کد خبر: 1328256
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۴۰۴ - ۰۵:۴۰
مؤسسات و بلاگر‌هایی که «عرفان لاکچری» را به جامعه عرضه می‌کنند
تور ملاقات با عارف ژنده‌پوش ۱۰۰‌میلیون تومان! مؤسسه‌ها با نام‌ها و عناوین زیادی فعالیت می‌کنند، اما فصل مشترک ادعای آنها این است که می‌توانند خودشکوفایی، خودآگاهی و ورود به قلمرو دیگری از بینش را برای مخاطبان خود به ارمغان بیاورند.
حسن فرامرزی
جوان آنلاین: آشفتگی ذهنی زندگی شهری، تجربه تورم بالا، احساس ناامنی اقتصادی، حس خودسرزنش‌گری و خودتحقیری، پایین بودن سواد زندگی و مهارت زیستن، ناتوانی در تطبیق خود با فرازونشیب‌های زندگی، شلوغی بی‌حد و حصر یک ذهن مه‌زده که اولویت‌های خود را گم کرده است، تجربه روزمره و مداوم استرس و افتادن در دام مکالمه‌های بی‌سر و ته ذهنی باعث شده است در سال‌های اخیر پدیده‌ای در جامعه ایران شکل بگیرد. افراد و مؤسساتی که مدعی هستند گمشده ما یعنی آرامش و حال خوب نزد آنهاست. افراد، مؤسسات و بلاگر‌هایی که مدعی هستند می‌توانند حال خوب را در ازای شهریه‌ای قابل توجه به متقاضیان دوره‌های خود ارزانی کنند. یکی از این افراد که خود را یوگی و درمانگر معرفی می‌کند، شهریه یک تک‌جلسه برای خواندن یک داستان از مثنوی معنوی را ۵۰۰‌هزار تومان اعلام کرده است، جلسه حضوری و نشانی آن در محدوده قیطریه است. 
مؤسسه‌ها با نام‌ها و عناوین زیادی فعالیت می‌کنند، اما فصل مشترک ادعای آنها این است که می‌توانند خودشکوفایی، خودآگاهی و ورود به قلمرو دیگری از بینش را برای مخاطبان خود به ارمغان بیاورند. مثلاً یک مؤسسه که در این رابطه فعالیت می‌کند، دوره‌های خود را بر اساس کتاب یکی از نویسنده‌های خارجی برگزار می‌کند و برای هشت جلسه، ۳‌میلیون‌و‌۵۰۰‌هزار تومان شهریه می‌گیرد. جلسات عمومی است و در این دوره شما تشویق می‌شوید و چشم‌انداز جذابی برای‌تان ترسیم می‌شود که تا آنجا که می‌توانید خود را از قید و بند زمان- گذشته و آینده- رها کنید و در لحظه حال مستقر باشید. تمرین‌هایی به شما داده می‌شود که مثلاً چطور وقتی پیاده‌روی می‌کنید در آن پیاده‌روی به جای اینکه در افکار مشوش و کلاف سردرگم ذهن‌تان غوطه‌ور باشید، بر حس‌های خود متمرکز شوید، مثلاً وزش نسیم روی صورت‌تان را با حس لامسه حس کنید یا به فرض صورت آدم‌ها را واضح ببینید، به جای اینکه از شدت غرق شدن در ذهن و شتاب برای رسیدن به جایی که در ذهن‌تان برجسته کرده‌اید، صورت‌ها را محو و کدر ببینید یا مثلاً تمرین کنید که چطور می‌شود با یک ذهن آرام و بدون ذهنیت یک گفت‌و‌گو را به بخشی از یک مدیتیشن تبدیل کرد. 
