بلاگرها در عصر دیجیتال همان نقشی را بازی میکنند که روزگاری سردبیران و مجریان تلویزیونی داشتند جوان آنلاین: بلاگرها در عصر دیجیتال همان نقشی را بازی میکنند که روزگاری سردبیران و مجریان تلویزیونی داشتند، با این تفاوت که نه مجوز میخواهند، نه دبیر تحریریهای دارند که خط قرمزها را یادآوری کند و نه نهادی رسمی برای نظارت بر صحت گفتههایشان وجود دارد. اینجا، هر صفحه شخصی میتواند بدون مسئولیت، بدون چارچوب و گاه بدون وجدان رسانهای در حکم یک رسانه عمومی باشد.
در دنیای امروز، قدرت رسانهای دیگر در اختیار نهادها نیست، بلکه در دستان افراد است. بلاگر با چند استوری میتواند جریان مصرف، افکار عمومی یا حتی نگرش مردم نسبت به موضوعی را تغییر دهد، اما قانون هنوز او را جدی نگرفته است، در نظام حقوقی ایران، بلاگر نه «رسانه» محسوب میشود، نه «عامل تبلیغاتی» و نه «فعال اقتصادی»، در واقع، او در منطقهای میان این سه مفهوم حرکت میکند و همین، خلأیی خطرناک برای جامعه ساخته است.
از منظر رسانهای، اینفلوئنسرها محصول فروپاشی مرز میان «خبر»، «تجربه شخصی» و «تبلیغ تجاری» هستند.
در رسانه سنتی، محتوا پیش از انتشار از فیلتر سردبیری و ضوابط قانونی عبور میکرد، صحتسنجی، تعادل منافع و رعایت اصول حرفهای در دستور کار بود، اما در شبکههای اجتماعی، ساختار کنترل از بین رفته و «اعتماد» جایگزین «اعتبار» شده است. مخاطب نه به دلیل صحت اطلاعات، بلکه به دلیل حس نزدیکی و صمیمیت به بلاگر اعتماد میکند و درست همینجاست که رسانه از مسیر اطلاعرسانی به مسیر فریب نرم منحرف میشود.
از منظر حقوقی، مشکل اصلی در تعریف جایگاه بلاگر است. او برخلاف روزنامهنگار یا مجری تلویزیون، مشمول قانون مطبوعات و مقررات رسانهای نیست، اما آثار رفتارش عمومی است و بر منافع جمعی اثر میگذارد. در نظامهای حقوقی پیشرفته، برای چنین نقشهایی عنوان «محتوانویس تجاری» یا «رسانه شخصی با مسئولیت عمومی» در نظر گرفته شده، اما در ایران، قانون هنوز در مرحله سکوت است. این سکوت، عملاً به معنای اعطای مصونیت غیررسمی به بلاگرهاست؛ مصونیتی که در هیچ متن قانونی نیامده، اما در عمل وجود دارد. وقتی قانونی برای نظارت وجود ندارد، تخلف نیز تعریفناپذیر میشود.
از زاویه اجتماعی، فقدان مسئولیت رسانهای بلاگرها پیامدهایی فراتر از ضرر اقتصادی دارد. نخست، فرسایش اعتماد عمومی است. وقتی مردم بارها با تبلیغات نادرست مواجه میشوند و امکان پیگیری ندارند، اعتمادشان نه فقط به بلاگرها، بلکه به تمام فضای مجازی از بین میرود. دوم، تضعیف مرجعیت تخصصی در جامعه است. بلاگرها در موضوعاتی اظهار نظر میکنند که نیازمند دانش حرفهای است (از پزشکی تا روانشناسی و سرمایهگذاری)، اما چون مرز تخصص و سلیقه از میان رفته، سخن آنها برای مخاطب معتبرتر از نظر متخصص جلوه میکند.
به این ترتیب، جامعهای شکل میگیرد که در آن شهرت جای تخصص را گرفته و الگوریتم جای قانون را. از سوی دیگر، نهادهای رسانهای سنتی هم در این فضای بیقاعده متضرر میشوند. رسانهای که با دهها مجوز، مسئولیت حقوقی و اخلاقی فعالیت میکند، نمیتواند با صفحهای رقابت کند که همان کارکرد را دارد، اما بدون محدودیت. این وضعیت میتواند عدالت رسانهای را مختل و در درازمدت پایههای حرفه روزنامهنگاری و اطلاعرسانی معتبر را تضعیف کند.
راهحل، ممنوعیت یا سرکوب نیست، بلکه قانونگذاری هوشمند است. باید «مسئولیت رسانهای» از انحصار رسانههای رسمی خارج شود و هر فردی که بر افکار عمومی اثر میگذارد، در برابر محتوای خود پاسخگو باشد. میتوان از الگوی کشورهای دیگر بهره گرفت که برای تولیدکنندگان محتوای تبلیغاتی، نظام مجوز، کد رفتاری و نظام جریمه تعریف کردهاند.
در نهایت، اگر جامعه رسانهای جدیدی ساختهایم، باید قواعد جدیدی هم برای آن بنویسیم. بلاگر امروز همان رسانه دیروز است، با نفوذ بیشتر، اما مسئولیت کمتر و تا زمانی که قانون نتواند این مسئولیت را تعریف کند، ما در جهانی زندگی میکنیم که صداهای بلندتر الزاماً صادقتر نیستند، فقط بیپاسخترند.