۳۱ دسامبر ۲۰۲۵، یمن نه فقط در آستانه پایان یک سال، بلکه در نقطه عطفی از یک دهه جنگ و مداخله خارجی ایستاده است. کشوری که اکنون به صحنه بازآرایی پیچیدهتری از قدرتهای منطقهای بدل شده که در آن، عربستان در حال عقبنشینی، امارات در حال پیشروی و اسرائیل در حال تثبیت نفوذ غیرمستقیم خود است. در این میان، بازیگری که خیلیها تصور میکردند فرسوده شده، یعنی حوثیها، بار دیگر خود را به عنوان نیرویی ملیگرا و تعیینکننده در معادله تمامیت ارضی یمن بازتعریف کرده است. تحولات میدانی در حضرموت طی هفتههای اخیر، نشانهای روشن از این جابهجایی موازنه است. نیروهای تحت حمایت امارات با سرعت و انسجامی که دولت مستقر عدن هرگز از آن برخوردار نبود، کنترل بخشهای کلیدی این استان راهبردی را به دست گرفتهاند و دامنه پیشروی خود را گسترش میدهند. حضرموت، با سواحل طولانی، منابع بالقوه انرژی و موقعیت ژئوپلیتیکی ممتاز در اتصال دریای عرب به عمق شبهجزیره، تنها یک استان نیست، قلب پروژه امارات برای شکلدهی به یمن جنوبی جدید است. پروژهای که نه در سایه ریاض، بلکه در امتداد شبکه نفوذ ابوظبی و متحدان فرامنطقهای آن تعریف میشود. در نقطه مقابل، دولت مورد حمایت عربستان سعودی، بیش از هر زمان دیگری شکننده به نظر میرسد. شکستی که امروز در میدان یمن دیده میشود، صرفاً شکست نظامی نیست، شکست یک راهبرد است. راهبردی که بر این فرض بنا شده بود که با بمباران، حمایت مالی و ایجاد دولتهای موازی میتوان کشوری چندپاره را به شکلی کنترلپذیر بازسازی کرد. نتیجه، اما دولتی بیپایگاه، فاقد مشروعیت مردمی و وابسته به بازیگران خارجی بوده است. دولتی که اکنون حتی در مناطق اسمی تحت کنترل خود نیز قادر به اعمال اقتدار واقعی نیست.
برای عربستان، یمن به یک میدان پرهزینه بدل شده است. جنگی که نه پیروزی سیاسی به همراه آورد، نه امنیت مرزهای جنوبی را تضمین کرد و نه جایگاه منطقهای ریاض را تقویت نمود. در حالی که سعودیها به تدریج در پی خروج آبرومندانه از این پرونده هستند، امارات خلأ ناشی از این عقبنشینی را با دقت و برنامهریزی پر میکند. تفاوت در رویکرد دو کشور، امروز بیش از هر زمان دیگری آشکار است. عربستان به دنبال کاهش هزینه و مدیریت خسارت و امارات در پی تثبیت نفوذ بلندمدت، کنترل بنادر، مسیرهای کشتیرانی و بازیگران محلی وفادار. در پس این پیشروی اماراتی، سایه اسرائیل نیز پررنگتر از گذشته دیده میشود. شایعهای که دیروز در منابع غیررسمی منتشر شد مبنی بر به رسمیت شناختن «یمن جنوبی» از سوی اسرائیل، اگرچه هنوز تأیید رسمی نیافته، اما به خوبی با الگوی رفتاری تلآویو در سالهای اخیر همخوان است. اسرائیل، که از عادیسازی روابط با امارات به عنوان سکویی برای نفوذ در شاخ آفریقا، دریای سرخ و خلیج عدن استفاده کرده، یمن جنوبی را نه یک دولت، بلکه یک فرصت ژئوپلیتیکی میبیند. همانند نمونه سومالیلند، فرصتی برای مهار بازیگران مقاوم، کنترل خطوط دریایی و گسترش کمربند امنیتی خود فراتر از مرزهای سنتی. این همان نقطهای است که روایت غالب درباره انصارالله دچار ترک میشود. حوثیها، که سالها در رسانههای منطقهای و غربی صرفاً بهعنوان نیرویی نیابتی معرفی میشدند، اکنون خود را در قامت مدافعان تمامیت ارضی یمن معرفی میکنند. مخالفت صریح آنان با تجزیه کشور، هشدار درباره پروژه «یمن جنوبی» و تأکید بر خطر نفوذ اسرائیل، باعث شده است که گفتمان آنان از یک بازیگر ایدئولوژیک صرف، به یک نیروی ملیگرا با مخاطبان گستردهتر ارتقا یابد.
پیشنهاد اخیر انصارالله به عربستان برای مذاکره و همکاری در برابر آنچه اتحاد امارات و اسرائیل خوانده میشود، نشانهای از همین چرخش راهبردی است. این پیشنهاد، اگرچه در ظاهر غیرمنتظره به نظر میرسد، اما در بطن خود حامل واقعگرایی سیاسی است. حوثیها دریافتهاند که عربستان، برخلاف امارات، دیگر تمایلی به ادامه جنگ فرسایشی ندارد و بیش از هر چیز نگران پیامدهای تجزیه یمن و تبدیل جنوب این کشور به پایگاهی برای بازیگران رقیب است. از سوی دیگر، ریاض نیز به خوبی میداند که نفوذ فزاینده امارات، در نهایت میتواند به تضعیف موقعیت منطقهای خود سعودیها بینجامد. آنچه امروز در یمن جریان دارد، بازتابی از روندی گستردهتر در خاورمیانه است، افول پروژههای پرهزینه مداخلهگرایانه، رشد بازیگران میانی با دستورکارهای مستقل و بازتعریف مفهوم نفوذ از اشغال نظامی به کنترل اقتصادی، امنیتی و ژئوپلیتیکی. امارات، با بهرهگیری از خلأها، در حال ساخت شبکهای از نفوذ است که از عدن تا حضرموت امتداد دارد. شبکهای که بدون حمایت اسرائیل، به ویژه در عرصه اطلاعاتی و امنیت دریایی، قابل تصور نیست. در مقابل، عربستان با واقعیتی تلخ روبهرو است، یمنِ تحت نفوذ ریاض، دیگر وجود خارجی ندارد. هرگونه راه حل پایدار، ناگزیر باید نقش انصارالله را به رسمیت بشناسد و با واقعیتهای میدانی کنار بیاید. ادامه انکار این واقعیت، تنها به تقویت بیشتر بازیگرانی میانجامد که امروز در حال بازتعریف جنوب یمن به نفع خود هستند. در واقع، آنچه امروز در یمن در حال شکلگیری است، ادامه همان الگویی است که اسرائیل طی سالهای اخیر از مدیترانه تا دریای سرخ دنبال کرده است؛ تبدیل بحرانها به سکوی نفوذ، تجزیه کشورها به ابزار مدیریت تهدید و جایگزینی اراده ملتها با شبکهای از بازیگران محلی وابسته. یمن جنوبی، در این چارچوب، نه یک پروژه بومی بلکه حلقهای تازه در زنجیره امنیتی اسرائیل است؛ زنجیرهای که از شاخ آفریقا عبور میکند و به بنادر حضرموت و عدن میرسد.