 کف‌بین‌های به‌روزشده، فروش رؤیا و چشم‌انداز
رمال‌ها یا کف‌بین‌ها در هر دوره‌ای از فناوری آن عصر برای به‌روزرسانی خودشان استفاده کرده‌اند. معمولاً وقتی کلمه رمال یا کف‌بین را می‌شنویم یاد زنان کولی و خالکوبی‌های دست‌های‌شان می‌افتیم که در فیلم‌ها و سریال‌ها دیده‌ایم، اما می‌توانیم کمی نگاه‌مان را توسعه بدهیم که چطور افراد و مؤسساتی با برگزاری دوره‌ها- حضوری و آنلاین- و گرفتن شهریه‌های قابل توجه با استفاده از الفاظی، چون خودآگاهی، عرفان، تعالیم مولانا، خودشناسی، توسعه فردی، سرمایه‌گذاری درونی و نظایر آن چشم‌انداز‌های دلربایی را برای‌تان ترسیم می‌کنند و در نهایت آنچه انجام می‌دهند با کف‌بین‌ها و رمال‌ها فرق زیادی ندارد: «فروش رؤیا و چشم‌انداز» جز اینکه تلاش شده است این کف‌بینی پشت اصطلاحات انگلیسی یا چهره عارفانی مثل مولانا پوشانده شود، عمده‌ترین اشکال این مؤسسات، کارگاه‌ها و استاد‌های خودخوانده در چیست؟ 
اگر در کلاس‌ها و دوره‌های این مؤسسات شرکت یا در سایت یا صفحه آنها حضور پیدا کنید با حجم زیادی از هیاهو و تبلیغات مواجه خواهید بود. عکس و فیلم‌هایی از تصاویر و اظهارات افرادی به شما نشان داده می‌شود که با شرکت در دوره‌های این مؤسسات یا استادان متحول شده‌اند، دیگر زندگی برای آنها آزاردهنده نیست، دید کاملاً متفاوتی نسبت به زندگی پیدا کرده‌اند، اما واقعیت آن است که حتی اگر این حرف‌ها صادقانه باشد- که در اغلب موارد نیست و مؤسسه می‌خواهد با ایجاد هاله‌ای از تبلیغ و هیاهو در جلسات حضوری، سایت و شبکه‌های اجتماعی به تعداد مشتری‌های خود بیفزاید- متأثر از حجم زیادی القا و تلقین به خود است، مثل وقتی که فرد متأثر از ماده‌ای مخدر و توهم‌زا در بدن و ذهن خود حالتی از سبکی را حس می‌کند، اما اثر آن موقتی است، از این رو است که بسیاری از افرادی که با این نگاه به این نوع مؤسسه‌ها نزدیک می‌شوند مثل معتادانی می‌شوند که باید همیشه زندگی‌شان را در مجاورت این مؤسسات و استادان برپا کنند، یعنی به مرور نوعی وابستگی به مکان یا شخص یا ایده شکل می‌گیرد و این نوع استادان معنوی یا مؤسساتی که به نام خودآگاهی فعالیت می‌کنند، از این وابستگی با اعتیاد روانی برای تداوم و گسترش حیات خود استفاده می‌کنند. 
 هر یکی از ما مسیح عالمی است
ادعای آگاه ساختن، عرضه حال خوب، تأثیر و اثر گذاشتن در دیگران و زندگی و حال و احوالات‌شان تا جایی که نگارنده از تعالیم مولانا متوجه می‌شود، ادعای باطلی است. مولانا هرگز چنین ادعایی را طرح نکرد که می‌تواند بر ذهن‌ها چیره شود و بر آنها اثر بگذارد بلکه اثر را مربوط به خداوند و او را مسبب‌الاسباب می‌دانست. جایی در «فیه مافیه» سخن واضح و غیرقابل انکاری در این باره دارد: «اگر خدا خواهد این اندک سخن را نافع گرداند و آن را در اندرون سینه شما قایم دارد و نفع‌های عظیم کند و اگر نخواهد صدهزار سخن گفته گیر، هیچ در دل قرار نگیرد، هم بگذرد و فراموش شود. همچنانک اِستاره آتش بر جامه سوخته افتاد، اگر حق خواهد همان یک ستاره بگیرد و بزرگ شود و اگر نخواهد صد ستاره بدان سوخته رسد و نماند و هیچ اثر نکند و لله جنود‌السموات. این سخن‌ها سپاه حق‌اند قلعه‌ها را به دستوری حق باز کنند و بگیرند. اگر بفرماید چندین‌هزار سوار را که بروید به فلان قلعه روی بنمایید، اما مگیرید چنین کنند و اگر یک سوار را بفرماید که بگیر آن قلعه را همان یک سوار در را باز کند و بگیرد.»
حرف شفاف مولانا در این باره تکلیف کسانی که امروز از برند بسیار ارزشمند او برای توسعه کسب‌وکار خود، گرفتن مشتری، فالوئر و کسب درآمد استفاده می‌کنند، روشن می‌کند. شما در نهایت کاری که می‌توانید انجام دهید این است که اندیشه‌ها و ایده‌های‌تان را عرضه کنید، اما اینکه به مخاطبان خود قول دهید که حال و روز آنها با شنیدن سخنان شما تغییر خواهد کرد، کاملاً باطل است و یادآور قول و قراری است که طبیبان پادشاه در داستان اول مثنوی معنوی گذاشتند و گفتند: «هر یکی از ما مسیح عالمی است / هر الم را در کف ما مرهمیست»، اما در نهایت نتوانستند کاری از پیش ببرند و مولانا در ادامه داستان نشان داد کنیزک به دست پیر غیبی نجات یافت، یعنی جایی که همه ادعا‌ها مبنی بر درمانگری، تأثیر و وهم نجات دیگران از میان برخاست. 
