وقتی در اینترنت میچرخی، همزمان دو چیز را میفهمی: دنیا دارد نابود میشود ولی چندان هم اهمیت ندارد.
اگر به اندازه کافی در اینترنت بچرخید، به راحتی به این احساس میرسید که جهان - و روح و روان خودتان- در حال فروپاشی است و درعین حال برای هیچکس هم اهمیت چندانی ندارد. همه چیز مسخره به نظر میرسد. پستی بسیار دیده شده میگوید: «تغییرات اقلیمی به شکل مجموعهای از بلایای طبیعی نمود خواهد یافت که از طریق فیلمهایی در گوشیها دیده میشود و ویدئوها رفتهرفته به محل زندگی شما نزدیکتر میشوند تا جایی که خود شما فیلمبردار آنها خواهید شد.» این جملهها واقعیتی غیرعادی و همزمان عادی درباره جهان ما میگوید.
به این وضعیت «بحران و بیتوجهی توأمان» نامهای مختلفی میتوان داد: شومگردی، خیرگی، شاهدبودن یا چیزهای دیگر، اما در لحظه فاجعه، نمیتوان در برابر میل به پرسهزدن در اینترنت مقاومت کرد. بااین حال، تماشای صفحه نمایش در حالی که دیگران رنج میکشند به ندرت همبستگی عمیقی ایجاد میکند.
آماندا هِس این احساس آشکارا جدید را در مقالهای درباره تماشای تصاویر کودکان کشتهشده در غزه در اینستاگرام به خوبی به تصویر کشید: «من نه بازماندهام، نه امدادگر. من شاهد هستم یا شاید صرفاً تماشاچی. رنجی که احساس میکنم در واقع شرم است.» برای کسانی که در محل حادثه حضور دارند، شبکههای اجتماعی معنای متفاوتی دارند. آنها مشخصاً به اطلاعات موثق درباره وضعیت خود نیاز دارند و به کمک، اما هرجومرج حاکم بر پلتفرمهای اجتماعی و ماهیت نامنسجم و فریبنده صنعت رسانهای باعث میشود این سرگردانی به آنها نیز سرایت کند.
با مسیری که ابرقدرتهای اینترنت، مثل ماسک و زاکربرگ در پیش گرفتهاند، امید چندانی نمیتوان داشت که اوضاع در آینده هم بهتر شود. ماسک اخیراً با صراحت گفته است: دلش نمیخواهد کاربران هیچوقت از ایکس خارج شوند و برای رسیدن به این هدف، هر کاری خواهد کرد.
هزینه سپری کردن ساعتهای طولانی در شبکههای اجتماعی، چیزی است که الکس استفن، متخصص بحرانهای اقلیمی «گسستگی» مینامد. گسستگی زمانی رخ میدهد که «تجربههای گذشته ما ارزش خود را به عنوان راهنما برای تصمیمگیری درباره آینده از دست میدهند.» مهمترین نتیجه گسستگی احساس عجز و ناتوانی است. وقتی در شبکههای اجتماعی، تصویر جشن تولدهای پر زرق و برق، کودکان بیحال شده از گرسنگی، جدیدترین گجتها و آتشسوزی جنگلها را پشت سر هم میبینیم، این عجزِ بیمعنا و ناتوان کننده وجود ما را فرا میگیرد.
این چشمانداز واقعاً دلسردکننده است. گذراندن زمان در اینترنت به احتمال زیاد هیچگاه اینقدر بد نبوده است، اما هنوز هم شاید کورسوهایی از امید وجود داشته باشد. نه در پلتفرمهای عظیمی که میلیاردهای فناوری هدایتشان میکنند، بلکه در تلاشهای کوچک انسانهایی که هنوز دلشان میخواهد اینترنت چیزی انسانی باشد.
مدیرعامل واچدیوتی، اپلیکیشن کوچکی که به مردم مناطقی که در معرض آتشسوزی هستند پیام هشدار میدهد، درباره کار خودش میگوید: «ما نمیخواهیم شما زمان زیادی را در این اپلیکیشن بگذرانید. اطلاعات را میگیرید و بیرون میزنید. لازم نیست مردم به طور بیوقفه در حال اسکرولکردن باشند.» این نشانه رویکردی متضاد ماسک یا زاکربرگ است و هشداری درباره اینکه وقتی تمام تجربه اینترنت را با «سرگرمی و شوخی» پر میکنید، آنچه از دست میرود، توان درک ما از فاجعه و قدرت ما برای کنشگری در مقابل آن است.
چارلی وارزل مینویسد: «شبکههای اجتماعی گویی برای دنیایی ساخته شدهاند که وجود ندارد و آنها را میلیاردرهایی اداره میکنند که میتوانند خود را از واقعیت دور نگه دارند، حداقل در حال حاضر.»
اثر چارلی وارزل
مجله ترجمان علوم انسانی