مسئله اصلی در مواجهه «زنان در بحران» با فضای مجازی تبدیل یک «نگاه خیره بیرونی» به یک «آیینه شفاف درونی» است جوان آنلاین: روی تخت بیمارستان، تلفن همراهش را در دست گرفته بود. صفحه نورانی اینستاگرام، انعکاس چهره رنگپریده و چشمان پفکردهاش را نشان میداد. تازه از یک جراحی سخت، اما ضروری بیرون آمده بود، بدنی که همیشه سعی کرده بود مطابق استانداردهای آن صفحات باشد، اکنون به او خیانت کرده بود و نیاز به ترمیم داشت. در همان حال که درد جسمانی را تحمل میکرد، درد دیگری، عمیقتر و گنگتر نیز آزارش میداد: حس ناکافی بودن. عکسهای زنانی با اندامهای بیعیب، پوستی درخشان و زندگیهایی به نظر بیدغدغه، مانند خوره به روحش میخزید. اینجا بود که در اوج یک بحران سلامتی فضای
مجازی- این تیغ دولبه- به جای تسکین، زخمهایش را تازه میکرد.
این داستان، روایتی تکصدایی نیست، بلکه سمفونی پیچیدهای از میلیونها زن در سراسر جهان است. فضای مجازی و رسانههای دیجیتال، به مثابه «افسانههای مدرن» (به تعبیر رولان بارت)، نقشهای جدید از واقعیت را برای زنان ترسیم میکنند. این نقشه هم میتواند راه گریزی از بحران باشد و هم خود، منشأ بحرانی تازه. این مقاله به کندوکاو در این سرزمین دوگانه میپردازد: از یک سو، با بازتولید «نگاه خیره مردانه» در قالبی نوین، سلامت روانی و جسمانی زنان را در معرض تهدیداتی بیسابقه قرار میدهد و از سوی دیگر، با شکستن انحصار روایت و ایجاد اجتماعهای همدل، فرصتهایی بینظیر برای مقاومت، بازتعریف خویشتن و بهبودی فراهم میکند.
تهدیدها (قلمرو نگاه خیره و شیءانگاری دیجیتال)
۱. ابداع دوباره «نگاه خیره مردانه»: از پرده سینما تا استوری اینستاگرام
لورا مالوی در سال ۱۹۷۳ از نحوه به تصویر کشیدن بدن زن در سینما به عنوان عرصهای برای نمایش «فانتزی مردانه» سخن گفت. امروز، این نگاه خیره نه تنها محو نشده، بلکه در فضای مجازی دموکراتیکتر، فراگیرتر و درونیتر شده است. دوربین سینما جای خود را به دوربین موبایل داده و «لذت بصری» (اسکوپوفیلیا) به یک صنعت جهانی تبدیل شده است.
الگوریتمهای زیبایی: اگر در سینمای مالوی، زنان «ظاهر» میشدند تا مردان «عمل» کنند، در اینستاگرام و تیکتاک، زنان به طور فعالانهای در تولید تصاویر از خود مشارکت میکنند، اما اغلب بر اساس همان قراردادهای قدیمی. الگوریتمها- این کارگردانان نامرئی عصر جدید- با تشویق محتوایی که بیشترین تعامل را دارد، به طور غیرمستقیم استانداردهای همگن و اغلب غیرواقعی از زیبایی را ترویج میکنند: بینیهای کوچک، کمرهای باریک، باسنهای برجسته. اینجا، نگاه خیره دیگر متعلق به یک کارگردان مرد خاص نیست، بلکه در ساختار پلتفرم جاسازی شده است. زن نه تنها از سوی «مرد» که از طریق «دستگاه» به تماشا گذاشته میشود.
خود- شیءانگاری دیجیتال: در این اقتصاد توجه، بسیاری از زنان- اغلب ناخودآگاه- به «بازاریابان خود» تبدیل میشوند. بدن به یک کالا تبدیل میشود که باید برای کسب لایک، فالوور و تأیید اجتماعی بهینه شود. این پدیده که میتوان آن را
«خود-شیءانگاری دیجیتال» نامید، پیامدهای ویرانگری برای سلامت روان دارد. اضطراب ناشی از مقایسه دائمی، اختلالات خوردن و اختلال بدشکلی بدن
(Body Dysmorphic Disorder) در میان کاربران زن به شدت افزایش یافته است. بحران یک زن جوان ممکن است از جایی آغاز شود که خود را در آیینه فیلترشده خودش میبیند و با واقعیت جسمانیاش قیاس میکند.
۲. خشونت سایبری: نگاه خیره به مثابه سلاح
اگر نگاه خیره در سینمای مالوی عمدتاً نمادین بود، در فضای مجازی میتواند به شکلی عینی و مستقیم به خشونت تبدیل شود.
