کد خبر: 1309770
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
درخواست قصاص برای قاتل دختری که دیگر نیست صبحی که جلسه رسیدگی به پرونده قتل الهه در یکی از شعبات جنایی دادگاه تهران آغاز شد، هوای سالن همان‌قدر سنگین بود که اتهامات سنگین پرونده. قاضی با صدایی شمرده و قاطع، آغاز دادگاه را اعلام کرد و خواند: «متهم پرونده، بهمن فرزانه، متولد مرداد ۱۳۷۲، فاقد سابقه کیفری، اما متهم به قتل زن مسلمان در ماه حرام، سرقت گوشی و کارت بانکی و اختفای جسد است.»
حسین فصیحی

جوان آنلاین: صبحی که جلسه رسیدگی به پرونده قتل الهه در یکی از شعبات جنایی دادگاه تهران آغاز شد، هوای سالن همان‌قدر سنگین بود که اتهامات سنگین پرونده. قاضی با صدایی شمرده و قاطع، آغاز دادگاه را اعلام کرد و خواند: «متهم پرونده، بهمن فرزانه، متولد مرداد ۱۳۷۲، فاقد سابقه کیفری، اما متهم به قتل زن مسلمان در ماه حرام، سرقت گوشی و کارت بانکی و اختفای جسد است.»

در سکوتی که تنها با صدای برگه‌های ورق‌خورده و زمزمه اهالی دادگاه شکسته می‌شد، پس از اینکه قاضی غلامرضا جواهری، رئیس شعبه اول دادگاه‌کیفری یک رسمیت جلسه را اعلام کرد، نماینده دادستان کیفرخواست را خواند؛ از سوار شدن الهه بر خودروی سمند گرفته تا ردگیری آخرین تماس‌های تلفنی و بازداشت بهمن. جزئیات جنایت، یکی‌یکی بیان شد: انتقال پول از حساب مقتول، تخریب دو گوشی تلفن، ایراد ضربات چاقو به قلب و سرانجام رها کردن پیکر بی‌جان در حاشیه شهر. الهه، دختری متولد ۱۳۷۹، از تهران راهی اسلامشهر شده‌بود، اما هرگز نرسید. نماینده دادستان گفت: «الهه پیام داد که تا ۱۰ دقیقه دیگر می‌رسد، اما آن ۱۰ دقیقه شد بی‌خبری.»

خواسته اولیای‌دم

در میانه جلسه، زنی قد خمیده با چادری مشکی به آرامی به جایگاه نزدیک شد؛ مادر الهه. صدایش لرزان، اما پرخشم بود: «الهه با نان کارگری بزرگ شد. گوشی خریده بود برای کار، برای کمک به درمان برادرش. با دلش زندگی می‌کرد. چرا او را کشت؟ من قصاص در ملأ‌عام می‌خواهم. بچه‌ام را کشت...» پدر الهه، مردی زخم‌خورده از داغ، لب به سخن گشود: «او خانواده مرا نابود کرد. می‌خواهم در ملأ‌عام قصاص شود.»

وکلای اولیای‌دم

نوبت به وکلای اولیای‌دم رسید. وکیل نخست، سلیمانی، گفت: «این جنایت، قتل عمدی است با قساوت بالا. متهم با نیت، ضربات را به قلب وارد کرده و پس از قتل، تلفن و کیف را معدوم کرده‌است. او باید قصاص شود؛ نه فقط برای خانواده الهه، بلکه برای جامعه‌ای که ناظر چنین فجایعی است.» وکیل دوم هم گفت: «وضعیت ایجاد شده آثار روانی‌اش زیاد است و ما روی ملأ‌عام بودن قصاص تأکید داریم.»

دفاع متهم

سپس، بهمن فرزانه، متهم پرونده، با چهره‌ای گریان به جایگاه آمد. قاضی از او پرسید: «چرا چنین کردی؟ چاقو چرا همراه داشتی؟ چرا فرار کردی؟» بهمن، با لکنت و میان هق‌هق، از اختلافات با همسرش گفت، از اینکه فکر کرده جادو شده، از اینکه زن سابقش جلوی چشمانش آمده و ذهنش را تار کرده‌است. گفت که الهه سوار شد، در صندلی عقب، اما وقتی مسافر دیگری پیدا نشد، جلو آمد، ویس گوش می‌داد و ناگهان مشاجره بالا گرفت و او «قاطی کرد».

قاضی، بی‌تفاوت به احساسات، پرسید: «قتل را قبول داری؟» بهمن جواب داد: «نه. من فقط دو ضربه زدم.» قاضی با اشاره به گزارش پزشکی قانونی گفت: «اما جسد چهار ضربه داشته، همه در نواحی حیاتی. انگیزه‌ات چه بود؟» متهم بار دیگر تکرار کرد: «من قاطی کردم. زنم جلوی چشمم آمد.»

قاضی، با حوصله و دقت، همه جوانب را بررسی کرد: «گفته‌ای گوشی را پرت کردی، اما پول برداشت کرده‌ای. گفته‌ای بی‌نیاز بودی، اما چرا کارت بانکی مقتول را برداشتی؟ چرا چاقویی را که چند روز پیش خریده بودی با خود حمل می‌کردی؟ مگر نمی‌دانستی عصبی هستی؟» متهم جواب داد چاقو را در یک بساطی دیدم، نیتی نداشتم. 

قاضی سؤال بعدی را با لحنی دقیق مطرح کرد: «تو که سابقه کیفری داشتی، چطور در اسنپ ثبت‌نام کردی؟» متهم بدون تعلل پاسخ داد: «هر کسی می‌تونه سه تا کاربری داشته‌باشه.» 

قاضی بی‌درنگ وارد اصل پرونده شد: «وقتی جسد را رها کردی، مقتول زنده بود؟» متهم سرش را پایین انداخت: «نه، فوت شده‌بود. خواستم ببرمش بیمارستان، ولی نتوانستم.»

سکوتی کوتاه در فضا پیچید.  سپس قاضی با جزئیاتی فنی‌تر ادامه داد: «شیشه ماشینت چه بود؟ دودی یا شفاف؟»

«صاف بود.»

سؤال بعدی، به تضادی در اظهارات متهم بازمی‌گشت. قاضی با نگاهی نافذ گفت: «در دفاعیه‌ات گفتی هوا روشن بود و مقتوله فرمان ماشین را گرفت. همون موقع چه اتفاقی افتاد؟»

متهم کمی مکث کرد، صدایش آرام‌تر شد: «ترسیدم... وقتی بی‌حال شد، گفتم یه جای خلوت برم.»

قاضی به اصل موضوع برگشت: «ضربه اول را که زدی، چه واکنشی نشان داد؟»

«از خودش دفاع کرد... می‌خواستم برم سمت واوان، دیدم شلوغه. برگشتم سمت شمس‌آباد. استرس داشتم... نمی‌دونستم چیکار کنم.» در روایت متهم، مسیر فرار و آشفتگی ذهنی‌اش بیشتر خودنمایی می‌کرد تا نشانه‌ای از ندامت. قاضی به‌سرعت به رفتار‌های بعد از قتل پرداخت.

«توضیح بده، بعدش چه کار کردی؟»

«گوشی اول را انداختم. فردایش گوشی دیگه پیدا کردم. نفهمیدم مال الهه است. بعد فهمیدم همونه.»

سپس، یکی از مهم‌ترین بخش‌های دفاع متهم مورد توجه قرار گرفت؛ سلامت روانی او. قاضی، برگه رسمی پزشکی قانونی را بالا آورد: «پزشکی قانونی گفته اختلال بارز روانی نداری. سابقه بیماری هم نداری. دلیلی برای نبود قوه تمییز هم ثبت نشده‌است.»

متهم با لحنی که میان دفاع و درماندگی در نوسان بود، پاسخ داد: «پرونده زیاد دارم... بیمارستان رفتم... الان تو زندان دارو می‌خورم. اگر نخورم، نمی‌توانم ادامه بدم.»

جلسه در همان نقطه به پایان نرسید، اما آنچه میان قاضی و متهم گذشت، پرده از واقعیتی را کنار زد که در پس جنایتی فجیع، پنهان مانده‌بود: خلأ نظارت، فقدان غربال‌گری روانی و مردی که پیش از آنکه قاتل شود، به‌سادگی سوار شد، پذیرفته شد و ثبت شد... در سیستمی که قرار بود امن باشد. 

در پایان جلسه، وکیل مدافع متهم تلاش کرد شکاف کوچکی برای نجات بگشاید. گفت متهم انگیزه مالی نداشته، تحت فشار روانی بوده و قوه تمییز نداشته‌است. خواستار ارجاع پرونده به هیئت کارشناسی برای بررسی مجدد سلامت روانی متهم شد، اما وکلای اولیای‌دم این ادعا را مردود دانستند و بر اقرار صریح بهمن و گزارش صریح پزشکی قانونی تأکید کردند. 

در واپسین لحظات، قاضی بار دیگر به بهمن اجازه داد که آخرین دفاع را بیان کند. بهمن با صدایی که از گریه سنگین شده‌بود، گفت: «قصد کشتن نداشتم. چیزی که دیدم... فقط تصویر همسرم جلوی چشمم آمد. من حرفی ندارم.»

پرونده‌ای با زوایای تلخ روانی، خانوادگی و اجتماعی، در آن روز به مرحله تصمیم‌گیری قضات رسید، اما زخم‌هایی که بر قلب مادر، بر روان آرش برادر معلول الهه و بر وجدان جمعی یک جامعه نشسته، شاید هرگز به این زودی التیام نیابد.

برچسب ها: قتل ، قاتل ، پلیس
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار