بانوي بزرگوار و پير نيكوكاري كه در گفت و شنود پيش روي با ما به سخن نشسته است 40 سال پيش با همتي شگرف و البته بضاعتي اندك به تأسيس يكي از شاخصترين مؤسسات خيريه كشور يعني آسايشگاه كهريزك دست زد. بانو اشرف قندهاري اينك در 91 سالگي با احساس رضايت از كارنامه خويش از تلخ و شيرين حيات با ما سخن گفته است. عمرش دراز باد.
همواره چه چيزهايي را بيش از همه در زندگي آرزو كردهايد؟
بزرگترين آرزويي كه ميتوانم بكنم اين است كه هيچگاه حضور خداوند از زندگي و كار آدمها دور نشود. وقتي او را در همه حال ناظر بدانيم و از خودش كمك بخواهيم، هرگز راه را گم نميكنيم و هركاري كه انجام بدهيم عطر حقيقي عشق به خودش ميگيرد. كاري كه براي «خدا» انجام بشود، نوراني ميشود. خود به خود ميدرخشد.
آرزوي بعدي من هم اين است كه آسايشگاه خيريه كهريزك ازين پس در غياب «گروه بانوان نيكوكار» كه آن را همانند كودك خودشان به دنيا آوردند و طي 42 سال گذشته با عشقي افسانهاي، بزرگش كردند، همچنان سر به راه و سلامت باشد و از هر لحاظ به آن خللي وارد نگردد.
در اين مدت طولاني كه به صورت افتخاري، رئيس هيئت مديره آسايشگاه خيريه كهريزك بودهايد، بهترين خاطرهتان چيست؟
تمام لحظاتي را كه در آسايشگاه كهريزك گذراندهام، برايم شيرين و لذت بخش بوده است.
بانوان نيكوكار، سرچشمه محبت و صبر و آرامش بودند. رسيدگي به گلايههاي مددجويان و رفع دلتنگي از آنها، حتي عزيزاني كه قدرت كلام نداشتند، هميشه اين گروه را قلباً خوشحال ميكرد. اما بهترين خاطرهاي كه همه ما در آن شريك هستيم، رسيدن به بالندگي امروز كهريزك است. اينكه مردم خوب كشورمان با اعتماد بالايي كه به صداقت و شفافيت گروه بانوان نيكوكار داشتند، هميشه پشتوانه اين مركز بودند و گروه توانست با حمايت همهجانبه از فعاليتهاي كادر اداري و پرسنل زحمتكش و بيهمتاي كادر خدمات، كهريزك را از يك اتاق مخروبه به شهري زيبا براي زندگي تبديل كند.
در طول مدت فعاليتتان در كهريزك، چه مسئلهاي بهطور خاص بسيار موجب شادي و خوشحالي شما ميشد؟
يكي از اتفاقاتي كه خيلي مرا خوشحال ميكرد، ازدواج مددجويان بود.
در همان مجموعه؟
بله، در همان مجموعه وقتي پسرها و دخترهاي جوان به آمادگي لازم براي ازدواج و اداره زندگي مشترك ميرسيدند، فرد مورد علاقه خود را به من معرفي ميكردند. ابتدا خودم با عروس و داماد صحبت ميكردم. سپس واحد مددكاري موظف ميشد تا بررسيهاي لازم از نظر پزشكي و آزمايشات ژنتيكي را انجام دهد. درنهايت با خانوادههاي آنان نيز صحبت ميشد تا درجريان كامل اين پيوند باشند. درصورت موافقت كلي مديريت مجموعه، اين وصلت به زيبايي هرچه تمامتر صورت ميگرفت. بانوان نيكوكار تهيه تمام وسايل زندگي، چيدن خانه و سفره عقد را برعهده داشتند و در برگزاري مراسم عروسي مسئولان مركز را ياري ميدادند.
