جوان آنلاین: میلیونها دنبالکننده و میلیاردها تومان پول، بدون هیچ قانونی. در جایی که نه مرجع مشخصی برای نظارت وجود دارد، نه چارچوبی برای کنترل محتوای تولیدشده، نه حسابوکتابی برای حجم درآمدها و نه ارزیابیای از پیامدهای اجتماعی آنچه منتشر میشود. در واقع یک خلئی به وجود آمده که در آن، اینفلوئنسرها را به ستارههای دنیای مجازی تبدیل کردهاست؛ آن هم فقط با فالوورهایشان! فالوورهایی که عمدتاً نوجوانان و جوانان هستند و برای گذران اوقات فراغت وارد این فضا میشوند، اما در غیاب سواد رسانهای، اغلب تماشاگرانی منفعل و بیدفاع در برابر محتوای پرزرقوبرق این نمایش هستند.
در حالی که میلیونها جوان ایرانی با دغدغه اشتغال روزگار میگذرانند، برخی بلاگرهای پرطرفدار تنها با انتشار یک پست تبلیغاتی، درآمدی تا ۷۰۰ میلیون تومان به دست میآورند. این عدد، بخشی از واقعیتی است که در گزارشی از سوی پلتفرم تخصصی پایش شبکههای اجتماعی «دیتاک» منتشر شدهاست؛ گزارشی که نشان میدهد ۹۳/ ۱ درصد از جمعیت شاغل کشور در رده اینفلوئنسرها قرار دارند؛ سهمی که ایران را در میان چهار کشور نخست جهان از نظر حضور اینفلوئنسرها در بازار کار قرار دادهاست.
چهارم جهانیم!
بر اساس گزارش جدید دیتاک (شرکتی دانشمحور در حوزه پایش شبکههای اجتماعی)، سهم اینفلوئنسرها از جمعیت فعال شاغل ایران به رقم قابلتوجه ۹۳/ ۱ درصد رسیده؛ عددی که کشورمان را در رتبه چهارم جهانی، بعد از برزیل، امریکا و هند قرار دادهاست. این جایگاه در حالی بهدست آمده که ایران، برخلاف بسیاری از کشورهای صدر جدول، فاقد زیرساختهای شفاف برای مدیریت این بازار نوظهور است؛ بازاری که نه ضابطه دارد، نه مرجع نظارتی مشخص و نه حتی سیاستگذاری فرهنگی روشن.
بررسی جزئیات این گزارش همچنین نشان میدهد که ایران از نظر سهم اینفلوئنسرها در جمعیت شاغل، در منطقهبیرقیب است. در واقع بلاگری دیگر فقط یک سبک زندگی نیست، بلکه به شغلی پرآوازه و پرمنفعت تبدیل شده؛ شغلی که بسیاری از جوانان ایرانی، در غیاب فرصتهای شغلی پایدار و مسیرهای رشد متعارف، به آن پناه آوردهاند. اینفلوئنسر بودن برای برخی به معنای دیدهشدن، درآمدزایی، استقلال مالی و حتی نوعی هویت اجتماعی است؛ هویتی که با هر لایک و کامنت، محکمو محکمتر میشود.
در این بازار پرزرقوبرق، مگابلاگرهایی با بیش از یک میلیون دنبالکننده، برای هر پست تبلیغاتی بین ۱۵۰ تا ۷۰۰ میلیون تومان دریافت میکنند. حتی استوریهایی که چند ثانیه بیشتر طول نمیکشند، ممکن است دهها میلیون تومان برایشان درآمد داشتهباشد. وقتی تبلیغ چند محصول در هفته، درآمدی برابر یا بیشتر از حقوق سالانه یک معلم، پرستار یا کارمند رسمی را فراهم میکند، دیگر عجیب نیست که این مسیر برای بسیاری، نه فقط جذاب، بلکه آرزویی جدی باشد!
اما این واقعیت تلخ، یک هشدار هم به دنبال دارد؛ رشد بیضابطه و بیقانون این بازار، بدون نظارت و چارچوب، میتواند پیامدهایی سنگین برای فرهنگ عمومی، ارزشهای اجتماعی و حتی اقتصاد داشتهباشد.