 حرف‌های معمولی «معجزه قرن»
فردی که در اینستاگرام با هشتگ‌های خودآگاهی فعالیت می‌کند و از سوی مخاطبان و فالوئرهایش استاد و معجزه قرن خطاب می‌شود، در یکی از پست‌هایش جلوی دوربین نشسته و با حرارت و حتی قدری با لحن سرزنش‌گرایانه این حرف‌ها را به صورت خودمانی و محاوره‌ای به ما می‌زند: «رنج تو از زندگی اینه، دلیل عذاب ما تو زندگی اینه، به آنچه نباید بسیار می‌اندیشی. فکر کردن به گذشته و آینده چه فایده‌ای داره؟ شاید فکر کنی که اگر من به گذشته فکر کنم مثلاً دیگه تکرارش نمی‌کنم. به هیچ عنوان چنین چیزی نیست. اگر قرار بود درسی بگیری، گرفته‌ای و فقط داری نشخوار فکری می‌کنی. فکر کردن به آینده چه فایده‌ای داره؟ شاید فکر کنی اگر به آینده فکر کنم، جلوی خطرات را می‌گیرم. هیچ میزانی از نگرانی و فکر کردن به آینده جلوی خطرات رو نمی‌گیره.»
ما این کلمات و مشابه آنها را بار‌ها در کتاب‌های خودیاری و خودشناسی که اغلب به صورت ترجمه منتشر شده‌اند، دیده‌ایم. از این زاویه آن فردی که روبه‌روی دوربین این سخنان را می‌گوید، حرف عجیب و غریب و تازه‌ای نمی‌زند، اما وقتی کامنت‌ها را باز می‌کنی، می‌بینی طرفدارانش کلی شلوغ‌بازی راه انداخته‌اند. یکی‌شان که آتش تیزتری داشته این فرد را «معجزه قرن» دانسته است و مابقی هاله‌ای غلیظ از تعریف و تمجید‌های فضایی را اطراف او ایجاد کرده‌اند، حتی یک نفر انتقاد که نه، یک ابهام یا سؤال را هم مطرح نکرده است. آیا شک‌برانگیز نیست؟
وقتی در این نوع پیج‌ها بیشتر چرخ بزنی، متوجه می‌شوی همین پست‌ها و مطالب در حقیقت نقش قلاب و تور را ایفا می‌کنند. افرادی که ذهن جوزده‌تر و تبلیغاتی دارند، زودتر در دام می‌افتند و می‌خواهند زودتر به حلقه نزدیک‌تر استاد راه یابند یا به نوعی تعالیم جدی‌تر و کامل‌تر او را دنبال کنند. اینجاست که پای یک کلمه به میان می‌آید. شما برای تهیه دوره‌ها یا شرکت در جلسات آنلاین با استاد باید حسابی دست به جیب شوید و کیسه را شل کنید. 
 عرفان دلاری، تور لاکچری
اگر ۲۳‌میلیون تومان به‌علاوه ۶۵۰ دلار یعنی حدود ۱۰۰‌میلیون در جیب‌تان باشد، شما می‌توانید با حضرت مولانا در قونیه دیداری صمیمی همراه با مقادیر قابل توجهی احساساتی‌شدن و سماع داشته باشید و این بیت را با همسفران خود همخوانی کنید: «معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار/ در بادیه- بخوانید قونیه- سرگشته شما در چه هوایید؟» و البته به روی مبارک نیاورید که این بیت خطاب به شماست. اگر بخواهید در کاپادوکیه بالن سوار شوید و در بازار‌ها هم بچرخید ۱۰۰‌میلیون و بیشتر هم باید به این مبلغ اضافه کنید. به این می‌گویند عرفان دهک‌های بالای جامعه یا عرفان لاکچری، عرفانی مفرح و مرفه، عرفانی تفریحی، می‌توانید ملک و ملکوت را به هم بدوزید. با بالن در آسمان محسوس بالا بروید و با گشت و گذار در قونیه در آسمان معنا سیر و سلوک خود را کامل کنید. اما در توضیحات سفر ۲۳‌میلیون به‌علاوه ۶۵۰ دلاری پنج روزه قونیه در وب‌سایت یکی از آژانس‌های مسافرتی برگزارکننده تور سفر به قونیه آمده است: «روز اول صبح به فرودگاه آنکارا می‌رسیم. از بافت قدیم و قلعه آنکارا دیدن می‌کنیم، سپس راهی بازدید از مقبره آتاتورک خواهیم شد. به سوی کاپادوکیه حرکت می‌کنیم. بعد از رسیدن به کاپادوکیه وقت آزاد برای گشت یا استراحت در هتل خواهید داشت. روز دوم صبح زود می‌توانید برای گشت اختیاری بالن سواری بروید، سپس راهی بازدید از دره پاشاباغ و موزه- روستای زلوه خواهیم شد. از کارگاه سفالگری و دره کبوتر‌ها دیدن می‌کنیم. حوالی غروب به سوی قونیه حرکت می‌کنیم. بعد از رسیدن به قونیه و رفتن به هتل قونیه فرصت برای استراحت خواهید داشت. 
روز سوم، امروز راهی گشت شهر قونیه خواهیم شد. از موزه پانورامای مولانا، مقبره و موزه مولانا دیدن می‌کنیم. همین‌طور بازدیدی از مسجد و مقبره شمس تبریزی و محل ملاقات شمس و مولانا خواهیم داشت. روز چهارم حوالی بعد از ظهر وقت آزاد برای گشت شهری قونیه یا وقت آزاد برای شرکت در مراسم مولانا خواهید داشت. حوالی صبح به سوی سیله می‌رویم. گشتی در دهکده توریستی سیله خواهیم داشت. بعد از ناهار و غروب وقت آزاد برای خرید از مراکز خرید قونیه یا وقت آزاد برای شرکت در مراسم مولانا خواهید داشت. روز پنجم صبح زود به سوی آنکارا حرکت می‌کنیم. راهی فرودگاه می‌شویم و به سمت تهران پرواز می‌کنیم.»
 گم شدن مولانا در هیاهوی مد و موج 
گاهی با افرادی که مولانا را در حد عودبازی، مدیتیشن، مراسم و قونیه بازی تقلیل داده‌اند حشرونشر‌های مختصری داشته‌ام. آنها به جد از وفور مراسم‌ها و آیین‌های دینی گله‌مند هستند، اما موضوع این است که خود آنها مولانا را در حد یک آیین، ژست و فیگور تقلیل داده‌اند، مثل آدم‌هایی که می‌روند با سلبریتی‌ها عکس می‌گیرند، آنها هم چنین کاری را با سلبریتی حوزه عرفان انجام می‌دهند، می‌روند دقایقی خودشان را به مولانا می‌چسبانند، فیگور‌هایی می‌گیرند و بعد سر زندگی خود برمی‌گردند؛ زندگی‌ای که ربط چندانی به تعالیم مولانا یا خودشناسی به مفهوم عمیق کلمه ندارد. به عنوان نمونه یکی از بنیادی‌ترین تعالیم مولانا- تا جایی که دنبال کرده‌ام- این است که اگر می‌خواهید دنبال عشق، راستی، زیبایی و در یک کلام حقیقت درون خودتان بگردید، خود را آواره حالات و مکان‌های به خصوص نکنید. گمان نکنید آنچه دنبال آن می‌گردید در یک وضعیت، حالت و مکان خاص است، دست از این جست‌و‌جو‌ها بردارید تا آن معشوق ازلی بر شما ظاهر شود: «یار را چندین بجویم جد و چست/ که بدانم که نمی‌بایست جست». حرف مولانا در این است که دست از آن جست‌و‌جو‌های بیرونی بردارید از اینکه مثلاً به نام مولانا بخواهید هویتی برای خود جعل کنید و وابسته به یک گروه یا مکان یا آیین باشید، این ایده گرهی از کارتان نخواهد گشود. 