به كمك نيكوكاران دركنار مجموعه، شهركي هم 40 سال پيش ساخته شد كه خانههاي آن براي زندگي با ويلچر، به طور خاص طراحي شده كه طي اين سالها با افزايش تعداد زوجهاي جوان، گسترش پيدا كرد. ساخت هر خانه، يك باني داشته است. شب عيد وقتي عروسهاي جوان در تكاپوي عوض كردن پردههاي خانه و خريد سال نو بودند، واقعاً برايم لذت بخش بود.
خوشحال ميشدم وقتي ميديدم كساني كه اميد به زندگي نداشتند، اميدهاي از دست رفته را دوباره در كهريزك پيدا ميكنند، سر و سامان ميگيرند، اشتغال به كار و درآمدزايي دارند و امروز ميتوانند خودشان صاحب خانواده و فرزند بشوند.
ناخوشايندترين خاطره شما در طول سالهاي حضور در كهريزك چيست؟
غربت و تنهايي خيلي از مددجويان در زمان فوتشان، يكي از بدترين خاطرات است. دلتنگي جوانان معلول براي ديدن مادر و پدرشان كه آنها را به دليل نقص عضو ترك كرده بودند، يا چشم انتظاري لحظه به لحظه سالمندان براي ديدن فرزند و نوههايشان هميشه براي ما تلخ بود.
فكر اوليه تأسيس اين مركز از شما بود يا ديگري؟
فكر اوليه تأسيس اين مركز از زنده ياد، دكتر محمدرضا حكيمزاده - رياست وقت بيمارستان فيروزآبادي تهران ـ بود كه در سال 1351 درصدد برآمدند براي مددجوياني كه در خيابانها رها شده بودند سرپناهي بسازند. ايشان مردي وارسته و باخدا بودند كه با دست خالي و بدون هيچ سرمايهاي، نخستين قدم را برداشتند. اولين خشتهاي گلي ديوار را با پاي خودشان ساختند. ايمان راستين ايشان، كشاورزان منطقه را تحت تأثير قرار داد. اينچنين شد كه اولين زمين را هم با سرمايه خلوص قلبي خود از كشاورزان معامله كردند. زميني كه تنها يك اتاق مخروبه داشت، بدون هيچ امكاناتي. همان سال من با ايشان آشنا شدم و به بازديد آن محل رفتم. چندي از آشنايي من با ايشان نگذشته بود كه در اثر بيماري قلبي، متأسفانه به رحمت خدا رفتند و همة ما را با غم فراقشان تنها گذاشتند. به فكر چاره برآمدم. از گروه بانوان نيكوكار كه از سال 1340 فعاليتهاي اجتماعي و خدمت رساني به نيازمندان را در عرصههاي مختلف آغاز كرده بودند دعوت كردم تا به صورت شبانهروزي به ياري اين مركز بيايند و براي اين خانه همچون مادري فداكار باشند.
اداره آنجا به چه صورت بود؟
از همان ابتدا هيئت امنا و هيئت مديره تشكيل شد كه به صورت افتخاري در تمام اين سالها در خدمت اين مركز بودند. جمع زيادي از اعضاي قديمي مركز هم اينك در قيد حيات نيستند كه نيروهاي جوان، جانشين آن عزيزان شدهاند.
سرمايه اولتان چقدر بود؟
صفر!
پس چگونه كار را شروع كرديد؟
سرمايه ما وجودمان بود. چون در كلاسهاي قرآن به ما آموخته بودند براي انجام هركاري، خودمان بايد پيشرو باشيم و قبل از اينكه از ديگران كمك بخواهيم، بايد از خودمان شروع كنيم. سرمايه ما باور و ايماني بود كه به حضور خداوند داشتيم و ميدانستيم وقتي براي او قدم برداريم، او جلوتر از خود ما، راه را برايمان باز ميكند. بركت و روزي، براي بانوان نيكوكار هميشه از درهاي غيب الهي ميرسيد. از جايي كه هرگز تصورش را نميكرديم.
