مسعود محموديان| مصر اين روزها دوران سختي را سپري ميكند. محمد مرسي به عنوان نماينده اخوانالمسلمين در صندلي رياست جمـهـوري در سالگرد تحليف خود به شدت تحت فشار قرار گرفته تا از قدرت كنارهگيري كند. در اين گفت و گو نظر داود احمدزاده، كارشناس مسائل خاورميانه را درباره چرايي تنشها و تحولات اخير مصر جويا شدهايم.
به عنوان اولين سؤال در ابتدا ميخواستم تحليل شما را از اتفاقات اخيري كه در مصر بهوجود آمده جويا شوم.واكنشي كه در ميدان التحرير قاهره، شهر اسكندريه و ديگر شهرهاي مصر از طريق مردم مشاهده ميكنيم در واقع در زمينههاي مختلف ميتوان مورد واكاوي و بررسي قرار داد. دليل اصلي اين مسائل برميگردد به اقدامات خود آقاي محمد مرسي و حزب عدالت و آزادي كه حزب سياسي از جمعيت اخوانالمسلمين است. بعد از قيام ژانويه 2011 مردم مصر يكسري مطالبات مدني و اجتماعي را دنبال ميكردند و به دنبال تحقق مطالبات مدني و مطالبات اجتماعي بودند. يعني بحث اصلي آنها علاوه بر آزادي و باز شدن فضاي سياسي، تحقق مطالبات اقتصاديشان بود. در اين مدت بعد از اينكه اخوانيها از طريق انتخابات رياست جمهوري به قدرت رسيدند ما شاهد اين هستيم كه هيچ كدام از اين مطالبات مدني در حوزه اجتماعي و بحث آزادي و تحقق اهداف اقتصادي حاصل نشده است. سؤال اساسي كه مردم مصر در حال حاضر مطرح ميكنند اين است كه دولت جديد مصر به رياست آقاي مرسي چه تفاوتهاي بنيادي با رژيم گذشته دارد. احزاب ليبرال و سكولار و اقليت مسيحي اين ايده را مطرح ميكنند كه حكومت همان حكومت قبلي است و آقاي مرسي هم همان مبارك است كه تنها لباسش را عوض كرده است و از طريق ابزار دين و نوع حكومتي كه مد نظر دارد به دنبال انحصارطلبي است و قانوني اساسي را اجرا نميكند بلكه تنها قانون اساسي را مد نظر منافع حزبي خودش قرار داده است. حتي آقاي عبدالمنعم ابوالفتوح كه از رهبران سابق جنبش اخوانالمسلمين است اعلام كرده مرسي به تخصصگرايي در اداره كشور اعتقاد ندارد و تلاش وي در اين دوره تنها بر سركار آوردن دولت اخواني بوده است. نكته اساسي اين است كه آقاي مرسي با اينكه بعد از سوگند رياست جمهوري بر اين مسئله تأكيد داشته كه او رئيسجمهور همه مصريهاست ولي مخالفين مرسي وي را متهم ميكنند كه حمايت او به شكل بيحد و حصري تنها از جريان اخوان و سلفيهاست. يكي از عوامل تشديد بحران داخلي امروز در مصر ائتلافي است كه آقاي مرسي و اخوانالمسلمين با جريان تندرو سلفي بهوجود آورده است. ما ميدانيم كه سلفيها جريان تندرويي هستند كه ميخواهند رويكرد خشني را از دين اسلام به دنيا نشان بدهند و به سركوب آزاديهاي مدني در جامعه بپردازند. اين در حالي است كه جامعه مصر جامعهاي است كه تكثر و تنوع دارد. ولي در اين ميان نه تنها به سركوب اقليت مسيحي پرداخته حتي اخيراً ما شاهد كشتار شيعيان به عنوان يك اقليت شناخته شده و محترم در جامعه مصر هستيم.
