کد خبر: 614175
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۲ - ۲۰:۱۶
«اسلام هراسي و بازتاب آن در رسانه هاي غرب بنياد» در گفت و شنود با دکتر سید محمد مرندی
نيما احمد پور

درآمد: امروزه دميدن دربوق اسلام هراسي به رويه غالب برخي رسانه هاي غرب بنياد مبدل شده است،تا جايي كه ميتوان وجه حداكثري اين پرو‍ژه را،جنبه رسانه اي آن دانست.درگفت و شنودي كه درپي مي آيددکتر سید محمد مرندی ازكاركرد رسانه هاي غرب ساخته دراين باره ميگويد.

بسیاری از اندیشمندان و منتقدان ریشههای اسلامهراسی را در شرقشناسی(1) میبینند. شما تا چه اندازه با این ایده موافقید؟

بسم الله الرحمن الرحيم.در این باره اختلاف نظر وجود دارد. برخی ریشه آن را جنگ‌های ایران و یونان می‌دانند و برخی جنگ‌های صلیبی. در متون قرون وسطی مسلمانان هم بسیار منفی به تصویر کشیده شده‌اند و هم شبیه به هم و یکسان؛ طوری که انگار تفاوتی بین مسلمان مراکشی، عثمانی، فارس، عرب، آلبانیایی و... وجود ندارد. با ظهور استعمار و پیشرفت اروپا و افزایش نفوذ آن در سایر نقاط جهان، این گفتمان قوی‌تر، پیچیده‌تر و ظریف‌تر می‌شود، اما تغییر چندانی نمی‌کند. بحث شرق‌شناسی در قرن بیستم مطرح شد و اگرچه با ادوارد سعید(2) شهرت یافت، پیش از او نیز کسانی به این بحث پرداخته بودند، اما در کل این گفتمان تغییر چندانی نسبت به سده‌های گذشته نداشته است.

شما میان دوره استعماری و دوره پسااستعماری بیشتر شباهت میبینید یا تفاوت؟

قطعاً شباهت. هم در آثار شرق‌شناسان، هم در آثار ادبی و هم در گزارش‌های بوروکرات‌ها به دولت‌های متبوعشان.

گفتید آثار ادبی؛ آیا این که متون صریح نوشتاری با متون تفسیرپذیرتر چند رسانهای جایگزین شدهاند، تغییری در این زمینه پدید آورده است؟

پیچیده‌تر، ظریف‌تر و غیرمستقیم‌تر شده است. اگر عکس‌های بی.بی.سی (BBC) یا سی.ان.ان (CNN) را مورد مداقّه قرار دهید، بسیاری از کلیشه‌های رایج را در آنها خواهید یافت. البته این بدان معنا نیست که این گفتمان خود را تنها به یک شکل بروز می‌دهد یا این که در غرب همه شبیه هم فکر می‌کنند، اما کماکان گفتمان غالب شرق‌شناسانه است.

آیا مطالعات «شرقشناسی معکوس»(3) میتواند در کاهش اسلامهراسی مؤثر باشد؟

من اصلاً این عبارت را دوست ندارم. این عبارت به چه معناست؟ آیا منظور این است که ما نوعی غرب شناسی را در برابر شرق‌شناسی رواج دهیم؟ آیا غرب واحدی برای شناخت دارد؟ البته غربی‌ها چنین ادعایی دارند. آنها مرتب از مفاهیمی همچون تمدن غربی، جهان آزاد و نظایر آن سخن می‌گویند اگرچه غرب نسبت به دیگر نقاط جهان بسیار کوچک‌تر و کم‌جمعیت‌تر است، اما به هر حال یک غرب واحد وجود ندارد. از سوی دیگر اگر بحث از نقد شرق‌شناسی است، می‌توان گفت بسیار مفید است. این امر در کاهش اثر فرهنگ مبتنی بر شرق‌شناسی در سال‌های اخیر مؤثر بوده است.