حاميان مالي از چه زماني رغبت پيدا كردند به شما بپيوندند؟
بزرگترين سرمايه گروه، فرهنگ اصيل و عميقي از نيكوكاري بود كه با صداقت در كلام و رفتارشان به جامعه نشان دادند. دستان خودشان خالي بود، اما هميشه مردم خوب كشور با اهداي بيدريغ داراييهاي نقدي و غير نقدي و بالاتر از آن، هنر و تواناييهاي علمي خودشان، دستان آنها را پر ميكردند. فلسفه وجودي بانوان نيكوكار در كنار بدنه آسايشگاه، جلب نيكوكار، مديريت نيروهاي انساني، درآمدزايي مالي و غير مالي و در نهايت نظارت بر نحوه هزينه كردن كمكهاي حاميان مالي در كهريزك بود. اولين بازارهاي خيريه به مفهوم امروزي، توسط بانوان نيكوكار 40 سال پيش در ايران برپا شد. از خانه خودم شروع كردم و سپس خواهرهايم به نوبت منازل خودشان را در اختيار بازار گذاشتند. پس از آن ياران قديمي گروه و درنهايت ساختماني در محل باغ فردوس با كمكهاي شخصي نيكوكاران تهيه شد كه تا سال گذشته، محل رسمي فعاليتهاي اداري و اقتصادي گروه بانوان نيكوكار بود.
دلايلي كه توانست گروه بانوان نيكوكار را در هر عرصهاي كه وارد شدند، از جمله كهريزك موفق كند، كدامند؟
به نظر من بيشتر از همه جنبه اخلاقي موضوع بود. كسي كه ميخواهد رهبري و راهنمايي چنين كار
عظيمي را با نيكوكاران داوطلب بر عهده بگيرد، بايد بتواند همه را دوست داشته باشد و از دل و جان كار كند. اگر ذرهاي تكبر، منيت يا تكروي داشته باشد و بين خودش و ديگران كه با آنها كار ميكند، تفاوت قائل شود، قطعاً موفق نخواهد شد.
يك مدير موفق بايد هميشه در عين حال كه بيرون از جمع است، با جمع باشد. ديگران زماني با انسان همراه ميشوند كه متواضع، مهربان، بخشنده و همراه باشيد و ما همگي همراه بوديم. همراهي باعث همدلي ميشود و همدلي باعث ميشود آدمها همديگر را دوست داشته باشند. گروه بانوان نيكوكار هيچ وقت درگير ميز نبودند. انجام كار برايشان خيلي مهم بود. از صبح تا شب در بخشها راه ميرفتند تا اشكالات كار را مستقيماً خودشان مشاهده كنند و هميشه سعي ميكردند با مهرباني در دسترس پرسنل باشند تا به محض بهوجود آمدن اشكال، آن را رفع كنند. براي ما خيلي اهميت داشت كه مديريت مجموعه از پرسنل و كادر نيكوكاري آن دور نباشد.
گروه بانوان نيكوكار باز هم تداوم پيدا كرد؟
روز به روز به نيروهاي داوطلب اين گروه اضافه شد. دختران و خواهران آنها جايگزين شدند. گروه از يك نفر آغاز شد. امروز بيش از 5 هزار نيروي مستمر و عاشق دارد. حتي در كنار بدنه اين جمع، فرزندان پسر و دامادهاي خانمهاي اعضا نيز پيوستند و با عضويت در گروه جوانان، تلاش كردند فعاليتهاي مادران و مادربزرگان خود را در عرصههاي مختلف نيكوكاري ادامه دهند. همسران اين بانوان نيز اعضاي هميشه در صحنه بودند. اگر حمايتهاي آنها نبود، اين موفقيت و انسجام 50 ساله، هرگز تداوم نداشت. آنها نيز جدا از كمكهاي مالي، سهم معنوي خودشان را با جان و دل به كهريزك بخشيدند و اداره منزل را در غياب مادر خانه، برعهده ميگرفتند تا همسران آنها با آرامش كامل، در خدمت مددجويان ناتوان و بيخانواده باشند.
هيچ وقت پيش آمد كه وسط كار پشيمان شويد؟ يعني فشارها و محدوديتها باعث نشدند ببريد و بخواهيد كار را رها كنيد؟
در جواب شما بايد بگويم نه. مسلم است كه در اين راه 50 ساله، موانع زيادي هم پيش آمده اما هيچ وقت مانع از ادامه راه نشد چون گروه يارانم با تمام وجود با من كار ميكردند و همه جوره همراه و همدل بودند. در عين اينكه وقتي شما كار خوبي را در خفا انجام ميدهيد، شيريني آن شما را به تكرار كار خير سوق ميدهد. نه تنها پشيمان نميشويد بلكه روز به روز شجاعتر ميشويد. گروه بانوان نيكوكار ياد گرفتند كه سربازان راه خدا باشند. مثل يك سرباز، از جان باخته و فداكار بودند. پشت يكديگر را هرگز خالي نكردند. براي گذر كردن از مرز سختيها، متحد ميشدند و با تمام قوا ميجنگيدند و مشكلات هرچقدر بزرگتر ميشد، آنها با توكل به خدا، قويتر ميشدند.
اولين سالي كه ميخواستيد كهريزك را بنا كنيد، ظاهراً خوابي ديديد كه تبديل به آرم بانوان نيكوكار شد. اگر آن خواب را هم بيان كنيد خالي از لطف نخواهد بود.
بله. . . يكي از شبهاي بهاري سال 1352 بود. مجدداً به بازديد آن اتاق مخروبه رفته بودم و مشاهده انسانهاي درماندهاي كه مشتاقانه براي پايان دادن به آن زندگي فلاكت بار، انتظار مرگ را ميكشيدند. وقتي به خانه برگشتم حالم به شدت دگرگون شده بود. سر سجاده با خدا راز و نياز كردم. خيلي گريه كردم و نميدانستم چه كنم. صداي مددجوياني كه مرا صدا ميزدند و كمك ميخواستند در گوشم بود. هم نميتوانستم صحنههاي دردناكي كه ديده بودم فراموش كنم، هم تصور ميكردم نجات آن خانه در توانايي و دانش من نيست. همان شب خوابي ديدم. خواب ديدم در امتداد يك جاده بسيار بلندي قرار گرفتهام و همه جا تاريك است. ابتداي اين جاده، از در منزل پدريام كه حسينيه قندهاري در آن قرار داشت (و محل آموزش قرآن و فعاليتهاي نيكوكاري بانوان بود) شروع ميشد. شاگردان كلاس، تك به تك در حاليكه كتاب قرآن در دست داشتند، وارد اين جاده شدند و در اطراف من حلقه زدند. بدون هيچ كلامي شروع به حركت كرديم. در امتداد جاده و در تاريكي راه ميرفتيم كه ناگهان در برابر چشمانمان، در دورترين نقطه جاده، خورشيد بسيار بزرگ و درخشاني بالا آمد و تمام مسير جاده را برايمان روشن كرد. وقتي كه نور بالا آمد، اطرافم را تماشا كردم و ديدم در ميان جمع ما تعداد زيادي سالمند با عصا و معلول كه روي ويلچر نشستهاند با ما در جاده همراهند.
چه خواب عجيبي!
بله، وقتي اين خواب را براي زنده ياد خانم شريفه كاتوزيان ـ معلم قرآن حسينيهمان ـ تعريف كردم، به من گفتند مشخص است مسيري كه انتخاب كردهاي رو به نور است و قدم در راه خواسته خداوند گذاشتهاي. همان لحظه خانم، قرآن را به همين نيت باز كردند. در اولين آيه نوشته شده بود: «يدالله فوق ايديهم....» كه هردوي ما از شدت تأثر به گريه افتاديم.