واكنش مردم در اين باره چه بوده است؟ما متأسفانه تضاد گفتماني بسيار شديدي را در مصر مشاهده ميكنيم. از يك طرف طرفداران اخواني و از طرف ديگر طرفداران جريانات تحولخواه در قالب جبهه نجات ملي كه از سوي محمد البرداعي، حمدين صباحي، عمرو موسي و جريانات شش آوريل كه بيشتر رويكردشان آزاديطلبي است، رهبري ميشوند، واكنشي كه در قبال اقدامات آقاي مرسي نشان دادهاند بسيار تند بوده است. يعني گروههاي ليبرال، سكولار و چپ ديگر به كمتر از سرنگوني كابينه مرسي رضايت نميدهند و تنها به دنبال سرنگوني مرسي هستند و سقف مطالباتشان كه قبلاً اصلاح بود در حال حاضر افزايش يافته و به حدي رسيده كه خواستار انتخابات زودرس هستند. اين خواسته جريانهاي مخالفي است كه در قالب جريان يك ائتلاف كلي غيراسلامگرا اعم از جريانهاي سكولار و ليبرال و حتي جريان مسيحي منتقد در قدرت هستند كه به نوعي ميگويند كه بايد انتخابات زودرس برگزار شود و مرسي بايد برود، تاجايي كه در ميدان التحرير و اسكندريه و شهرهاي بزرگ ما ميبينيم كه مجدداً صداي اسقاط نظام شنيده ميشود.
به هرحال اخوان و عربستان با هم مشكلات زيادي دارند. چيزي كه ما در سوريه هم در اختلاف بين قطر و عربستان ميبينيم و بحث ضد اخواني بودن عربستان و حمايت عربستان از سلفيهاست، حالا سؤال من اين است كه آيا سلفيهاي مصر با سلفيهاي عربستان همسان هستند؟
اگر به پيشينه جريان اخوان برگرديد ميبينيد كه جريان اخوان هم به نوعي خودش يك سلفي ميانهرو است. حسن البناء و شاگردان او بعد از آن كه به عنوان مرشد عام مصر مطرح شدند در جامعه مصري كه هميشه يك جامعه اعتدالي و ميانهرو بوده است، يعني گروههاي مختلف اعم از سكولار و مذهبي و لائيك در كنار هم زندگي ميكردند وجود داشتند. ولي بعد از فروپاشي رژيم مبارك و از دست رفتن قدرت نظاميها كه وابسته به امريكا و عربستان و كشورهاي محافظهكار منطقه عربي بودند، اين دسته از كشورها احساس خطر كردند. براي همين عربستان براي ايجاد موازنه قدرت در منطقه و به نوعي ايجاد چالش در داخل مصر و اينكه موازنهاي را با جريان اخواني كه هيچ سنخيتي با مرجعيت سلفي و وهابيت ندارد ايجاد كند با پولهايي كه به سلفيهاي جهادي و تندرو داد، پايگاه سلفيها را ارتقا داد و حزب نور را كه اساساً وابسته به عربستان است و عامل عربستان تلقي ميشود، بهوجود آورد.
چطور شده كه اخوانيها با سلفيها متحد شدند؟صحبت اوليه من اين بود كه يكي از مطالبات اصلي مردم مصر تحقق بحث اقتصادي و معيشت مردم بود. متأسفانه در مصر وضعيتي هست كه اخوانيها و آقاي مرسي نتوانستند اقدامات مناسبي را براي برونرفت از مشكلات اقتصادي مصر انجام بدهند. يعني وجود فقر گسترده و فزاينده در مصر بعد از فروپاشي رژيم مبارك كنترل نشده است. ما شاهد هستيم كه اقتصاد مصر وامدار كشورهاي منطقه و بانكهاي بينالمللي مثل صندوق جهاني بينالمللي بوده است. ما نبايد از ياد ببريم كه مصر سالانه 2 ميليارد دلار كمك بلاعوض از امريكا دريافت ميكند كه به ارتش مصر تعلق ميگيرد و اين كمكها همچنان ادامه دارد. يعني آنكه مصر دومين كمكگيرنده مالي بلاعوض از امريكا در منطقه بعد از اسرائيل است. مصر در