آزار و اذیت جنسیتی آنلاین: زنان به ویژه آنان که صاحبنظر هستند، فعالند یا صرفاً وجودی عمومی دارند، هدف حملهای سازمانیافته قرار میگیرند. این آزارها- از کامنتهای توهینآمیز تا تهدیدهای تجاوز- نوعی «تروریسم دیجیتال» است که هدفش ساکت کردن و به حاشیه راندن زنان است. این فضای ترس و اضطراب دائمی، یک بحران سلامت روان پایدار ایجاد میکند که میتواند به افسردگی، حملات پانیک و حتی ترک فضای عمومی دیجیتال منجر شود.
شرمساری و بدن (Body Shaming): جامعه ناظر در فضای مجازی، با قضاوتی بیرحم و فوری، هر انحرافی از هنجارهای زیبایی را جریمه میکند. تصویری از یک بدن غیرمتناسب، پوستی جوشدار یا مویی سفید میتواند به موجی از تحقیر و شرمسازی منجر شود. این شرم، درونی شده و هویت زن را در عمیقترین سطح مورد حمله قرار میدهد، به گونهای که او حتی در خلوت خود نیز احساس امنیت نمیکند.
۳. بحران هویت در عصر اینفلوئنسرها: گسست از خود راستین
فضای مجازی با ارائه انبوهی از الگوهای زندگی متناقض، میتواند بحران هویت را در زنان تشدید کند.
فشار برای «کمال ناممکن»: اینفلوئنسرها اغلب زندگیهایی ایدهآل، بدون مشکل و به شدت شخصیسازیشده را به نمایش میگذارند. زنی که در بحران طلاق، بیماری یا از دست دادن شغل به سر میبرد، با مقایسه زندگی خود با این تصاویر فریبنده، احساس شکست و ناکامی مضاعفی را تجربه میکند. این گسست بین «خود واقعی» (آنکه در بحران است) و «خود ایدهآل» (آنکه بر پرده نمایش داده میشود) میتواند به احساس پوچی و ازخودبیگانگی بینجامد.
تضعیف روایت شخصی: وقتی روایتهای از پیش آمادهشده موفقیت، زیبایی و شادی آنقدر غالب شوند، زنان ممکن است در بیان و حتی درک تجربیات منحصربهفرد خود- از جمله بحرانهایشان- دچار مشکل شوند. فضای مجازی میتواند «صدای درونی» آنان را خاموش کند و به جای آن، زمزمه دائمی معیارهای بیرونی را بنشاند.
فرصتها (قلمرو مقاومت و بازآفرینی).
اما داستان به همین جا ختم نمیشود. همان فناوریای که تهدید میآفریند، سلاحهای قدرتمندی برای مقابله نیز در اختیار میگذارد. فضای مجازی میتواند به یک «کارگاه هویتسازی» تبدیل شود؛ جایی که زنان میتوانند نگاه خیره را به چالش بکشند و تعریف جدیدی از خود و سلامتشان ارائه دهند.
۱. شکستن انحصار روایت: از شیء به سوژه
همانطور که مالوی به «سینمایی رادیکال» امید داشت، فضای مجازی نیز میتواند صحنهای برای به هم زدن روایتهای مسلط باشد.
راهاندازی جنبشهای اجتماعی: هشتگهایی مانند #MeToo نمونه بارز این قدرت هستند. زنانی که پیش از این قربانیان خاموش بودند، اکنون با استفاده از همین پلتفرمها، جمعیتی جهانی ایجاد کردهاند که نگاه خیره ستمگر را به چالش کشیده و آن را وادار به دیدن رنج کرده است. این اقدام جمعی نه تنها باعث تغییرات اجتماعی شد، بلکه برای بسیاری از قربانیان، نقش یک فرایند درمانی گروهی را ایفا کرد؛ بازپسگیری قدرت روایت.
بازتعریف زیبایی و هنجارهای بدن: در مقابل جریان اصلی، زیرشاخههای قدرتمندی ظهور کردهاند؛ اینفلوئنسرهایی که با نشان دادن بدنهای طبیعی، بدون فیلتر، با علائم کشش، چاقی، لاغری یا ناتوانیهای جسمانی، استانداردهای زیبایی را به چالش میکشند. این کار نه تنها «نگاه خیره» را خلع سلاح میکند، بلکه برای میلیونها زن دیگر، یک آیینه امیدوارکننده و پذیرا فراهم میآورد. دیدن زنی دیگر که بدنش شبیه بدن تو است و با افتخار آن را نمایش میدهد، میتواند شفابخش باشد.
۲. ایجاد اجتماعهای حمایتی: از انزوا به همدلی
در بحران، یکی از بزرگترین رنجها، احساس تنهایی است. فضای مجازی این ظرفیت را دارد که این انزوا را بشکند.
گروههای همدردی: از گروههای فیسبوکی برای مادران افسرده گرفته تا انجمنهای آنلاین برای زنان مبتلا به بیماریهای مزمن، این فضاها به «پناهگاههای دیجیتال» تبدیل شدهاند. زنانی که ممکن است در زندگی واقعی کسی را برای درک عمق رنج خود نداشته باشند، در اینجا میفهمند که تنها نیستند. به اشتراک گذاشتن تجربیات، توصیهها و حتی فقط گوشدادن به دردهای یکدیگر، میتواند بار بحران را سبکتر کند.