فرداي آن روز نيز يكي از ياران قديمي گروه به من اول صبح سراسيمه زنگ زدند. ابتدا نگران شده بودم كه شايد اتفاقي افتاده. گفتند به من پيغامي دادند كه به شما برسانم. گفتم چه پيامي؟ آن خانم گفت ديشب خواب ديدم كه در جادهاي ايستادهام. ناگهان ديدم كتابي را در دستان من قرار دادند. باز كردم. قرآن مجيد بود. با همان جلد مشابهي كه در حسينيه قندهاري ديده بودم.
ناگهان يكي از آيهها به صورت برجسته و نوراني درآمد. نگاه كردم. نوشته بود «انا فتحنا لك فتحا مبينا». و صدايي در خواب به من گفت كه اين آيه را به دست شما برسانم. فراموش نميكنم كه بعد از شنيدن اين خواب، چه حالي شده بودم. ديگر ترديد نداشتم كه بايد در اين مسير قدم بردارم. تصميمم را گرفتم كه با تمام توان، خودم را وقف بهبود شرايط آنجا بكنم. خانم كاتوزيان اولين نفري بودند كه با من كار را در كهريزك شروع كردند. كار ما در روزهاي اوليه، فقط جارو زدن آلودگي و زبالهها و جمع آوري اجساد مددجوياني بود كه به رحمت خدا رفته بودند. در مدت زمان كوتاهي، شاگردان حسينيه و ياران گروه و همسايهها تك به تك به من پيوستند. همان زمان خانم گرافيستي كه تقاضاي همكاري داشت، پس از شنيدن خواب من، بر اساس آن خواب، تصوير افرادي كه زير سايه خورشيد الهي در حال حركت هستند را طراحي كرد و از همان سال، آرم رسمي گروه بانوان نيكوكار شكل گرفت.
الگوي كارتان چقدر برگرفته از كشورهاي ديگر بود؟ الگو را خودتان طراحي كرديد يا از تجربيات ديگران هم استفاده كرديد؟
البته من در كشورهاي خارج هم اين مراكز را ديده بودم. حتي به خاطر الگوبرداري به كشورهاي زيادي سفر كردم، اما اشكالي كه در مراكز مشابه وجود داشت اين بود كه همه آنها فقط يك قفس طلايي بودند. هرچند كه از طلا بودند، امكانات زيادي در اختيار داشتند اما تنها چيزي كه يافت نميشد محبت و عاطفه انساني و حضور فيزيكي كساني بود كه عشق را با در آغوش گرفتن مددجو يا شنيدن درد دلهاي او ايثار كنند. با ازخودگذشتگيهايي كه گروه بانوان نيكوكار كردند؛ در واقع ميتوانم بگويم آنها از ما الگو گرفتند. بانوان نيكوكار موفق به كسب جوايز بينالمللي زيادي شدهاند كه يكي از پرافتخارترين آنها، دريافت جايزه اقدامات بشردوستانه و جايزه بهترين مديريت مؤسسات غيردولتي از طرف سازمان ملل بود. همچنين از طرف سازمان بينالمللي مؤسسات غير دولتي (ونگو) نيز كانديداي جايزه صلح جهاني شدند كه به دريافت تقديرنامه آن نايل آمدند.
پذيرش مددجويان بر اساس چه معيارهايي صورت ميگرفت؟
طبق اساسنامه، اگر فردي نيازمند نبود حتماً قبول نميكرديم، چون آسايشگاه خيريه كهريزك تا زماني كه بنده رياست هيئت مديره را برعهده داشتم، فقط براي افراد بيبضاعت و همچنين كساني بود كه يا از داشتن خانواده محروم هستند يا خانواده به دليل شرايط اقتصادي و فرهنگي، توانايي نگهداري مددجو را در خانه ندارد. به همين دليل نيز، يكي از بزرگترين ويژگيهاي اين مركز، بستري رايگان مددجويان بود. هزينه نگهداري ظرفيت 1750 مددجو به حتم كار آساني نبود اما تمام هزينه را مردم خوب كشور با جان و دل، تقبل ميكردند تا تسهيلات رايگان زندگي در اختيار كساني قرار بگيرد كه از اين امكانات محروم مانده بودند.
