جوان آنلاین: هر سال با فرا رسیدن روز کتاب و کتابخوانی، تلاشهایی برای تشویق جوانان و نوجوانانی میشود که این روزها بیشترین وقت خود را در فضای مجازی میگذرانند و ذهنشان با بازیها، ویدئوها و انیمیشنها پر شدهاست. از پویشها گرفته تا برپایی نمایشگاهها، اما کارشناسان معتقدند برای ایجاد علاقه واقعی، محتوای کتابها باید خلاقانه و جذاب باشد و همزمان نسل نو را با هویت ایرانی و ملی خود مأنوس کند. یکی از مسیرهای موفق در این زمینه، داستانهای فانتزی است، همان راهی که سید میثم موسویان، نویسنده پیشگام ادبیات مقاومت، با رمان «مدرسه شبانه» آغاز کرده است. موسویان، اولین نویسندهای است که با نگاه فانتزی به روایت مقاومت و انقلاب پرداخته و حتی وقایع جنگ ۳۳ روزه لبنان را با تخیل و خلاقیت در مجموعه «سردار ایرانی» بازآفرینی کرده است. آثار او نشان میدهد؛ میتوان هم ذهن نوجوانان دیجیتال امروز را فعال کرد و هم آنها را با فرهنگ و هویت ملیشان پیوند زد. سید موسویان در توضیح این نگاه میگوید: «فانتزی برای من فقط خیال نیست، راهی است برای درک بهتر واقعیت. یعنی رسیدن به تخیل از دل معنویت و تجربهزیسته، نه خلق دنیای مصنوعی، درست مانند ادبیات عرفانی خودمان. این زبان برای نوجوانان امروز که با دنیای دیجیتال بزرگ میشوند، میتواند ذهنشان را فعال و تخیلشان را روشن کند.» متن زیر ماحصل گفتوگوی «جوان» با وی است که پیش رو دارید.
انگیزه شما برای پرداختن به نوشتن با نگاهی فانتزی از کجا شکل گرفت؟
انگیزهام از تجربهای قبلی شروع شد. چند سال پیش رمانی به نام «مدرسه شبانه» نوشتم که درباره انقلاب بود و آن را در قالب فانتزی با نشر کتابستان منتشر کردم. نوشتن در این فضا برایم بسیار لذتبخش بود. بعد از آن به خودم گفتم چرا زودتر سراغ چنین قالبی نرفته بودم، مخصوصاً برای نوجوانان. نوجوان امروز بیشتر وقتش را با انیمیشن، بازیهای دیجیتال و محتوای تصویری میگذراند و دیگر با رمانهای واقعگرایانه ارتباط قوی برقرار نمیکند، چون این رمانها پاسخگوی دنیای ذهنی و تخیل او نیستند.
یعنی نوجوان امروز دیگر از داستانهای واقع گرایانه لذت نمیبرد؟
نه به اندازه گذشته. بچههای امروز در فضای مدرن، با تلویزیون و سرگرمیهای لحظهای رشد میکنند. این شرایط باعث شده صبر و تحملشان کمتر شود و کمتر چالش و تلاش را تجربه کنند و بیشتر دنبال لذت سریع باشند. تلویزیون و فضای مجازی برایشان ابزاری شده که فقط لذت بدون زحمت میدهد. از طرف دیگر، زندگی آپارتمانی ارتباطشان را با تجربههای واقعی کاهش دادهاست. در چنین شرایطی، روایت زندگی روزمره در قالب رئال دیگر جذاب نیست و نیازهای ذهنی نوجوان امروز را برآورده نمیکند.
تجربه نوشتن فانتزی چه تأثیری بر کار شما گذاشت؟
تجربه بسیار دل انگیزی بود. بازخوردهایی که از دانشآموزان برای رمان «مدرسه شبانه» گرفتم، بسیار مثبت بود و خودم هم شگفت زده شدم. شاید بتوان گفت این رمان یکی از نخستین تلاشها برای آوردن فضای فانتزی به ادبیات پایداری بود. پیش از آن، نمونهای که فانتزی را در خدمت روایتهای انقلابی قرار دهد، نداشتیم.