دسترسی به اطلاعات و منابع سلامت: فضای مجازی دسترسی به اطلاعات تخصصی در مورد سلامت روان، بیماریها، حقوق و منابع حمایتی را برای زنان- به ویژه در جوامع با تابوی بالا- فراهم کرده است. یک زن میتواند در خلوت خود، درباره افسردگی پس از زایمان تحقیق و با یک درمانگر آنلاین مشورت کند یا داستان بهبودی دیگران را بخواند.
۳. بازآفرینی خویشتن از طریق روایتپردازی دیجیتال
فضای مجازی میتواند بستری برای «خودزندگینامهنویسی دیجیتال» باشد؛ جایی که زنان میتوانند هویت و بحران خود را روایت و بازآفرینی کنند.
وبلاگنویسی، پادکست و ویدئوبلاگ: بسیاری از زنان از این ابزارها برای مستندسازی سفر خود از میان بحران- مانند مقابله با سرطان، بهبودی از یک رابطه سمی یا مبارزه با یک بیماری روانی- استفاده میکنند. این عمل روایتپردازی، نه تنها برای دیگران الهامبخش است، بلکه به خود فرد کمک میکند بر تجربهاش مسلط شود و معنایی از آشفتگی بیابد. این، شکل مدرنی از «نوشتن به مثابه درمان» است.
کشف صداهای حاشیهنشین: همانطور که بل هوکس از «نگاه مخالف» زنان سیاهپوست سخن گفت، فضای مجازی به زنان متعلق به گروههای حاشیهنشین (اقلیتهای قومی، جنسی و افراد دارای معلولیت) اجازه داده است نگاه مسلط را به چالش بکشند و روایت خود را بدون واسطه بیان کنند. این تنوع صداها، درک ما از «زن بودن» و «بحران» را غنی و پیچیده میکند.
گذار از بحران (به سوی یک بومشناسی سالمتر از رسانه)
داستان یلدا را به یاد آورید. پس از ساعتی غرق در حس بیکفایتی، به طور تصادفی به پروفایل یک هنرمند زن برخورد که با بیماریای مشابه دست و پنجه نرم کرده بود. او در پستهایش، نه تنها رنج که امید، خشم و شوخطبعی در مواجهه با بیماری را به تصویر کشیده بود. یلدا برای اولین بار در آن روز، احساس کرد کسی را پیدا کرده که حرفش را میفهمد. او شروع به تعامل با این جامعه کوچک کرد و به تدریج، شجاعت یافت که داستان خودش را نیز در یک وبلاگ شخصی بنویسد.
این گذار، کلید اصلی است. تهدید و فرصت در فضای مجازی در هم تنیده شدهاند. وظیفه ما به عنوان یک جامعه- و به ویژه برای زنان- این نیست که از این فضا بگریزیم، بلکه باید «سواد رسانهای بحران» را در خود پرورش دهیم.
پرورش نگاه انتقادی: باید یاد بگیریم که مانند یک نظریهپرداز فیلم به محتوای مجازی نگاه کنیم؛ چه کسی این را ساخته؟ هدف از این نگاه چیست؟ چه کسی از آن سود میبرد؟ این آگاهی، ما را در برابر تأثیرات مخرب الگوریتمها واکسینه میکند.
جستوجوی فعالانه فضاهای توانمندساز: به جای منفعل بودن در برابر جریان اصلی، باید به طور فعال به دنبال جامعهها، خالقان محتوا و روایتهایی باشیم که سلامت روانی ما را تقویت و هویتمان را تأیید میکنند.
خلق به جای صرف مصرف: زمانی که از حالت مصرفکننده محض به خالق محتوا تبدیل میشویم
- حتی اگر فقط به اشتراکگذاری یک تجربه شخصی در یک پست خصوصی باشد- قدرت روایت را از سیستم بازپس میگیریم و کنترل بیشتری بر بازنمایی خود پیدا میکنیم.
نتیجهگیری: از نگاه خیره تا نگاه دروننگر
سلامت زنان در بحران، دیگر تنها در مطب دکتر یا در گفتوگو با دوستان تعریف نمیشود، بلکه در صفحه موبایل، در کامنتها، در پستهای خصوصی و در انجمنهای آنلاین نیز شکل میگیرد. چالش پیش رو، نه طرد این فضا، بلکه تبدیل آن از یک «نگاه خیره بیرونی» تهدیدکننده به یک «آیینه درونی» شفابخش است. آینده سلامت زنان در گرو توانایی ما برای هدایت این نگاه، دگرگون کردن آن و در نهایت، استفاده از آن برای دیدن خودمان- با تمام پیچیدگیها، زشتیها و زیباییهای منحصربهفردمان- است. همانطور که یلدا در انتهای داستانش نوشت: «من دیگر تصویر شکسته در آیینه اینستاگرام نیستم. من دستی هستم که دارم داستان این آیینه را مینویسم.»