به نظر شما تعداد مددجوها بيشتر شده است؟
بله، بعضي از افراد گاهي يك سال، گاهي هم بيشتر، در نوبت ميماندند، چون مراكز مشابه براي نگهداري معلولين و سالمندان كم است. براي بيماران مبتلا به ام.اس هم به غير از كهريزك، هيچ مركزي نگهداري شبانهروزي وجود ندارد. مردم ناخودآگاه كيفيت بالاي نگهداري، آموزش و توانبخشي در كهريزك را با مؤسسات ديگر مقايسه ميكردند و چون رضايتشان جلب نميشد طبيعتاً به اينجا مراجعه ميكردند.
به نظر شما علت اعتماد مردم به كهريزك و كمكهاي مردمي زيادي كه به آن ميشود، چيست؟
صداقت افرادي كه در آن كار ميكردند و شفافيت در همه فعاليتها. همچنين پايبندي به عمل كردن به تمام وعدههايي كه ميدادند. حتي چندين برابر بهتر از چيزي كه در ذهن نيكوكاران بود. براي اينكه باور داشتند زماني كمكهاي مردمي بركت دارد كه با چاشني عشق و خلوص كاركنان و مديران مجموعه همراه باشد.
از گنجينه «يادمان ياران» برايمان بگوييد.
25 سال پيش، زماني كه يكي از ياران قديمي گروه از بين ما به رحمت خدا رفتند و جايشان در بخش خدماتي حمامهاي كهريزك خيلي خالي شد، به اين فكر فرو رفتم كه چه ميشود كرد تا ياد و خاطره كساني كه در اين خانه زحمت ميكشيدند باقي بماند. هم براي خانواده كهريزك كه هركسي بداند فرد مذكور چه خدماتي بر عهده داشته و هم براي تداوم فرهنگ نيكوكاري در خانواده آن شخص كه در آينده فرزندان و نوههاي او بتوانند جاي قدمهاي مادربزرگ يا مادرشان را پر كنند. به همه خانمها اعلام كردم كه هركسي به عنوان يادگاري چيزي را با خود بياورد كه به نام خودشان در دفتر، نگهداري كنيم. پس از چندي به شكل ناباورانهاي با تعداد زيادي اشياي قديمي مواجه شدم كه هركسي با صدها خاطره از اجداد و نياكانشان آن را در نهايت اعتماد و باور از كهريزك به دست من سپرده بود. به هركسي ميگفتم كه منظور من، اشياي يادگاري اجدادي شما نبوده، آنها در پاسخ ميگفتند: ما هرچه فكر كرديم كه بعد از خودمان چه چيزي لياقت زنده نگه داشتن نام و خدمات ناچيز ما را دارد، ديديم فقط با اهداي گرانقدرترين بخش خانه – يعني يادگاريهاي قديمي – ميتوانيم به نسلهاي بعد از خودمان ثابت كنيم كه به اين خانه چه عشق و اعتمادي داشتيم. بدين ترتيب، اين موزه شكل گرفت كه تا چندين سال در دفتر بانوان نيكوكار نگهداري ميشد. سپس با توافق و امضاي هيئت مديره وقت كهريزك، اين موزه با تمام اشياي آن از طرف گروه بانوان نيكوكار به آسايشگاه خيريه كهريزك هبه شد. اجازه فروش اشيا نيز از طرف گروه به هيچ شكلي داده نشده است. زيبايي اين حركت اينجاست كه اگر به اين موزه سر بزنيد متوجه ميشويد كه برخلاف آنكه قرار بود نام نيكوكار وكاري كه انجام ميداده ثبت شود، اما در زير تمام اشيا نامي وجود ندارد و همه دلشان خواسته كه نامشان و كاري كه ميكردهاند گمنام بماند.
اگر دوباره امكان زندگي پيدا كنيد همين كار را انجام ميدهيد يا به سراغ برجسازي ميرويد؟
[ميخندد] به سراغ برجسازي كه قطعاً نميروم. حتماً دوباره همين كار را انجام ميدهم، چون انسان هر قدر در اين زمينه كار كند، باز جا دارد بهتر از اين باشد. دلم ميخواست عمر دو برابر و سه برابر ميداشتم و همه را صرف بهبود وضع سالمندان، معلولان و بيماران مبتلا به اماس ميكردم. هميشه از راهي كه در زندگي انتخاب كردهام، راضي هستم.
چقدر كساني كه به آنها خدمت كردهايد قدرشناس شما بودهاند؟
من اصلاً انتظار قدرشناسي از آنها را نداشتهام، هميشه مددجويان، با عشق و صفاي بيانتهاي دلشان گروه بانوان نيكوكار را همراهي كردند و در تمام سختيها با آنها صبور بودند و سعي ميكردند گله نداشته باشند. هرچند مددجويان هميشه از بانوان نيكوكار آموختهاند كه در همه حال بندههاي شاكر خداوند باشند. در مورد همكاران اداري هم هيچ وقت منتظر تشكر نبودم. فقط انتظار داشتم كارشكني نباشد تا در سايه همكاري و همدلي، برنامهها هرچه بهتر پيش برود.
قبلاً گذاشتن سالمندان در خانه سالمندان آخرين راه بود، امروز جزو اولين راههاست.
50 درصدش به خاطر سبك زندگي غلط است. سالمند در قديم همين قدر كه كنار حوض آب مينشست يا باغچهاي براي كاشت گل و گياه داشت روحيهاش تازه ميشد. حالا آن حوض آب نيست. فضاي كافي براي باغچه و گياه سبز نيست و اين براي سالمند يك غصه بزرگ است ولي من در معماري بناهاي كهريزك و طراحي فضاي سبز آنجا از همه لحاظ اين مسئله را رعايت كردم و هميشه خواستم كه حضور باغچههاي پر از گل و آبنماهاي وسيع براي مددجويان قابل لمس باشد. يكي ديگر از ويژگيهاي معماري كهريزك اين است كه تمام ساختمانهاي آن يك طبقه است. ارتفاع پنجرهها و فضاي سبز بيرون به شكلي طراحي شده است كه حتي اگر سالمندي نميتواند از رختخواب بلند شود، از پنجره درختها و فضاي سبز را ميبيند. حتي فضاي وسيع و زيبايي به كشاورزي و باغباني مددجويان اختصاص پيدا كرد كه زير نظر بانوان نيكوكار به كاشت انواع سبزيجات و صيفيجات مشغول باشند.
در تمام فازهاي توسعه اين اصول رعايت شدند؟
بله، مهندسين هر طرحي ميكشيدند، قبل از ارائه به هيئت مديره، ميبايست خود من آن را بازبيني ميكردم تا مطمئن باشم تمام نكات ايمني و رفاهي مددجويان در آن لحاظ شده است. قولي كه به خودم داده بودم اين بود كه اينجا بايد مكاني براي زندگي كردن باشد، نه فقط زنده ماندن. ساختمانهاي آپارتماني براي يك فرد سالمند حكم زندان را دارد. براي غيرسالمند هم زندان است كه متأسفانه بيشتر خانههاي سالمندان با اين مشكل مواجه هستند. حالا ممكن است غير سالمند اوقات خود را بيرون از خانه بگذراند و فقط براي استراحت به خانه برگردد، ولي فضاي آپارتمان براي يك سالمند كه تمام وقت خود را درون خانه ميگذراند كشنده است.
عليالقاعده خانه سالمندان مال كساني است كه كسي را ندارند از آنها نگهداري كنند، در حالي كه به نظر ميرسد در حال حاضر اين كار دارد به يك رويه تبديل ميشود؟
به نظر من اين طور نيست. يا لااقل ميشود آرزو كرد كه در واقعيت اينگونه نباشد. قبلاً كساني سالمند را به خانه سالمندان ميسپردند كه راه ديگري براي نگهداري از او در شرايط مناسب نداشتند. چرا؟ چون اوضاع زندگيها به گونهاي شده است كه خانم و آقا هر دو همزمان در طول روز كار ميكنند و اگر اين كار را نكنند نميتوانند زندگيشان را اداره كنند. حتي فرزندان آنها نيز ميبايست يك ساعت بيشتر در مهدكودك يا مدرسه نگهداري شوند تا مادر يا پدر خود را به موقع برسانند. بنابراين در خانه كسي نيست كه سالمند را پيش او بگذارند، در حالي كه در قديم اين طور نبود.