وضعيتي است كه نميتواند سياست مستقلي را حتي اگر خودش بخواهد در پيش بگيرد. اقتصاد مصر در منطقه وابسته به كمكهاي كشورهاي عربي و امريكاست و اين امتيازي است كه هم امريكاييها و هم عربستان در قبال عدم اتخاذ سياستهاي ضداسرائيلي و ضدغربي از مرسي گرفتهاند و آن را تضمين كردهاند. يعني اين كشورها اين وامها را به مصر ميدهند و در قبال آن مصر هم بايد سياستهايي در مسير با سياستهاي آن كشورها اتخاذ بكند. يعني به نوعي دست خود مرسي هم حتي اگر بخواهد كاري انجام بدهد در اين امور بسته است و نميتواند به تنهايي كاري بكند. مگر اينكه روند اقتصاد مصر رو به تحول باشد. يكي از در آمدهاي اقتصادي مصر كه ميتوان به آن اشاره كرد صنعت توريسم است. ميدانيد كه صنعت توريسم يكي از منابع اصلي درآمد مصر است كه متأسفانه به خاطر تندرويهايي كه گروههاي سلفي داشتهاند صنعت توريسم اين كشور اصلاً و تماماً نابود شده است كه دليل آن خشونتها و برخوردها و تكيه بر نوع قرائتي است كه از اسلام و شريعت اسلام سلفي ارائه ميدهند. براي همين ورود جهانگرد به مصر خيلي كاهش يافته است. اين باعث شده تا ما با وضعيت آشفتهاي در صحنه سياسي مصر مواجه باشيم. البته در بهوجود آمدن اين وضعيت كه همان وضعيت آشوب و هرج و مرج در مصر است شخص آقاي مرسي و سياستهاي پوپوليستي او نيز دخيل بوده است. يعني گرايشي كه به سلفيها داشته خود عامل تكميل بحران داخلي مصر بوده است.
معمولاً هر حزب، طيف يا جبهه و ائتلافي پيش از كسب قدرت متحد است، اما زماني كه به قدرت رسيد دچار شكاف و تضادهايي ميشود كه رو به انشقاق ميرود. آيا به نظر شما اين چشمانداز در اخوانالمسلمين هم ديده ميشود؟اخوانالمسلمين يك جنبش فراگير با سبقه ديني 80 ساله است. اگرچه در دورههاي مختلفي مثل دوره جمال عبدالناصر امكان بر سر قدرت آمدن را پيدا نكرد آن هم به خاطر سركوبهايي كه انجام شده بود اما يك حزب فراگير است كه علاوه بر مصر در منطقه هم قدرت دارد. بنابراين حتي با خروج محمد مرسي از صحنه قدرت نميتوانيم اين تصور را داشته باشيم كه كلاً اخوانالمسلمين هم از صحنه سياسي كنار خواهد رفت.
هرچند ممكن است مدت كوتاهي قدرت را از دست بدهند ولي با قدرت كادرسازي كه بهوجود آورده و نفوذي كه در لايههاي مختلف جامعه فرادست و ميانه ايجاد كرده ميتواند با بازسازي مجدد خويش دوباره به قدرت بازگردد. تا به حال ديده نشده كه اخوانالمسلمين دچار تشتت و چند دستگي شود.
يعني به رغم برخي سياستهاي اشتباه و بيتجربگيهاي شخص آقاي مرسي همه اعضاي اخوانالمسلمين پشت سر مرسي ايستادهاند و بر مواضع مرسي تأكيد دارند و اين نيست كه همه مشكلات را به گردن مرسي بيندازند. تمام اخوانيها مقصر اوضاع و شرايط بهوجود آمده را ليبرالها و سكولارها ميدانند و از زبان اخوانيها در گفتوگوها بسيار شنيده ميشود كه ليبرالها و سكولارها خائنين ملت هستند كه اجازه نميدهند اصلاحات انجام شود. براي همين امر من اين چند دستگي را كه شما بدان اشاره كرديد در جريان اخوانالمسلمين نميبينم، حتي با تصور اينكه مرسي قدرت را در بدترين حالت واگذار كند. اين به آن معني نيست كه قدرت اخوانالمسلمين تمام شده تلقي شود.