شاید در نگاه اول و در ظاهر، این رتبه جهانی افتخارآمیز باشد، اما پشت آن، سؤالات مهمی پنهان شده، اینکه چرا بلاگری برای جوانان ایرانی تا این اندازه جذاب و در دسترس شده؟ و مهمتر آنکه این میدان بیدر و پیکر چه آسیبهایی به دنبال دارد؟
بلاگری بیحسابوکتاب
بسیاری از کارشناسان نسبت به نبود قوانین نظارتی و تبعات گستردهدر شبکههای اجتماعی هشدار میدهند. معصومه نصیری، مدرس و پژوهشگر سواد رسانهای در گفتوگو با «جوان» بیان میکند که رشد افسارگسیخته اینفلوئنسرها در ایران، نه فقط محصول جذابیت محتوا یا توانایی تأثیرگذاری آنها، بلکه ناشی از فقدان سازوکارهای قانونی برای کنترل این فضاست.
او با اشاره به گزارش اخیر «دیتاک» میگوید: «دادههای این گزارش بر پایه رصد کنشگری اینفلوئنسرها در شبکههای اجتماعی جمعآوری شدهاست؛ افرادی که با محتوای جذاب یا تأثیرگذار، دنبالکنندگان زیادی جذب کردهاند و حالا میتوانند بر رفتار و ذهنیت آنها اثر بگذارند.»
از نگاه نصیری، بخشی از سهم بالای ایران در آمار جهانی اینفلوئنسرها، به مدت زمان بالای حضور آنلاین کاربران ایرانی برمیگردد؛ عاملی که با وضعیت اینترنت، ساعات فراغت و حتی نرخ بیکاری گره خورده. او معتقد است: «نرخ بیکاری، نبود فرصتهای شغلی مناسب و سهولت دسترسی به شبکههای اجتماعی باعث شده بخشی از جمعیت فعال کشور، مسیر دیدهشدن و درآمدزایی را در بلاگری جستوجو کنند.»
این پژوهشگر سواد رسانهای همچنین به خلأ قانونی در حوزه اینفلوئنسر مارکتینگ اشاره میکند و آن را یکی از دلایل مهم رشد بیقاعده اینفلوئنسرها در ایران میداند: «در بسیاری از کشورها، قوانین مشخصی برای اظهارنظر عمومی، تبلیغات، تولید محتوا و حتی درآمدزایی بلاگرها وجود دارد، اما در ایران چنین نظارتی وجود ندارد. همین بیقانونی باعث شده برخی اینفلوئنسرها با انتشار محتوای غلط، شایعه یا حتی اخبار جعلی، افکار عمومی را دچار تشویش کنند.»
او هشدار میدهد که این گروهها، بهویژه در مواقع بحران، ممکن است با هدف جلب توجه بیشتر، اطلاعات تأییدنشده یا نادرست منتشر کنند و بهسرعت در جایگاه مرجع غیررسمی بنشینند: «بقای بلاگرها وابسته به دیدهشدن است؛ حتی اگر این دیدهشدن در فضای منفی و پرحاشیه اتفاق بیفتد. به همین دلیل ممکن است در شرایط بحرانی، برای عقب نماندن از موج توجه، محتوایی تولید کنند که نادرست، غیرحرفهای یا حتی مخرب باشد.»
نصیری با تأکید بر اینکه تولید محتوا نمیتواند بدون مسئولیت باشد، میگوید: «ما نیاز به قوانینی داریم که هم بر درآمد اینفلوئنسرها نظارت داشته باشد، هم بر نوع محتوایی که منتشر میکنند. اگر فردی با انتشار اخبار نادرست باعث گمراهی جامعه یا مخدوششدن افکار عمومی میشود، باید هزینهآن را بدهد.»
به گفته نصیری، قوانین باید بازدارنده و قابل اجرا باشند، نه صرفاً آییننامههایی تشریفاتی که در مرحله عمل بیاثرند.
او نگاهی به آینده دارد و میگوید: «بلاگری در ایران، مانند تمام جهان، مسیر بازگشت ندارد. این فعالیتها نهتنها کاهنده نخواهند شد، بلکه با پیشرفت هوش مصنوعی و ابزارهای جدید، احتمالاً گستردهتر هم خواهند شد. پس مهمترین وظیفه ما، آگاهسازی مخاطبان است.»