براي كساني كه اضطرار ندارند سالمند را به خانه سالمندان بگذارند و ميتوانند او را نگه دارند، اما ميگذارند، چه صحبتي داريد؟
باور نميكنم كسي امكان نگهداري از پدر و مادرش را داشته باشد و از او مراقبت نكند، ولي ميدانم وقتي سالمندي آلزايمر يا بيماريهاي سخت دوران سالمندي را دارد، فرزند چاره ندارد. فضاي خانههاي امروزي كوچك است و هزينه فراهم كردن بسياري از امكانات پزشكي و درماني به صورت شخصي در خانه، سنگين است. در قديم سالمندان طول عمر كوتاهتري داشتند كه مسلماً اين مراحل از زندگي را با انواع بيماريهاي دوران سالمندي هيچ وقت نداشتند.
نصيحتتان به جواناني كه ديگر سالمند را بركت خانه نميدانند، چيست؟
سالمند گوشهاي از رحمت الهي و گنجينهاي از تجربيات دست نيافتني است. تنها نصيحت من اين است كه جوانان سعي كنند هرگز پدر و مادر سالمند را از خود دور نكنند، چون او براي همه چيز نيازمند كمك و توجه است. جوانها بايد فكر كنند سالمندي در انتظار همه است. آنگونه با پدر و مادر سالمندشان رفتار كنند كه توقع دارند فرزندانشان در دوران سالمندي خودشان با آنها داشته باشند. دعاي خير مادر و پدر و راضي نگه داشتن دل آنها باعث خوشحالي خدا ميشود. ايمان دارم كه درهاي بركت و رزق را به پاداش احترام به مادر و پدر سالخورده به آنها خواهد داد.
در پايان چند جمله هم به جواناني كه اين گفتوگو را ميخوانند بفرماييد.
چقدر زيباست كه از همان روزهاي جواني عادت كنيم ديگران را در شاديها و آنچه داريم سهيم كنيم. عادت كنيم گاهي هم در بين تمام مشغلههاي شخصي، به ديگران هم فكر كنيم. به آنهايي كه نياز دارند تا با يك كمك كوچك يا حمايت عاطفي، دوباره خودشان را پيدا كنند و زندگي را از سر بگيرند. مادرم هميشه ميگفتند ساختن بهشت شخصي، گناه بزرگي است. اول بايد دنيا را براي زندگي ديگران، در حد توان خودت تبديل به بهشت كني تا خداوند در آن دنيا بهشت را نصيبت بگرداند. هرچند مادرم باور داشتند و به ما هم آموخته بودند كه بهشت، يعني همان خوشحالي و خندهاي كه همين دنيا به روي لبان يك انسان بنشاني. بهشت يعني دوا كردن دردي از دلي، پاك كردن اشكي از چشمي. تنها نكتهاي كه آرزو دارم جوانها از من به يادگاري نگه دارند اين است كه هرگز در انجام كارها تكروي نكنند. كار خير هيچ وقت به تنهايي شكل نميگيرد. تمام رمز پيشرفت كار گروه بانوان نيكوكار در «جمعي عمل كردن» بود. هر گلي يك عطري دارد و گلستان، با تمام گل و خارهايش، در كنار هم زيباست.
با تشكر از شما براي اين گفتوگوي صميمانه و آرزوي سلامتي و توفيق روزافزون براي شما.
من هم از شما و تمام اعضاي محترم هيئت تحريريه قدرداني ميكنم. شما را به خداي بزرگ و مهربان ميسپارم.