در سالهای اخیر آثار فانتزی زیادی نوشته شده، اما کمتر درباره انقلاب یا دفاعمقدس دیدهایم. دلیلش چیست؟
به نظرم یکی از مشکلات اصلی، ترس نویسندگان از ورود جدی به فضای فانتزی است. حتی نویسندگان حرفهای فانتزی معمولاً فقط در بخشهایی از اثر، مثل چند فصل یا چند صحنه، از این فضا استفاده میکنند. کمتر اثری داریم که فانتزی از ابتدا تا انتهای رمان با روایت رئال درهم تنیده باشد. دلیلش معمولاً نداشتن اعتماد به نفس در خلق جهانی مستقل است. البته نمونههایی مثل «شازده خانم در مترو» یا جلد اول «دروازه مردگان» تجربههای خوبی هستند، اما محدوده فانتزی در آنها کوچک است.
از طرفی وقتی از فانتزی حرف میزنیم، گمان میکنیم با مفهومی مدرن روبهرو هستیم، اما در ادبیات عرفانی ایران، این مفاهیم کاملاً واقعیاند. در متون عرفانی، عارف از زمین تا آسمان سفر میکند، طی الارض و طیالسموات دارد و در منازل گوناگون روحی حرکت میکند. اینها نوعی فانتزی نیستند بلکه واقعیت معنوی و زیسته انسان عارفاند. امروز ما چنین تجربههایی را فانتزی مینامیم، درحالیکه آنها بخشی از هویت ایرانی – اسلامی و جهان واقعی ما هستند.
ایده اصلی رمان فانتزی شما درباره جنگ ۳۳ روزه چگونه شکل گرفت؟
ایده اولیه از فرمایش حضرت آقا الهام گرفت. ایشان در یکی از سخنرانیهایشان فرمودند جنگ ۳۳روزه لبنان شبیه جنگ خندق است. جنگی بسیار سخت، اما همراه با نصرت الهی. حاج قاسم در مصاحبهای گفته بود وقتی حضرت آقا در همان هفته اول جنگ، این تعبیر را بیان کردند، برای خودش عجیب بود، چون با تحلیل نظامی او سازگار نبود، اما همان پیش بینی درست از آب درآمد و بعدها خودش به کرامت آمیز بودن آن اذعان کرد. وقتی این جمله را از زبان حاج قاسم شنیدم، فهمیدم این تشبیه ظرفیت روایی بسیار قوی دارد. اگر جنگ خندق را به عنوان الگو ببینیم، میتوان بین آن و جنگ ۳۳ روزه پلی زد. از همینجا جرقه اصلی داستان شکل گرفت.
البته رمان مدرسه شبانه هم برایم تجربه بسیار لذتبخشی بود. این تجربه نیز باعث شد به فکر بیفتم که میتوان از همین نگاه برای روایت جنگ استفاده کرد، به ویژه درباره شخصیتی مثل حاجقاسم سلیمانی. درباره ایشان آثار زیادی نوشته شده، اما هنوز احساس میشود حق مطلب ادا نشده است. دوست داشتم کاری متفاوت انجام دهم. اگر زندگی حاج قاسم را به صورت رئال مینوشتم، احتمالاً اثری تکراری میشد. بنابراین تصمیم گرفتم با نگاهی خلاقانه و فانتزی، نقش ایشان را در جنگ ۳۳ روزه روایت کنم.
منظورتان از پل زدن بین دو جنگ خندق و جنگ ۳۳ روزه چیست؟
خندق برای من فقط یک حادثه تاریخی نیست، نمادی از مرز میان دو جهان، جایی میان ایمان و ترس، زمین و آسمان است. در جنگهای امروز، تونلها، پناهگاهها و سنگرهای زیرزمینی کارکردی شبیه خندق دارند. در دل این فضاها، انسان با حقیقت وجودی خود روبهرو میشود. در داستانم، همین تونلها و پناهگاهها نوعی مسیر عبور هستند، جایی که شخصیتها ممکن است زیر آوار بمانند یا در دل تاریکی، سفر در زمان و مکان داشته باشند. این عبور همان طی الارض ادبی است. حرکتی میان دو زمان و دو میدان نبرد. انگار روح رزمندگان در تونلهای جنوب لبنان، از دل خندق صدر اسلام عبور میکند و دوباره به امروز بازمی گردد.
