نرگس انصاري
شايد براي فرماندهي چون سردار كريم كريمپور روايت از نيرويي چون شهيد مرتضي حسينپور سخت باشد، اما به رسم ارادت به همرزم شهيدش، لحظاتي با ما به گفتوگو نشست و از رشادتها و دلاوريهاي سردار شهيد مرتضي حسينپور گفت.
همراهي و همرزمي شما با شهيد مرتضي حسينپور از چه زماني شروع شد؟ آشنايي من با شهيد مرتضي حسينپور به قبل از جنگ برميگردد. من فرمانده بسيج مسجد سليمان و جانشين فرمانده سپاه مسجدسليمان بودم و مرتضي يكي از فعالان مسجد سليمان بود. اين رفاقت ادامه داشت تا اينكه جنگ تحميلي شروع شد و مرتضي به عضويت سپاه در آمد و در معاونت عمليات مشغول شد. مرتضي مدتي هم محافظ امام جمعه مسجد سليمان بود. درسال 1364 گردان سلمان تشكيل شد و بهانه همراهي من و مرتضي هم فراهم شد. اولين همرزمي ما مربوط به پدافندي جزيره مينو بود. مرتضي آن زمان جانشين گروهان فتح بود و به خاطر توانمندي كه از خود نشان داد فرمانده گروهان شد و اولين مأموريت آفندي ما در عمليات والفجر8 بود. شايد عنوان فرمانده مرتضي حسينپور به من رسيد، اما فرمانده واقعي آنهايي بودند كه شهيد شدند. من فرمانده گردان بودم و مرتضي فرمانده گروهان.
چه شاخصههايي در زندگي جهادي شهيد مرتضي حسينپور وجود داشت كه به عنوان شهيد شاخص عشايري انتخاب شوند؟همراهي مرتضي حسينپور با امام جمعه مسجد سليمان و همنشيني با ايشان تأثير بسياري در شكلگيري شخصيت ايشان داشت. امام جمعه ما فردي انقلابي و مقلد امام خميني و از معتمدين امام خامنهاي بود كه در دوران قبل از انقلاب از فعالان نهضت اسلامي به شمار ميرفت. ايشان در سازندگي شخصيت مرتضي بسيار نقش داشت. به نظر من كه مدتي افتخار همراهي با مرتضي را داشتم يكي از خصلتهاي ويژهاي كه مرتضي را به درجه معنويت و شهادت رساند، ثبات قدمش بود. در آن شرايطي كه مرتضي در مسجد سليمان زندگي و فعاليت انقلابي ميكرد، مسجد سليمان آن زمان مثل كردستان، سيستان و بلوچستان و گنبد در بحران بود و عناصر بيگانه و ضدانقلاب در آن فعال بودند. مسجد سليمان 18 ماه دچار بحران بود. منافقان، ماركسيستها، كمونيستها و تودهايها نفوذ كرده بودند و شهر دچار بحران بود و جوانان دچار ابهام و سردرگمي شده بودند. در چنين شرايطي مرتضي حسينپور قد كشيد و رشد كرد و در ايمان و ارادهاش خللي وارد نشد. اين همان ثبات قدمي است كه من در خصايص مرتضي بدان اشاره كردم.
رمز ايستادگي شهداي دفاع مقدس ولايتمداريشاش بود. شهيد حسينپور چه ديدگاهي در خصوص ولايت فقيه داشتند؟مرتضي بسيار ولايتپذير بود. ارادت خاصي به امام خميني (ره) و همچنين تأكيد زيادي به حضور در جبهه داشت. شهيد در مقاطعي مشكلات زيادي در زندگياش داشت و من به عنوان فرمانده از ايشان خواستم مدتي به جبهه نيايد و بعد از حل مشكلات مجدد راهي جبهه شود، اما در حالي كه براي عمليات والفجر10مهيا ميشديم به ناگاه او را در ميدان كارزار ديدم. آمد، ماند، جنگيد و شهيد شد. فرماندهي سپاه لالي بر عهدهاش بود، اما ميخواست در جبهه و كنار رزمندهها باشد. در شرايطي مرتضي با بچهها قاطعانه برخورد ميكرد اما هميشه حواسش بود كه آنها ناراحت نشوند. اشتباه آنها را متذكر ميشد و ميگفت همه هدف من اين است كه شما هدايت شويد. نيروها هم به ايشان احترام ميگذاشتند و رابطهشان با هم يك رابطه برادري بود.
شهادت ايشان چطور رقم خورد؟تپههاي ريشن تحويل نيروهاي علي بن ابيطالب(ع) قم بود. بعد ما بايد جايگزين آنها ميشديم. همراه گردان راهي تپهها شديم. ريشن اول را گرفتيم و ريشن دوم هم تقريباً دست ما بود، اما دشمن به فكر تصرف ريشن افتاد. چون از آنجا تسلط خوبي روي شهر حلبچه داشت. اگر ريشن را تصرف ميكرد حلبچه قطعاً سقوط ميكرد. توپخانه دشمن ريشن را بارها و بارها مورد هدف قرار داد و در هجوم آتش دشمن 13نفر از نيروهاي ما به شهادت رسيدند كه مرتضي هم بين اين شهدا بود. دشمن توانست قسمتهايي از ريشن را تصرف كند ولي با مقاومت و دلاوري توانستيم ريشن را به طوركامل از دست دشمن خارج كنيم و انتقام خون مرتضيها را بگيريم.