جوان آنلاین: در واپسین لحظات پیش از طلوع سحر در زندان قزلحصار کرج، وقتی همه منتظر اجرای حکم قصاص بودند، تصمیمی ناگهانی و الهامگونه، مرگ را متوقف کرد. پدر امیرمحمد خالقی، دانشجوی جوانی که قربانی خشونت شده بود در برابر چشمان اشکبار حاضران در زندان قزلحصار، طناب دار را از گردن قاتل پسرش برداشت و به او دو ماه مهلت زندگی داد، مهلتی مشروط به حفظ قرآن و توبهای حقیقی.
سحرگاه دیروز چهارشنبه، ۲۳ مهر، زندان قزلحصار کرج شاهد صحنههایی بود که میان تلخی و شیرینی در رفتوآمد بود. ساعاتی که نفسها به شماره افتاد، دلها لرزید و تصمیمی بزرگ در واپسین لحظات گرفته شد، تصمیمی که مرگ را از چوبه دار عقب راند.
احمد، جوانی که به جرم قتل امیرمحمد خالقی، دانشجوی دانشگاه تهران به قصاص محکوم شده بود، قرار بود سپیدهدم دیروز با اجرای حکم، پروندهاش برای همیشه بسته شود.
جلسات بینتیجه پیش از طلوع
یک روز پیش از اجرای حکم، جلسه صلح و سازش در دادسرای امور جنایی تهران برگزار شد، جلسهای با حضور پدر و برادر مقتول، جمعی از بستگان دو خانواده و قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرا. در آن نشست، پدر و مادر احمد با چشمانی اشکبار از اولیای دم طلب بخشش کردند. قاضی شهریاری نیز میانجیگری کرد و از بزرگواری و پاداش گذشت در پیشگاه خدا سخن گفت، اما هیچکدام از این تلاشها نتیجه نداد.
اولیای دم مقتول بر اجرای حکم تأکید کردند و گفتند تصمیمشان تغییر نخواهد کرد. به این ترتیب همه چیز برای اجرای حکم در سحرگاه آماده شد.
سحرگاه سرنوشت
ساعت نزدیک اذان صبح بود که خانوادهها وارد زندان قزلحصار شدند. هوا نه سرد بود و نه گرم، اما سنگینی فضا بهگونهای بود که نفس کشیدن را دشوار میکرد.
در محوطه زندان، پدر و برادر امیرمحمد در کنار وکیلشان ایستاده بودند. پدر احمد با چهرهای پریشان و نگاهی غمگین در گوشهای دیگر قرار داشت. در بیرون از زندان نیز جمعی از بستگان دو طرف، چشمانتظار خبری از مرگ یا زندگی بودند.
طنین اللهاکبر
با طلوع سحر، صدای اذان در فضای زندان پیچید. بانگ «اللهاکبر» در میان دیوارهای بلند و سرد طنینانداز شد و گویی بوی حضور خداوند در آن لحظه جاری شد.
همه آن افرادی که در بیرون از زندان و چه آنانی که داخل زندان بودند، نماز اول وقت را اقامه کردند. دستهای زیادی به آسمان بلند و بغضها شکسته و صدای گریههایی به گوش رسید و اشکها جاری شد.
لحظاتی بعد، پدر و برادر امیرمحمد همراه وکیلشان برای آخرین بار به سالن جلسات هدایت شدند، جایی که قرار بود آخرین تلاشها برای نجات یک جان صورت گیرد.
آخرین تلاشها برای صلح
در سالن قاضی محمد شهریاری، مهرآبادی مسئول مددکاری زندان، امام جماعت و چند مددکار دیگر حضور داشتند. پدر احمد نیز با چهرهای درهم شکسته و وکیلش در کنارشان ایستاده بودند. سکوتی سنگین در فضا حاکم بود و لحظات به سرعت در حال سپری شدن بودند.
قاضی شهریاری بار دیگر تأکید کرد: «قصاص حق قانونی اولیای دم است، اما بخشش، پاداش انسانهای بزرگ است.» او دقایقی درباره بخشش و گذشت صحبت کرد و از پدر مقتول خواست که اگر میتواند زندگی دوبارهای به احمد ببخشد.
در ادامه، مددکاران از تغییر و دگرگونی احمد سخن گفتند. یکی از آنها گفت: «احمد از روزی که به کانون اصلاح و تربیت منتقل شده، دیگر آن پسر سابق نیست. او توبه کرده و نماز و روزهاش ترک نمیشود. احمد به نیت آرامش روح امیرمحمد روزه میگیرد، قرآن میخواند و در کارهای خیر مشارکت دارد. او انسان دیگری شده و تلاش میکند گذشتهاش را جبران کند. تصمیم شما میتواند به او کمک کند تا پس از این انسان مفیدی باشد.
این سخنان بر دل پدر پیر مقتول نشست. او چهرهای آرام داشت، اما نگاهش پر از اندوه بود. به نظر میرسید درباره روزی که خبر قتل فرزندش را به او دادند و از غم و اندوهی که در این مدت همراه او و خانوادهاش بوده، فکر میکند. در چهرهاش، اما چیزی از خشم و انتقام دیده نمیشد و آرام و صبور به صحبتها گوش میداد.
بزرگی پیرمرد دلپاک
پدر امیرمحمد، مردی قرآنخوان و شناخته شده بود، او که پیشنماز روستایشان است، سالها عمرش را صرف آموزش قرآن و احکام اسلامی کرده است. او در آن لحظات، سرش را پایین انداخته بود و فقط زیر لب زمزمه میکرد و در جواب صحبتهای افراد حاضر فقط میگفت: «توکل به خدا.»
سکوتی سنگین در سالن پیچیده بود و فقط صدای نفسها شنیده میشد. در این سکوت پدر احمد با چشمانی اشکبار جلو رفت، خود را به پای پیرمرد رساند و روی زمین به پایش افتاد و با گریه گفت: «به خاطر خدا، پسرم را ببخشید. او نوجوان بود، اشتباه کرد. رحم کنید!»
اشک بر گونههایش جاری بود و صدایش میلرزید و آخرین تلاشها را برای نجات جان فرزندش میکرد. اما آنچه در ادامه رخ داد، صحنهای از ایمان و انسانیت بود، صحنهای برخلاف دیگر صحنههای صلح و سازش. پدر مقتول آرام خم شد، دستان پدر قاتل را گرفت و گفت: «شما پدر هستید، هیچوقت برای غیر از خدا زانو نزنید. امیدتان فقط به خدا باشد. اناللهمعالصابرین» و این جمله در سکوت سالن پیچید و اشک را بر چشمان همه نشاند.
تصمیم بزرگ
زمان به سرعت میگذشت و باید پیش از طلوع آفتاب حکم اجرا میشد. جلسه پایان یافت. پدر مقتول جملهای گفت که همه را در انتظار گذاشت: «صبر کنید، پای چوبه دار همه چیز مشخص میشود» و با این جمله از سالن بیرون رفت. هیچکس نمیدانست در دل آن مرد مؤمن چه میگذرد. آیا قصد دارد با اجرای حکم، پرونده پسرش را ببندد یا میخواهد تصمیمی بزرگ بگیرد و زندگی ببخشد.
شمارش نفسها
احمد از شب قبل در سلول مخصوصی در زندان قزلحصار نگهداری شده بود، همانجایی که محکومان به قصاص، آخرین ساعات عمر خود را سپری میکنند.
قبل از طلوع صبح، دو مأمور او را با دست و پای بسته به محل اجرای حکم آوردند. صدای کشیده شدن زنجیرها روی زمین در سکوت سرد زندان پیچیده بود.
چشمان احمد از اشک پر بود. رنگ چهرهاش پریده و گامهایش سنگین بود. میدانست لحظاتی بعد نفسهایش به پایان میرسد. در محل اجرای حکم، تنها اولیای دم، مسئولان زندان و قاضی شهریاری حضور داشتند. حضور خانواده متهم و وکیل آنها به آنجا ممنوع بود.
لحظه زندگی
قاتل آخرین وداع را با خانوادهاش کرد و طناب دار آماده بود. پدر مقتول ایستاده بود، آرام، اما مصمم. احمد به گریه افتاد و با صدایی لرزان گفت: «پشیمانم... توبه کردم... غلط کردم...، به خاطر خدا من را ببخشید.» صدای لرزان و گریههای مدام قاتل سکوت آنجا را شکست. اشک از چشمان همه سرازیر شد. پدر مقتول نگاهی عمیق به او انداخت، قدمی جلو رفت و گفت: «صبر کن پسر، خدا با صابران است، اینقدر بیتابی نکن.»