گفته میشود ما در عصر پستمدرن بهسر میبریم و در این دوران همه هویت چهل تکه دارند. ممکن است بخشی از هویت یک فرد اسلامی باشد، بخشی غربی؛ بخشی مدرن باشد و بخش دیگر سنتی. اگر چنین است، ما باید شاهد کاهش تنشهای هویتی در جهان امروز میبودیم، اما میبینیم اسلامهراسی در غرب در حال رشد است. این وضعیت را چگونه میبینید؟

در اینجا دو بحث وجود دارد: آیا اصلاً چیزی به نام پست‌مدرن وجود خارجی دارد؟ آیا واقعاً جهان ما پست‌مدرن شده است؟ دقیقاً چه چیز آن پست‌مدرن است؟ آیا ایدئولوژی‌های مختلف حتی در غرب محو شده‌اند؟ گویا در این جهان فقط ما هستیم که قرار است پست‌مدرن شویم و غیر از ما بقیه قرار نیست پست‌مدرن شوند. ما اینجا مرتباً از نسبی بودن حقیقت، عدم امکان دسترسی به حقیقت و... صحبت می‌کنیم، ولی برای غربی‌ها حقیقت این است که در عراق، عملیات (Shock & Awe)(4) به راه بیندازند، به نام مبارزه با القاعده افغانستان را تصاحب کنند و بعد به همان القاعده در سوریه کمک می‌کنند و... اگر ما در جهان پست‌مدرن هستیم، این جنگ‌های ایدئولوژیک با جنبه خونبار نظامی نباید روی می‌داد.

بنابراین من اعتقادی به پست‌مدرن بودن جهان ندارم. حتی چند فرهنگ‌گرایی(5) که زمانی در غرب بسیار مورد بحث بود، سنخی از چند فرهنگ‌گرایی است که قالبش را غربی‌ها می‌سازند و ما باید درون این ظرف جزئی از سالاد باشیم. متأسفانه برخی از روشنفکران ما به دلیل این که یا عمیق نیستند یا نسبت به غرب شیفتگی دارند، به این واقعیت توجه نمی‌کنند که جایی که پست‌مدرنیزم بیشتر از هر جا خود را نشان می‌دهد، در همسویی با جریان کلی سرمایه‌داری و بازار آزاد است. اگرچه پست‌مدرنیزم در حوزه هنر و ادبیات موفقیت‌هایی داشته است، اما در جهان واقعی که ما در آن زندگی می‌کنیم و حکومت‌های استعمارگر و ایدئولوژی‌های هژمونیک در آن وجود دارند، اثری از پست‌مدرن وجود ندارد.

آقای دکتر! شما سابقه مصاحبه با رسانههای خارجی غیرغربی نظیر سی.سی.تی.وی (CCTV) چین، فینکس تی.وی (Phoenix TV) هنگکنگ و البته الجزیره قطر را دارید... فکر میکنید نگاه شرق به شرق چگونه است؟ آیا در نگاه آنها نیز اسلامهراسی دیده میشود یا این که قصه از بنیاد متفاوت است؟

البته الجزیره یک مثال خاص است، زیرا ترکیب کارکنان آن طی این سال‌ها به‌شدت تغییر کرده است. در آغاز تعداد زیادی از کارکنان از منتقدان گفتمان غربی بودند و نگاه این شبکه به غرب کلاً نگاهی انتقادی بود، اما در سال‌های اخیر خیلی از آنها این شبکه را ترک کرده‌اند.

فکر می‌کنید الجزیره توانست گفتمان اسلام‌هراسی را تعدیل کند؟

فکر می‌کنم در آغاز کار، الجزیره تأثیر مثبتی داشت، اما اکنون دیگر آن تأثیر را ندارد. البته در همان آغاز هم الجزیره گفتمان یکسانی را پیگیری نمی‌کرد و درون آن نگاه‌های متفاوتی بود، اما در کل رویکردی انتقادی داشت و توانست در غرب البته در گروه‌هایی نظیر روشنفکران نفوذ یابد. الجزیره امروز شباهت چندانی به آن شبکه قبلی ندارد. امروز شبکه‌ای که تأثیر زیادی در گفتمان انتقادی نسبت به غرب دارد، راشا تودی (Russia Today) روسیه است. این شبکه به‌ویژه در ایالات متحده و کانادا مخاطبان بسیاری دارد.