روایت امیرالمؤمنین (ع) نیز بسیار کمک کرد. گفته شده کسی خدمت حضرت رسید و گفت: «کاش برادرم در جنگ صفین همراه شما بود.» حضرت پرسید: «نظر برادرت درباره ما چیست؟» او پاسخ داد: «شما را حق میداند و طرفدار شماست.» حضرت فرمودند: «پس او با ما بود» و افزودند: «نه تنها او، بلکه همه انسانهایی که بعداً ما را حق بدانند، با ما هستند.» این سخن زمینهای فراهم کرد تا رزمندگان جنگ ۳۳روزه که طرفدار حق هستند، همانند یاران حق در جنگ خندق باشند. این تفکر باعث شد مرز زمان و مکان در روایت برداشته شود. چراکه در باور ما، زمان و مکان ماهیت مطلق ندارند. انسان با نیت و ایمانش محدود به زمان و مکان نمیشود. ما در همه اعصار تاریخ، با همان نیت که اکنون داریم، حضور داریم، همراه حضرت مولا (ع) بودهایم و در کربلا. این ایده، یکی از ارکان اصلی فانتزی در کار شد و امکان پل زدن میان جنگ خندق و جنگ ۳۳ روزه را فراهم کرد.
با توجه به توضیحات شما پس فانتزی فقط قالب تخیلی نیست، بلکه بار معنایی هم دارد؟
دقیقاً. فانتزی برای من فقط تخیل نیست، نوعی درک دیگر از واقعیت است. در ادبیات عرفانی خودمان، طی الارض و طی السما حقیقت معنوی و زیستهاند، نه خیال. امروز ما این مفاهیم را فانتزی مینامیم، در حالی که ریشه در عرفان و جهان بینی ایرانی –اسلامی دارد. در این رمان سعی کردهام فانتزی را به اصل خودش بازگردانم، یعنی از دل معنویت و تجربهزیسته به تخیل رسیدن، نه خلق دنیای مصنوعی.
این نگاه چگونه به شخصیت حاجقاسم سلیمانی پیوند خورد؟
حاج قاسم انسانی بود که بین زمین و آسمان حرکت میکرد، در دل واقعیت سخت جنگ، رگههایی از جهان معنا را لمس میکرد. همین ویژگی او را برای روایت فانتزی مناسب میکند. نمیخواستم زندگی او را به صورت رئال دوباره بنویسم و اثری تکراری بسازم. هدفم نشان دادن او در جهانی میان واقعیت و معنا بود. جایی که ایمان، شجاعت و شهود در هم تنیدهاند.
به نظر میرسد فانتزی برای شما نوعی زبان تازه برای روایت حقیقت است؟
بله، فانتزی یک زبان است. زبانی که تجربههایی را بیان میکند که در قالب رئال نمیگنجند. جنگ ۳۳ روزه فقط یک نبرد نظامی نبود، بلکه میدان آزمایش ایمان بود. برای روایت چنین مفهومی، باید از زبانی استفاده کرد که از مرز واقعیت عبور کند و به لایههای درونیتر انسان برسد. فانتزی همین کار را میکند، پلی میان زمین و آسمان، خندق و لبنان.
این نگاه چه ارتباطی با دغدغههای فرهنگی و تربیتی امروز دارد؟
فانتزی و روایت تخیلی فقط یک بازی ذهنی نیست، با فرهنگ ما و شیوه بزرگکردن بچهها گره خورده است. وقتی کودک از همان ابتدای زندگی پای تلویزیون است و بدون زحمت لذت میبرد، دیگر نمیتواند به فعالیتهایی که نیاز به فکر و تلاش دارد، مثل مطالعه و تحلیل علاقهمند شود. برای جذب توجه آنها، باید کاری خاص و خلاقانه خلق شود. اگر خانوادهها و سیاستهای فرهنگی کشور برای تغییر این فرهنگ تلاش نکنند، نسلهایی شکل میگیرند که بخش حل مسئله مغزشان ضعیف شده و فقط به دنبال لذت فوری و بدون زحمت هستند. درباره این موضوع کتابهای زیادی نوشته شده، اما ما هنوز غافل هستیم. حتی خانوادههای دغدغهمند فرهنگی هم از آن غافلاند.
در برابر این وضعیت چه کردهاید؟
سالها تلاش کردهام آگاهی عمومی ایجاد کنم. مثلاً پویشی به نام «نه به تلویزیون» راهاندازی شد تا والدین بدانند حضور دائمی کودک پای تلویزیون چه تأثیری روی ذهن و روح او دارد، اما چنین حرکتی همت جمعی میطلبد و هنوز آگاهی عمومی کافی نیست.
بعد از جنگ ۳۳روزه چه کارهای فانتزی دیگری داشتید؟
دومین کارم رمان «راز جنگل» بود که نشر جمکران منتشر کرد. داستان درباره کودکی است که برادرش را گم میکند و وارد جنگلی میشود که ویژگیهای عجیب و شگفت انگیزی دارد. ایده این رمان از استاد بزرگوارم، دکتر محمدرضا فریدونی آمد و توصیه کردند کتاب اشعهاللمعات جامی را مطالعه کنم. در رمان من، جنگل نماد آیینه است. جایی که هر آنچه شخصیت طالب آن است، به شکل انعکاسی نشان داده میشود. داستان یک رمان مفصل فانتزی است و امیدوارم دیده شود.
بعد از آن، کار فانتزی کمیکی به نام «انتخاب یک سرباز جدید برای جوجه کبیر» چاپ کردم که قرار است سه جلدی باشد. جلد اول منتشر شده و امیدوارم جلدهای بعدی نیز به زودی منتشر شوند، گرچه فرایند نشر معمولاً زمانبر است. در این آثار، ژانر فانتزی تفاوت ماهوی با رئال ندارد. فانتزی فقط نیازمند دید باز است تا لایههای برزخی و ملکوتی را نشان دهد. ادبیات ما بعد از ورود داستان، عمدتاً ماده گرا شد و بسیاری از نویسندگان قبل و بعد از انقلاب، نگاه معنوی و ملکوتی را وارد آثارشان نکردند.
چرا در ادبیات ما برخلاف ادبیات غربی، آمیختگی خیال و واقعیت کمتر دیده میشود؟
در ادبیات غربی، داستانها واقعیت را با خرافات یا باورهای محلی درهم میآمیزند. ادبیات ما به دلیل نگاه مادهگرا و ترس از نمایش امور ملکوتی، از این ظرفیت استفاده نکرده است. حتی داستانهای عرفانی و محلی را برای بچهها تعریف نمیکنیم، چون ممکن است خرافه انگاشته شود. به طور مثال باباطاهر، شاعر و عارف همدانی، داستانهایی دارد که امروز کمتر بیان میشود. مردم همدان میگویند وقتی او در کوههای الوند عبادت میکرد، گرمای وجودش برف را آب میکرد. رفتارهای عرفانی و تمرینات سخت او باعث آگاهی و بصیرت میشد، اما اکنون کمتر گفته میشود.
چه راهکاری برای اصلاح این نگاه وجود دارد؟
ادبیات ما نیازمند بازگشت به معناست، به ویژه در ادبیات مقاومت. باید به جای تمرکز صرف بر واقعیت مادی، لایههای معنوی، ملکوتی و تجربهزیسته را به داستان بیاوریم تا روایتها هم جذاب و هم آموزنده شوند و فرهنگ و هویت ایرانی – اسلامی به نسل جدید منتقل شود.
به نظر شما، کتاب میتواند با فضای مجازی رقابت کند؟
به هیچوجه. وقتی فرد با فضای تصویری و مجازی روبهرو میشود، دیگر نیازی به فکر کردن یا تحلیل ندارد. تحقیقات نشان میدهد، وقتی فرد تلویزیون نگاه میکند، مغزش حتی از حالت استراحت کم کارتر است. تمام برنامهها و محتواهای تصویری به گونهای طراحی شدهاند که لذت فوری و بدون زحمت بدهند. این باعث میشود، تلاش برای مطالعه و تفکر عمیق، که نیازمند انرژی ذهنی است، کمتر جذاب شود و کتاب نتواند با این نوع محتوای فوری رقابت کند و این میطلبد به فکر خلاقیت و نوآوری باشیم.