از نظر نصیری، مخاطب باید بداند فضای شبکههای اجتماعی طراحیشده برای جلبتوجه است و هر چیزی که توسط اینفلوئنسرها گفته میشود، لزوماً دقیق، درست یا مفید نیست: «مخاطب باید بداند تمرکزش را کجا خرج میکند، ذهنش را به چه چیزی میسپارد، و سبک زندگیاش را تحتتأثیر چه کسی قرار میدهد.»
این پژوهشگر سواد رسانهای معتقد است که علاوه بر قانونگذاری، «سواد رسانهای» مخاطبان باید بالا برود تا در برابر موج بلاگرها و تبلیغات بیپایان، از خودشان محافظت کنند.
اوقات فراغت رها
اما پشت پرده جذابیت و درآمدهای چشمگیر اینفلوئنسرها، مسئلهای فراتر از خلاقیت فردی وجود دارد؛ نبود نهادهای مدنی قوی و خلأ در مدیریت اوقات فراغت، فضای شبکههای اجتماعی را به جولانگاهی برای نمایش فردگرایی و کسب درآمد آسان تبدیل کردهاست؛ موضوعی که نادر صادقیان، جامعهشناس در گفتوگو با «جوان» بدان اشاره میکند: «در جامعهای مثل جامعه ما که نهادهای مدنی، صنوف و تشکلهای اجتماعی بهصورت رسمی، منسجم و فعال حضور ندارند، میدان برای فعالیت فردی در شبکههای اجتماعی باز میشود. جایی که افراد، نه گروهها، به شکل پررنگتری، برجسته و دیده میشوند.»
به گفته این جامعهشناس، هر چه فضای مشارکت اجتماعی سازمانیافته، ضعیفتر باشد، امکان رشد شخصی در فضای مجازی بیشتر میشود، چون افراد جای خالی نهادها را پر میکنند.
صادقیان نقش پول و اعتبار اقتصادی را هم در این معادله جدی میداند: «وقتی بلاگری به عنوان یک فعالیت درآمدزا و فرصتساز دیده میشود، افراد بیشتری به سمت آن کشیده میشوند. اینفلوئنسر بودن در ایران، هم به معنی دیدهشدن است، هم به معنای امکان اشتغال و کسب درآمد بدون نیاز به ساختارهای رسمی و سنتی.»
او این وضعیت را بازتابی از نابرابری فرصتها در فضای رسمی جامعه میداند؛ فضایی که به دلایل متعدد، نتوانسته زمینه رشد برای همه فراهم کند.
اما یکی از سؤالات اصلی درباره رشد چشمگیر صفحات اینفلوئنسری این است که چرا میلیونها کاربر، محتواهای معمولاً بیهوده را دنبال میکنند؟ صادقیان پاسخ این سؤال را در نقص برنامهریزی برای اوقات فراغت میداند: «بسیاری از مردم، بهویژه جوانان، با اوقات فراغت رها شده و بیهدف مواجهند. از آنجایی که برنامههای تفریحی یا گرانقیمت هستند یا در دسترس همه قرار ندارند، در نتیجه، شبکههای اجتماعی تبدیل به فضای کمهزینه، دمدست و بیدردسری برای پر کردن وقت شدهاند.»
از نگاه او، این مخاطبان در بسیاری موارد نه کنشگر، بلکه مصرفکنندههای منفعل محتوا هستند: «بخش زیادی از مخاطبان بدون تحلیل و ارزیابی، صرفاً به شکل انفعالی محتوای اینفلوئنسرها را دنبال میکنند. این پیگیری بیشتر جنبه سرگرمی، هیجانی و عادتگونه دارد تا آگاهی یا مشارکت فعال.»
صادقیان نسبت به خطرات اجتماعی این پدیده هم هشدار میدهد و میگوید که نبود نظارت و امکان پایین صحتسنجی اطلاعات برای توده مردم، باعث میشود برخی از اینفلوئنسرها عملاً نقش منبع جایگزین رسانههای رسمی را بازی کنند؛ بدون اینکه به اصول اطلاعرسانی پایبند باشند: «طبیعی است که بخشی از اطلاعات منتشرشده در این صفحات نادرست یا شایعهآمیز باشد. نه امکان صحتسنجی عمومی وجود دارد، نه سواد رسانهای بالایی برای تشخیص. در این فضا، سوءاستفاده و فرصتطلبی هم کم نیست. البته نباید همه را تعمیم داد، اما این واقعیت نگرانکننده است.»