بحثی داشتید در باره ساختن کلیتهای دروغین. یکی از این کلیتها هویت یکپارچه مسلمانان است. ما میدانیم شیعیان در جهان اسلام چه موقعیتی دارند. از سویی در ظهران، بحرین و بصره در رژیم صدام و... تحت فشار و ظلم حاکمان مسلمان خود بودهاند، از سوی دیگر در غرب شاهد رشد شیعههراسی هستیم و این درحالی است که بیش از نیمی از عاملان عملیات یازده سپتامبر وهابی بودند. تاکنون به یاد نداریم غربیها هیچ عملیات تروریستی بزرگی را در جهان غرب به شیعیان نسبت داده باشند. با وجود این همان طور که گفتم شاهد رشد گفتمان شیعههراسی در غرب هستیم. شما این پارادوکسها را چگونه تفسیر میکنید؟

برای شیعه‌هراسی دو دلیل می‌توان اقامه کرد: اول این که خود کشورهای عربی، دیکتاتورهای نفتی برای بقای خود و این که مردم را متوجه یک دشمن خارجی کنند، شیعه‌هراسی را رواج می‌دهند، از جمله خاندان‌هایی نظیر آل‌خلیفه و آل‌سعود. دوم این که مهار انقلاب اسلامی در دستور کار آنان است. سه دهه پیش ما کشتارهایی را که امروز در پاکستان روی می‌دهند، نمی‌دیدیم. این نتیجه دخالت سعودی‌ها، اماراتی‌ها، کویتی‌ها و... به‌واسطه ثروت نفت است. غربی‌ها نیز متحد آنان بودند و چشم خود را بر این واقعیت‌ها می‌بستند. در باره تروریسم اگرچه همیشه انگشت اتهام به سوی ایران و متحدانش بوده است، قربانیان اصلی تروریسم در ایران و مناطق دیگر شیعه‌نشین بوده‌اند.

فکر میکنید این گونه اقدامات تروریستی از سوی وهابیها چه اندازه در شکل گرفتن تصویر هراسناک از مسلمانان نقش داشته است؟ تصویری که در بیشتر رسانهها از یک بمبگذار انتحاری دیده میشود، مردی است با سر طاس و ریش انبوه، تقریباً شبیه شمایل سلفیها.

البته مسلمانان را مقصر دانستن بی‌انصافی است. مسئله اصلی همان استعمار غرب و حمایت آنها از حاکمان فاسد است. غربی‌ها در تمام مدتی که وهابیت و سلفی‌گری در منطقه ترویج داده می‌شد، کوچک‌ترین اعتراضی نکردند.

به شبکه‌های ماهواره‌ای عرب‌زبان نگاه کنید. در این شبکه‌ها شیوخ و مفتی‌هایی هستند که صراحتاً حرف‌های نژادپرستانه می‌زنند؛ حرف‌هایی علیه فارس‌ها، عراقی‌ها، شیعه‌ها و.... فتوا می‌دهند که می‌توان آنها را کشت و زنانشان را تصاحب کرد، اما در ماهواره‌ها مجوز دارند، بازداشت نمی‌شوند، سازمان‌هایی مانند عفو بین‌الملل یا دیده‌بان حقوق بشر آنان را محکوم نمی‌کند، درحالی که فتواهایی نظیر آنچه را که گفته شد صادر می‌کنند. بنابراین قربانیان اصلی مردم خاورمیانه هستند.

گفتمان دیگری که در کنار اسلامهراسی و شیعههراسی دیده میشود، گفتمان ایرانهراسی است. شما بین این سه، رابطهای میبینید؟

بله، اگرچه عده‌ای در کشور ما دوست ندارند بپذیرند، اما نگرانی اصلی غرب در این منطقه ایران است، نه به خاطر برنامه هسته‌ای ایران. مسئله مستقل بودن ایران است، استقلالی به‌رغم سه دهه فشار، اما با همه اینها ایران در منطقه کشور بسیار بانفوذی است. ما دیدیم ایران توانست جلوی نابودی کشور سوریه را بگیرد. جالب است در سوریه اتحاد میان افراطی‌ها، غربی‌ها و حاکمان نفتی آشکار شده است. به هر حال هدف این گفتمان آشکارا تضعیف ایران است.

از زمان انتشار «مراقبت و تنبیه» میشل فوکو رابطه میان دانش و قدرت موضوع بحث متفکران انتقادی بوده است. شما نقش نهاد علم در غرب را در افزایش یا کاهش اسلامهراسی چگونه میبینید؟

من بحث را از همین جا شروع می‌کنم و بعد به سراغ غرب می‌روم. الان استادان خود ما از نقد غرب می‌ترسند، چون ممکن است در آینده نتوانند برای رفتن به همایش‌ها ویزا بگیرند. این نگرانی بسیار جدی است. از سوی دیگر در غرب کسی همچون نورمن فینکل‌استاین(6) که یهودی، اما منتقد سیاست‌های اسرائیل است، به خاطر انتقاد از دولت اسرائیل از سوی نظام دانشگاهی طرد می‌شود. توجه کنید فینکل‌استاین یک استاد معمولی نیست، بلکه از مهم‌ترین افراد در حوزه کاری خود است.

مثال دیگر، دوستان خود من فلینت لوِرت(7) و هیلاری لوِرت(8) هستند. این دو نفر عضو شروای امنیت ملی ایالات متحده بودند. فلینت لوِرت را کاندولیزا رایس منصوب کرده بود و هر دو نفر در دولت جورج دبلیو. بوش در کاخ سفید مشغول به کار بودند. آنها در سال 2003 هنگام حمله ارتش امریکا به خاک عراق به دلیل مخالفت با این جنگ از سمت خود استعفا دادند و کتابی را با عنوان «Going to Tehran»(9) منتشر کردند که در آن نگاهی نسبتاً واقع‌گرا به ایران و مسئله رابطه با امریکا ارائه شد. نتیجه انتشار این کتاب، در آغاز کاهش شدید بودجه در اختیار آنها و نهایتاً اخراجشان بود. توجه کنید که این دو نفر در قلب حاکمیت ایالات متحده جای داشتند. بنابراین در نهاد علم در غرب به‌راحتی نمی‌توان غرب را نقد کرد یا از حقوق ایران سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

(1) شرق‌شناسی نام رشته‌ای دانشگاهی است که در باره کشورهای شرقی گفت‌وگو، قضاوت و واقعیت‌های آن را بررسی و تفسیر می‌کند. ادوارد سعید در مقدمه کتاب معروف خود، شرق‌شناسی این مفهوم را چنین تعریف می‌کند: «شرق‌شناسی نوعی سبک فکری بر مبنای یک تمایزشناختی و شناخت‌شناختی میان شرق و غالب موارد غرب است».

(2) ادوارد ودیع سعید (1935ـ2003) نظریه‌پرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی‌ـ‌امریکایی است. او در دانشگاه‌های هاروارد و پرینستون درس خواند و استاد زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا (امریکا) بود. سعید یکی از بنیان‌گزاران نظریه پسااستعماری دانسته می‌شود.

(3) نوعی از شرق‌شناسی که سید حسین العطاس آن را «شرق‌شناسی وارونه یا معکوس» نامیده و فرآیندی است که در آن اندیشمندان کشورهای جهان سوم در اعتراض به تجاوزهای غرب در وادی تصویرسازی خیالی از حقیقت غرب می‌افتند.

(4) در اصطلاح نظامی به معنای «چیرگی سریع» است، اما در اینجا به عملیات آغازین حمله ایالات متحده به خاک عراق اشاره می‌کند. این دکترین نظامی نخستین بار توسط هارلان ک. اولمن و جیمز پ. وِید در سال 1996 میلادی مطرح شد.

(5) چند فرهنگی‌گرایی (Multiculturalism) نوعی ایدئولوژی است که بر مبنای آن انسان‌هایی از اقوام، نژادها و ملیت‌های گوناگون با داشتن حقوق شهروندی یکسان با هم در یک مکان مثلاً یک کشور زندگی می‌کنند.

(6) Norman G. Finkelstein: استاد یهودی دانشگاه دپال (شیکاگو، امریکا) و نویسنده کتاب «Holocaust Industry». این کتاب با نام «صنعت یهودی‌سوزی» توسط سوسن تسلیم‌زاده و تحت عنوان «سوداگران فاجعه» به دست علاءالدین طباطبایی به فارسی ترجمه شده است.

(7) Flynt Leverett

(8) Hillary Mann Leverett

(9) Going to Tehran: Why the United States Must Come to Tehran with the Islamic Republic of Iran

برچسب ها: محمد مرندی
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار