سرویس جامعه جوان آنلاین: «آقا فکر نمیکنی این همه آدم اخراج کردن چه ضرری به جان و تن بنیاد خانوادهها خواهد زد؟ شما درآمد یک فرد را به حداقل برسان، اما غرورش را پیش خانوادهاش نشکن.» این روایت کوتاه و تکراری از حکایت بیکار کردنها و بیکار شدنها در جامعه ماست، اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود. با شما که بیکار میکنی یا بیکار میشوی، دستی در کار داری یا اخراج کردن و همه کسانی که بر مدار بیکاری و بیکاران میچرخند بیپرده سخنی میتوان گفت: به این قرار...
۱) برای خودت جوانی شدی! نشدی؟ ازسربازی آمدهای و مدتهاست وقت خودت را تلف کردی دنبال کار استخدامی و دولتی هستی. کجا؟ آن هم شرکت نفت. غافل از آنکه اگر این شرکت و ادارات وابستهاش در هر اتاق چهار میز و چهار کارمند بگمارد مگر چقدر کار و ظرفیت کاری دارد؟ وقتت را ارزان از دست نده!
۲) سالها در شرکتی کار کردی بیمهای داری قبول. حالا دست بر قضا کارت را به هر دلیل از دست دادهای. نگفتند ز. دزدی بود مرد را راستی... بلکه گفتهاند ز. نیرو بود مرد را راستی. همت کن یک بازار تهران است و یک دنیا ظرفیت کاری!
۳) بیاید به هم قول بدهیم اگر هر اتفاقی برای کار و شغل ما افتاد همانند قبل، انسانیت را فراموش نکنیم. اصلاً مگر هر کسی که در لوای قانون زندگی کرد ضرر کرد؟ جای آنکه غرورت را زیر پا بگذاری تا کارهایی انجام داده و خانواده را از فقر نجات بدهی دزدی میکنی؟ خلاف میکنی؟ مواد رد و بدل کردن هم شد شغل؟ دستفروشی آن هم در جاهایی که منع حکومتی و قانونی است، شد شغل؟ از باجناقت یاد بگیر. همه فکر میکنند هنوز معلم پرورشی مدرسه است ولی راهپلههای خانهها را تمیز میکند و اینگونه حلال کسب رزق و روزی میکند.
۴) آیا مگر همین خانوادهات نبود که به تو انگیزه داد، انگیزه شغل و درآمد داشتن داد؟ حالا فعلاً کارت به هم خورده... اگر هنوز فرزندانت و همسرت که پا به پای تو این راه پر فراز و نشیب را طی نمودهاند، انگیزه تو برای زندگی هستند، دادت را سرشان خالی نکن، کمتوجهی نکن. خبر نداری؟ باور نمیکنی؟ خدا برکت دهد زندگیای را که با وجود مشکلات مختلف، هنوز و همیشه مرد خانواده میل کافی و اشتیاق صد باره دارد به خانواده خویش. حتم بدار خدایت تو را روزی دوصد چندان دهد.
۵) این را قبول داریم که رشد جمعیت چندین برابر ظرفیتهای شغلی موجود بوده و هست، اما شمایی که مقام مسئول در اقتصاد و مدیریت بحران کلان «بیکاری» هستی کافی است تولیدات داخلی را حمایت کافی کنی! آن وقت یک کارخانه بیش از اینها گرهگشا خواهد بود. پدربزرگم میگفت: در شهرری کارخانهای بود به نام چیتری دارای سه شیفت کاری بود که ۱۲ هزار نفر را نان میداد... آیا کمک به برپایی چنین کارخانههایی همان رونق اقتصادی که وعدهتان بود، نیست؟
۶) نگذارید بیکاری به جانتان بیفتد و مجبورتان کند از هر راهی که نباید درآمد کسب کنید. کاری کنید کارستان. چون ایرانی هستیم، چون غیرت داریم. حساب کنید باید از هر انگشت شما برای روزهای مبادا هنر ببارد. بسنده به تعلیمهای آکادمیک نکنید. حسین سبزعلی از همخدمتیهای خوبمان در سربازی با همان کچل کردن کم کم آرایشگری یاد گرفت. هم اکنون هر از گاهی که ساختوسازی ندارد (مهندس عمران شده است) پاتوقی برای آرایشگری دارد و امرار معاش میکند.
۷) پدرها! به جوانهایتان ماهیگیری یاد بدهید. غرورشان را بیدار کنید. چرا از سر دلسوزی بیکاریاش را با پول تو جیبی تبدیل به وقتگذرانی میکنید؟ برایش کاری کنید همان پول تو جیبی را تبدیل به یک درآمد پایدار کرده و خرید و فروشی برایش مهیا کنید، حالا هرچند هم اندک.
۸) مردها را هر چه نکشد اندوه بیکاری و ترس از فقر خواهد کشت. شما که میدانی چنین است مرهم باش و کنار شوهرت کمکحال باش. حالا قرارهایت را، خریدهایت را، مهمانیات را، کنسل کنی به جایی برنمیخورد.
۹) باور کنید میدانم: برای درس خواندن که به فلان رشته علاقه داری هزینه و پول برای شهریه لازم است! برای داشتن پول باید کار کرد. برای داشتن کار باید تحصیلات داشت. گیرم که کار هم بدون تحصیلات گیر آمد. وقت برای درس خواندن نداری، چون وقت تو وقف کارت شده است.... همه اینها را میدانم، اما یاد رفیق شفیقمان بخیر برای اینکه بیکاری او را از پا درنیاورد. از گلدان خانهاش شروع کرد. هی قلمه زد و هی فروخت و هی خدا را شکر کرد؛ و شهریه دانشگاه که هیچ جهاز خواهرش را هم با گلخانه بزرگی که اجاره کرد، جور کرد.
۱۰) یک عده زرنگی میکنند کار در منزل میکنند. تایپ میکنند، تعمیرات میکنند، نظافت منازل، نگهداری سالمند، خدمات و... مهم خانواده و بنیان آن است که همان انگیزه و شوق زیستن را داده است. اینها برکت زندگی را در مقدار پول نمیبینند. در حلال بودن آن درآمد میدانند.
۱۱)، اما بدا به حال آن عده که تا بیکار میشوند زمین و زمان را دشنام داده و کینه عجیبی از همه دارند. حسادت میکنند. جسارت میکنند. کیفی مملو از مدارک پیدا میکنند به خاطر مقدار پست و ناچیزی پول درونش را برداشته کیف و مدارک را از بین میبرند... این شرافتمندانه نیست. راه چاره شما دزدی از مغازهها و ... نیست. راه چارهتان گرایش به کارهای خلاف دارای سوددهی حرام و غیرقانونی نیست.
۱۲) آیا تا به حال به این فکر کردهای که استعدادت در چیست، سراغ همان بروی؟ آیا تا به حال فکر کردهای نگذارم بنیان خانوادهام به خاطر من و ندانمکاریهایم از بین برود و زن و بچهام آواره نشوند.
۱۳) خودتان را نبازید. انگیزه داشته باشید. شما از پسر کریمآقا که کمتر نیستی؟ یک فنر سه متری دارد و لوله بازکنی راه انداخته (چقدر هم برچسب میزند روی در خانه ما...) و کلی درآمد دارد. تو باشی لابد به شأنت برمیخورد؟
۱۴) عزیزانی که خدای نکرده بیکار هستید یا شدهاید. عبارت «چه شد که اینگونه شد؟» را بیخیال شوید. بگویید: «چه کنم که خانوادهام را نجاتبخش باشم؟»
۱۵) علم بهتر است یا ثروت؟ هیچ کدام. غیرت، همت، ایمان به خدایی که هست از همه چیز واجبتر است.
۱۶) کار به جایی رسیده است که به اندازه هر تولد نوزاد یک بیکار انگار به کشور ما اضافه میشود. خب ما تا اینجای ماجرا مردم را مورد عنایت قرار دادیم. اکنون متولیان اقتصادی! دوستان عزیز دولتی! برادران مسئول! مدیران خدوم! میدانیم ظرفیتهای شغلی از رشد جمعیت پایینتر است! میدانیم اگر قرار است کسی سر کار برود خب دوستان و آشنایان و باجناقها و وابستگان و گسستگان و همه آنها که در راه رسیدن شما به منصب و میزتان زحمت کشیدهاند، واجبتر هستند! میدانیم این جمعیت نیازمند شغل هستند، اما بیمایه فتیر است آقا. یک جوان فرض کنیم پشیمان شود از داشتن دکترای خود، مدرکش را قاب کند برود اقدام کند برای یادگرفتن آرایشگری، کفاشی، خیاطی و هزار شغل دیگر. باز هم نیازمند پول است که باید از راه حلال و درست به دست بیاید. کمکش کنید تا خدای ناکرده به خود و زندگیاش آسیب نزند.