سبک زندگی، فقط مجموعهای از رفتارهای روزمره نیست بلکه بازتابی عمیق از باورها، نگرشها و ارزشهای هر جامعه است. در سراسر دنیا، سبک زندگی مردم از دین، محیط، تاریخ، تکنولوژی و ارتباط یا تقابل با فرهنگهای دیگر تأثیر میپذیرد، با این حساب، ایران ما با سابقهای کهن و دینی کهنهناشدنی و پویا، شایسته آن است که الگویی کامل و مستقل برای زندگی داشته باشد؛ الگویی برگرفته از ریشههای فرهنگیمان و هدایتهای جامع دینیمان.
این همان چیزی است که از آن با عنوان سبک زندگی ایرانی- اسلامی یاد میکنیم؛ پیوندی پرشکوه میان عقلانیت ایرانی و معنویت اسلامی.
سبک زندگی ایرانی- اسلامی، ترکیبی است متعادل از حکمت ایرانی و آموزههای ناب اسلامی؛ همان شیوهای که در آن انسان نه فقط زیستن را میآموخت بلکه «چگونه زیستن» را میدانست؛ سبک زندگیای که در آن، نسلهایی با کمترین امکانات، با بدنی سالم و روانی آرام و قلبی شکرگزار، روزگار میگذراندند. این سبک، محصول اندیشه حکیمانی، چون بوعلی و خواجه نصیر بود و ادامه مسیر پیامبر عزیزمان (ص) و اهلبیت مطهرش (ع).
اما امروز، این میراث غنی چقدر در زندگی روزمره ما جاری است؟
آیا هنوز با آن سبک زیست میکنیم یا صرفاً نام آن را یدک میکشیم؟
برای پاسخ به این پرسشها، کافی است نگاهی به گذشتهای نهچندان دور بیندازیم.
در کودکی، در خانه پدربزرگم در روستا، سبک زندگی معنایی ساده، اما ژرف داشت. بوی نان تازه از تنور، نمازهای آرام ظهرگاهی، صفای حیاط و درختهای میوه، همه نشانههایی از سادگی پرمعنا بود.
اما امروز، خانههای حیاط دار جای خود را به آپارتمانهای بیروح دادهاند، درختان مثمر با کاج و اکالیپتوس جایگزین شدهاند، نان تنور و غذای خانگی به تجمل تبدیل شدهاند.
این تغییرات، تنها ظاهری نیستند، در پشت آنها، تغییری آرام، اما عمیق در باورها و سبک زیستن ما در حال رخ دادن است و بدتر از آن، این تغییر با نامهایی فریبنده، چون «پیشرفت» و «مدرنیته» به ما تحمیل شده است، بیآنکه بپرسیم چه چیزی را داریم از دست میدهیم و در عوض، چه چیز را بهدست میآوریم؟
اسلام، دینی است که برای هر لحظه و هر عرصه از زندگی انسان برنامه دارد: از بیدار شدن و غذا خوردن تا تعامل اجتماعی و حتی طراحی معماری خانهها، اما متأسفانه، ما آن را تنها در برخی عبادات محدود و بخش بزرگی از آموزههای زندگیساز آن را فراموش کردهایم. در عوض، سبک زندگی غربی با ظاهری فریبنده، اما محتوایی آسیبزا آرامآرام جای خود را در زندگیهای ما باز کرده است.
مصرفگرایی، فردمحوری، افراط در لذتجویی، فاصله از معنویت و غفلت از خانواده، تنها بخشی از نتایج این دگردیسی خاموش است و غمانگیزتر آنکه ما نهتنها از این دگرگونی نگران نیستیم، بلکه گاه به نشانههای آن افتخار هم میکنیم.
چندی پیش، در پی تحریم کالاهای اسرائیلی از سوی مردم، خبری خواندم با تیتر: «رکورد فروش تاریخی شرکت نوشابه داخلی»، در ظاهر خوشحالکننده بود، اما کمی تأمل، واقعیتی تلخ را نشان داد: ما تنها ظاهر را تغییر دادهایم، نه سبک را. نوشابه را از برند غربی به برند داخلی تبدیل کردهایم، اما همچنان همان سبک تغذیه ناسالم را ادامه میدهیم.
وقتی خداوند در قرآن میفرماید: «وَلَا تُطع الْکَافرینَ»، منظورش این نیست که به جای کوکاکولا، زمزم بخورید، بلکه به این معناست که از کافران در سبک تقلید و پیروی نکنید، اما ما با چشم بستن بر توصیههای اسلام، سنتهای غذایی سالم و نوشیدنیهای طبیعی، به همان مسیر غربی ادامه میدهیم، با برچسب اسلامی!
مسئولان فرهنگی کشور نیز گاه با بیتوجهی یا حتی با اقدامات مستقیم، این تغییرات را تسریع کردهاند، در حالی که امروزه، آموزش سبک زندگی اسلامی- ایرانی یک ضرورت فوری است، نه یک انتخاب اختیاری.
وزارت آموزش و پرورش باید در هر مقطع تحصیلی، کتابی مستقل درباره سبک زندگی ایرانی- اسلامی ارائه دهد، نه صرفاً چند درس پراکنده. کودک و نوجوان اگر با این گنجینه آشنا شود، در آینده آن را به کار خواهند بست.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سینما، صدا و سیما و همه نهادهای فرهنگی باید در خط مقدم این بازسازی فرهنگی باشند. بازگشت به فرهنگ اصیل، با تبلیغ خشک و دستوری ممکن نیست، بلکه باید با محتواهای هنری، داستانی، رسانهای و جذاب، دل مردم را تسخیر کرد.
در نهایت، باید دانست که سبک زندگی و باورهای مردم، رابطهای دوسویه دارند؛ باورها، سبک زندگی را میسازند و سبک زندگی، بهمرور باورها را تغییر میدهد.
اگر سبک زندگی تغییر کند، حتی اگر اعتقادات بهظاهر باقی بمانند، در عمق، آرامآرام دگرگون خواهند شد و این همان بوی خطری است که امروز از تغییرات بیصدا در خانهها، رفتارها، انتخابها و ترجیحات روزمره به مشام میرسد.