از نگاه این جامعهشناس، برخوردهای دستوری یا محدودکننده، کارساز نیست: «تا زمانی که فضای اجتماعی واقعی، شفاف، قانونمند و مشارکتی نشود، اینفلوئنسرها همچنان در فضای مجازی نقش پررنگی ایفا خواهند کرد. هر قدر فضای اجتماعی واقعی تنگتر باشد، نقش آنها پررنگتر میشود.»
صادقیان معتقد است که آموزش نقش مهمی برای حل این مسئله دارد: «ما در حوزه آموزش رسمی و غیررسمی، نهادهای فرهنگی، خانواده و مدرسه، در ارتقای سواد رسانهای بسیار ضعیف عمل کردهایم. مدیریت این فضا نیازمند آموزش مخاطب است؛ آموزش اینکه چه بخواند، چه ببیند و چگونه انتخاب کند.»
او خواستار آن است که مسئولان مربوطه در این زمینه پاسخگو باشند: «مسئولان باید بگویند که آیا اصلاً برنامهای، بودجهای یا سیاست روشنی برای آموزش مخاطب در برابر این فضای پیچیده دارند یا نه؟ آیا آنها ترجیحدادهاند این فضا را به حال خود رها کنند؟ این سؤال مهمی است که پاسخ آن همه چیز را روشن میکند.»
استوریهای سیاستساز
اینفلوئنسرها دیگر تنها تولیدکننده محتوا یا چهرههای سرگرمکننده نیستند؛ آنها در بزنگاههای سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی، به جایگاهی رسیدهاند که میتوانند افکار عمومی را تحتتأثیر قرار دهند و حتی مرجعیتهای رسمی را به چالش بکشند. این قدرت، در غیاب سیاستگذاری هوشمند و آموزش رسانهای، به مرور زمان، به نوعی قدرت اجتماعی فرادست تبدیل میشود؛ قدرتی که هیچ نظارتی بر آن وجود ندارد.
تجربه رویدادهای مهم سالهای اخیر نشان داده که برخی از اینفلوئنسرها با چند استوری یا پست، توانستهاند فضاهای روانی سنگینی در جامعه ایجاد کنند؛ گاهی با اطلاعات ناقص یا غلط، گاهی با سوگیریهای شخصی و گاهی صرفاً برای افزایش بازدید و دیدهشدن، اما در نبود چارچوبهای مشخص، عملاً کسی در قبالش پاسخگو نیست.
پرواضح است در شرایطی که مرز میان رسانه، سرگرمی و سیاست روزبهروز مبهمتر از قبل میشود، مخاطب بیش از همیشه نیازمند سواد رسانهای و توان تشخیص است، اما تا زمانی که نهادهای مسئول به این مهم، واکنش مؤثر نشان نمیدهند، اینفلوئنسرها بهتنهایی میدان را در اختیار میگیرند و بهجای آنکه در یک ساختار مشخص عمل کنند، بهصورت خودانگیخته نقش سیاستساز، مرجع اجتماعی و حتی بازیگر فرهنگی را ایفا میکنند!
بدون تردید، مسئولیت اصلی در اینباره بر عهده نهادهای سیاستگذار، وزارتخانههای آموزش، فرهنگ، ارتباطات و همچنین نهادهای مدنی است. حال وقت تصمیمگیری رسیدهاست؛ آیا قرار است جامعهای صرفاً مصرفکننده، منفعل و بیدفاع در برابر سیل محتوای اینفلوئنسری داشتهباشیم یا نسلی آگاه، تحلیلگر و مقاوم در برابر موجهای رسانهای؟ پرواضح است که اگر پاسخی روشن و اقداماتی جدی در این زمینه شکل نگیرد، اینفلوئنسرها نهتنها افکار عمومی را هدایت خواهند کرد، بلکه بهتدریج روایت فرهنگی و اجتماعی جامعه را نیز به شکلی بازنویسی میکنند که ممکن است با منافع ملی و مصالح عمومی هیچ همخوانی نداشته باشد.