نفسها در سینهها حبس شده بود. پیرمرد نزدیک طناب دار رفت، اهرم را در دست گرفت، اما نکشید. همه منتظر بودند، ناگهان در کمال ناباوری طناب را از گردن احمد برداشت و گفت: «دو ماه به او مهلت میدهم. شرطهایی دارم که اگر انجام دهد، به زندگی بازمیگردد.»
صدای گریه از هر گوشه بلند شد. احمد که لحظاتی پیش مرگ را حس کرده بود، روی زانو افتاد و اشک شوق ریخت. مأموران به سوی احمد رفتند تا او را به سلولش برگردانند و پدر مقتول در آخرین لحظه گفت: «پسر، در این دو ماه دو جزء قرآن را حفظ کن.»
احمد با چشمانی اشکبار گفت: «چشم، قول میدهم.»
درحالیکه هنوز دست و پایش میلرزید از چوبه دار پایین آمد و به سلولش بازگردانده شد.
اشک شوق در پشت درهای زندان
در بیرون از محل اجرا، خانواده و بستگان که چشمانتظار بودند، وقتی خبر توقف حکم و مهلت دوباره را شنیدند، به وجد آمدند. صدای گریه و دعا در محوطه پیچید.
پدر امیرمحمد از سالن بیرون آمد. همه به احترامش ایستادند. برخی دستش را بوسیدند و از او تشکر کردند. مردی که لحظاتی قبل میتوانست فرمان مرگ بدهد، تصمیم به زندگی گرفته بود. او قرار است به زودی شرطهای بخشش را به شعبه اجرای احکام اعلام کند و چنانچه متهم و خانوادهاش اجرا کنند همه چیز به خوبی تمام میشود.
مهلت با شرط
به گفته حمیدرضا حاجیاسفندیاری، وکیل خانواده مرحوم امیرمحمد خالقی، تصمیم پدر مقتول ناگهانی بود و هیچکس انتظارش را نداشت. او در گفتوگو با خبرنگار ما گفت: «حکم قصاص در آخرین لحظه و درست زمانی که طناب دار بر گردن متهم افتاده بود با اقدام خداپسندانه اولیای دم متوقف شد. این تصمیم از قبل برنامهریزی نشده بود. شرایط آن روز، سخنان قاضی شهریاری، مددکاران و پشیمانی صادقانه قاتل تأثیر زیادی در این تصمیم داشت.»
او افزود: «پدر امیرمحمد به قاتل دو ماه مهلت داد و اعلام کرد که شرطهایی برای بخشش دارد. هنوز این شرطها رسماً اعلام نشده، اما احتمالاً شامل انجام کارهای خیر یا اقدامات عامالمنفعه برای شادی روح امیرمحمد است. بهزودی شرایط به دادسرای امور جنایی اعلام خواهد شد.»
حاجیاسفندیاری ادامه داد: «متأسفانه برخی افراد در فضای مجازی بدون درک عمق این تصمیم بزرگ، قضاوتهای عجولانه میکنند، اما باید دانست که چنین گذشتی از عهده هر کسی برنمیآید. این تصمیم، نشانه ایمان و مردانگی است، نه ضعف.»
پایان تلخ، آغاز شیرین
سحرگاه دیروز، زندان قزلحصار شاهد صحنهای از انسانیت و ایمان بود، صحنهای که در آن یک پدر داغدیده به جای انتقام، زندگی را برگزید.
پای چوبه دار شوکه شدم
برادر مرحوم امیرمحمد خالقی درباره مهلت به قاتل به «جوان» گفت: وقتی پدرم طناب دار را از گردن قاتل برداشت واقعاً غافلگیر شدم. این تصمیم ناگهانی پدرم نه تنها من، بلکه بقیه را هم شوکه کرد. ما هیچ کدام خبر نداشتیم که او در آخرین لحظه تصمیمش را تغییر میدهد.»
وی افزود: «قرار بود حکم قصاص اجرا شود، اما پدرم - که مطمئنم با مشورت مادرم این تصمیم را گرفته - ترجیح داد به قاتل برادرم مهلت بدهد و به او فرصت زندگی دوباره بدهد. هنوز مشخص نیست این تصمیم به معنای بخشش قطعی باشد یا خیر، چون پدرم اعلام کرده که شرطهایی برای آن در نظر گرفته است.»
برادر مقتول درباره اینکه گفته میشود شرط پدرش ساخت مسجد، مدرسه یا انجام کارهای خیر است، گفت: «اجازه بدهید در این باره فعلاً چیزی نگویم. پدرم خودش در زمان مناسب شرطها را اعلام خواهد کرد.»