گوشت با یه دونه مرغ و یه کیسه برنج بخرم، نصف حقوقم رفته! در حالی که نصف دیگش رو باید بابت قسط و قرضهای عروسی بدم. اگه یه مهمان در خونم رو باز کنه و بخواد یکی دو وعده خونه ما بمونه چطور جوابگو باشم؟ اون وقت من میمونم و یه دنیا شرمندگی پیش خانومم. ناگفته نماند اینا تا قبل از بچهدار شدن قابله تحمله، اما بعد از بچهدار شدن دیگه باید به فکر فروش یکی از کلیههام بیفتم...»
رضا، رفیقم گفت: «بسه بابا! اشتباه کردم. نمیخواد زن بگیری. اینطور که تو فک میکنی، باید همه ما دار فانی را وداع بگیم!»
این شده حال و روز و طرز تفکر جوانان ما. برای خودشان غول هفت سری درست کردهاند و شکست دادن این غول را هم غیر ممکن میدانند. پس کسی جرئت ندارد حرفی از ازدواج بزند.
معمولاً افرادی که دیر ازدواج میکنند افرادی پرتوقع، راحتطلب و تجملاتی هستند. نمیشود پیش این افراد از سادهزیستی حرفی زد. ۲۰ تا تیکه و حرف هست که بار آدم میکنند. باور کنیم توقعمان زیاد شده. میخواهیم در ابتدای زندگی مشترک همه چیز را با هم داشته باشیم، تمام مشکلاتی که مردم برای ازدواج لیست میکنند، قابل حل است، منتها نیاز به یک تغییر روش در زندگی داریم، یک تغییر فکر.
باید آنچه را که تمدن غرب سالهاست اذهان ما را از آن پر کرده، دور بریزیم و سبکی از نوع خردمندی برای خود انتخاب کنیم. باید مبنای فکری خودمان را در ازدواجها از اشرافیگری و تجملاتی به سادهزیستی و قناعت تغییر بدهیم و این نیاز دارد تا همه پای کار بیایند، هم خانواده عروس و هم خانواده داماد.
همه با هم همت کنند و به نوعی پیشقدم شوند و توقعات خود را از طرف مقابل پایین بیاورند، خانواده داماد توقع جهیزیه آنچنانی نداشته باشند، دنبال برند و مدل و وسایل زندگی نباشند، چون مطمئناً اینها خوشبختی نمیآورد. بهانه وسایل غیرضروری مثل سرویس خواب، بوفه دکوری، مبلمان لوکس، سینما خانگی و... را نگیرند و بهتر است حتی آن وسایل ضروری جدا از ایرانی بودن، از سادهترین و ارزانترین اجناس باشد. باور کنیم اینها عیب نیست. باور کنیم ساده زندگی کردن به معنی عقبماندگی نیست. حتی بهتر است افرادی که از لحاظ مالی توانا هستند نیز همین گونه ساده زندگی کنند تا این اصالت و فرهنگ ایرانی - اسلامی احیا شود و افراد فقیر جامعه نیز بتوانند بدون شرمندگی تشکیل زندگی بدهند. ما باید به خودمان بباورانیم که شرمندگی در زندگی ساده نیست. شرمندگی در چهره پدری است که به خاطر نداشتن جهیزیه چشم پر کن خواستگارهای دخترش را یکی پس از دیگری جواب میکند.
در محلهمان مرد و زنی را میشناسم که با یک دختر دمبخت و دو پسربچه زندگی سختی را میگذرانند. مشهدی جعفر کارگر سادهای است که در زمستان به علت نبودن شرایط کار غالباً بیکار است و وقتی هم هوا مناسب است، به خاطر دست معلولش کمتر استادکاری حاضر است او را سر کار ببرد. همین چند وقت پیش عمه سارا، همسرش به مادرم گفته بود: «دیشب سومین خواستگار دخترمون رو جواب کردیم. به خدا پولمون نمیرسه براش جهیزیه قابلی بخریم تا پیش فامیلای شوهرش سرشکسته نشه، میترسم دخترمون به خاطر تنگدستی ما سیاهبخت بشه...». اگر جامعه رو به سادهزیستی و قناعت میرفت و مردم کم توقع بودند، آیا این پدر حاضر میشد دخترش را در خانه کنار خودش نگه دارد؟ چه میشود خانوادهها با هم کنار بیایند، با هم بسازند و به صورت مصلحتآمیز، فرزندان خود را راهی خانه بخت کنند.
خانواده عروس هم باید کوتاه بیایند، مهریههای نجومی و آنچنانی، خوشبختی دخترتان را تضمین نمیکند. واقعاً جای تأسف است آدم از رقم برخی مهریهها با خبر میشود. آنقدر زیاد است که با دیه چند آدم زنده برابری میکند. شرمآور است تاریخ تولدها آن هم گاهی به میلادی، شده معیار مهریه زنان مسلمان ایرانی. آیا دین مبین اسلام با این روند موافق است؟
جالب است بدانیم خیلی ازدواجها به خاطر دعوای خانوادهها بر سر اینکه چقدر طلا و جواهرات برای عروس بگیرند، به هم میخورد. واقعاً خودمان قاضی شویم. آیا زندگی بدون داشتن طلا و زیورآلات نمیگذرد؟ بحث هزینه جشن عروسی که غالباً رنگ و بوی اسلامی ندارد، خود مانعی دیگر برای ازدواج جوانان شده است. هزینههای بیخود و بیاساسی که در یک شب خرج میشود، میتواند پشتوانهای باشد برای اول زندگی تا خیلی از مشکلات اولیه و مخارج ضروری را حل کند.
دختران و پسرانی که به خاطر اینگونه هزینهها اقدام به ازدواج نمیکنند، سخت در اشتباهند، چراکه زندگی تجملاتی و اشرافی مخصوصاً در اوایل زندگی مهر، محبت و خوشبختی نمیآورد و این هنر نیست که دو زوج از همان اول تمام امکانات برای یک زندگی راحت را داشته باشند، چون در چنین زندگی ایثار و از خودگذشتگی نیست، پس عشق کمتر نمایان میشود.
وقتی مرد خانواده میبیند زنش سختیهای زندگی و کمبودها را تحمل میکند و نداشتهها را به خاطر وجود او نادیده میگیرد، علاقهاش نسبت به او زیاد میشود و از طرفی وقتی زن میبیند که همسرش تمام تلاشش را میکند تا مشکلات خانواده را برطرف کند و به خاطر به دست آوردن راحتی برای او خود را به آب و آتش میزند، علاقهمند میشود. زندگی وقتی ساده باشد، مهر و محبت خودش را نشان میدهد.