اینکه جامعه ما به دنبال میراث معنوی خود باشد، اتفاق مبارک و ستودنی است و اتفاقاً نیاز عمیق امروز ما برای بازیابی هویت اصیل و فرهنگ غنی خودمان است، اما مشکل این است که این مراجعه وقتی به شکل صوری و به قصد کاسبی و موج‌سواری صورت می‌گیرد، همان می‌شود که مولانا در آغاز دفتر اول مثنوی هشدار می‌دهد: «هر کسی از ظن خود شد یار من/ از درون من نجست اسرار من»، بنابراین آنچه در این باره مهم به نظر می‌رسد این است که اجازه ندهیم مراجعه به میراث و گنجینه معنوی و آگاهی‌مان در صوری‌ترین و تجاری‌ترین شکل ممکن انجام شود. این پیام آشکار مولاناست که بدون تحقیق و مقلدوار زندگی نکنید- از محقق تا مقلد فرق‌هاست/ کاین چو داود است و آن دیگر صداست- تأثیرپذیری از جمع را مهار کنید و جسارت نگریستن با چشمان خود، چشمانی که مثل آینه از زنگار زدوده شده، چشمانی که از پشت شیشه‌های رنگی ذهنیت نمی‌نگرد- پیش چشمت داشتی شیشه کبود/ زان سبب عالم کبودت می‌نمود- در خود پرورش بدهید: 
چشم‌داری تو به چشم خود نگر
منگر از چشم سفیهی بی‌خبر
گوش داری تو به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا باشی گرو
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم برای عقل خود اندیشه کن
بنابراین داستان آگاهی در ورای هیاهو‌هایی است که مؤسسات و اشخاص در شبکه‌های اجتماعی به راه می‌اندارند و اغلب خودآگاهی، عرفان یا مولانا را در حد وسیله‌ای برای دست بردن به جیب آدم‌ها تقلیل می‌دهند. مولانا بار‌ها هشدار می‌دهد آگاهی مثل پرنده‌ای است لطیف که با کوچک‌ترین تکانی و حرکتی از روی شانه آدم بلند می‌شود، بنابراین این داستان، داستان هیاهو نیست. در داستان جوینده گنج که گمان می‌کرد هر اندازه کمان را محکم‌تر بکشد و زور بیشتری بزند می‌تواند سریع‌تر به گنج برسد، علت این ادراک ناشفاف را در این می‌داند که طالب گنج نتوانسته است برای خود خلوتی بی‌هیاهو فراهم کند. 
 وقتی حال خوب به یک بت ذهنی تبدیل می‌شود
آنچه مولانا در تعالیم خود بازگو می‌کند این است که شما «حال جو» نباشید: «تو به هر حالی که باشی می‌طلب»، در حالی که بسیاری از افراد، دوره‌ها، کلاس‌ها و کارگاه‌هایی که امروز اطراف نام مولانا و عرفان برگزار می‌شود، مبتنی بر حال‌جویی است. کانون بحث‌ها این است: چه کنیم به حال خوب برسیم و چه کنیم از شر حال بد رها شویم، در حالی که آنچه مولانا بر آن انگشت می‌گذارد و از آن دفاع می‌کند به جای حال، طلب یا حق‌جویی است، اینجاست که راه خودآگاهی اصیل با آن خودآگاهی بازاری جدا می‌شود. در حقیقت در خودآگاهی اصیل حال، فرع وجود آدمی است، اصل آن حالت طلب و حق جویی است و به میزانی که آدم بتواند به حق بپردازد، حال او هم دچار تحول خواهد بود و این از تعالیم مولاناست که آدمی در هیچ جایی حتی در حال خوب متوقف نشود. در «فیه مافیه» سرمایه آدم را طلب می‌داند: «چون سرمایه در خود دیدی و آن طلب است، آن را به طلب بیفزای که فی الحرکات برکات و اگر نیفزایی سرمایه از تو برود. کم از زمین نیستی، زمین را به حرکات و گردانیدن به بیل دیگرگون می‌گردانند و نبات می‌دهد و، چون ترک کنند سخت می‌شود. پس، چون در خود طلب دیدی می‌آی و می‌رو و مگو که در این رفتن چه فایده؟ تو می‌رو، فایده خود ظاهر گردد.»
او در تمثیلی درخشان و زیبا تکلیف ما را برای همیشه با حس‌ها و احساسات درونی مان معلوم می‌کند. او می‌گوید چاره رهایی در این است که شما ادراک کنید نه آن حال خوب هستید و نه آن حال بد، بلکه غم و شادی مهمان‌های شما هستند، شما آنها را احاطه کرده‌اید و دربر گرفته‌اید. شما مهمانخانه هستید و مهمانخانه چه می‌کند؟ فضایی را در اختیار مهمان قرار می‌دهد و اگر شما این کار را انجام دهید، در آن صورت به رهایی خواهید رسید، یعنی اگر غمی آمد به جای آنکه بخواهیم آن حال بد را سرکوب کنیم یا برانیم، مثل یک مهمان از او پذیرایی کنیم یا اگر حال خوبی را تجربه می‌کنیم، آویزان آن حال خوب نباشیم و اجازه دهیم آن حال خوب آزادانه در ما بچرخد و اگر قصد دارد برود، برود: 
«هست مهمان‌خانه این تن‌ای جوان
هر صباحی ضیف نو آید دوان
هین مگو کین ماند اندر گردنم
که هم اکنون باز پرد در عدم
هر چه آید از جهان غیب‌وش
در دلت ضیف است، او را دار خوش».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار